چکیده
بعد از شکست قیام زید بن علی توسط امویان، یحیی بن زید اوضاع عراق را برای ادامه راه پدر و پی گیری قیام خود مناسب ندید و به پیشنهاد یاران خود، برای پی گیری اهداف نهضت زید، مخفیانه و به دور از چشم جاسوسان اموی، به سوی خراسان سفر کرد. در این هجرت تاریخ ساز، حوادث وروی دادهایی رخ داد که جای تأمل و بررسی دارد. این مقاله، ابتدا به حوادث هجرت یحیی بن زید و سپس تعامل او با امویان می پردازد و هم چنین عواملی بررسی می گردد که به تنش در روابط علویان با امویان انجامید.
واژه گان کلیدی
یحیی بن زید، امویان، خراسان، قیام، جوزجان، گرگان، نیشابور، نصربن سیار، بلخ.
مقدمه
تعامل در لغت، به معنای با یک دیگر داد وستد کردن است و در اصطلاح به روابط دوطرفه گفته می شود که در امور سیاسی، اقتصادی و نظامی بکار می رود. در این تحقیق، تعامل به معنای روابط سیاسی – نظامی یحیی بن زید با خلافت اموی است که از زاویه های مختلف به این تعامل نگریسته می شود.
از آغاز خلافت امام علی (ع)و امتناع معاويه از بيعت با ایشان، روابط علويان با امويان تيره گرديد كه جنگ هاي معاويه با امام علی (ع) و امام حسن (ع) اوج اين تیرگی بود و واقعه عاشورا اوج مظلوميت علويان و خاندان پیامبر (ص) به شمار می آید كه امويان وكارگزارانش ایجاد کردند و جنایت وحشت ناک به شهادت رساندن نواده رسول خدا (ص)و 72 تن از یارانش را مرتكب شدند.
رقابت هاي علويان با امويان بعد از حادثه كربلا، به رقابتي دروني تبديل شد كه در بعضي موارد، علويان به قيام هاي علني دست مي زدند، كه قيام زيد و يحيي از نمونه هاي بارز آن است. خون خواهي امام حسین (ع)و انتقام خون شهداي كربلا را به نوعی از اهداف این قیام ها می توان برشمرد.
بعد از شكست قيام زيد بن علی (ع)و بر سر دار رفتن ايشان، اين قيام ها از محدوده جغرافيايي عراق خارج گشت و به شهرهاي خراسان كشانده شد. اين فرصتي تاريخي براي علويان به وجود آورد تا با خارج شدن از كوفه، خود را به شهرهایي برسانند كه هواداران و پيرواني داشتند؛ هوادارانی که از ستم و تبعيض امويان به ستوه آمده بودند. يحيي بن زيد نيز با استفاده از اين فرصت، از كوفه خارج شد و برای سازمان دهی قیام، خود را به خراسان رساند و مبارزه خود را بر ضد امويان از آن جا آغاز کرد و مقدمه سقوط امويان را فراهم ساخت. این قيام شكست خورد و يحيي نیز كشته شد، ولي قیام او در شناسایی چهره واقعي امويان درمیان مردمان خراسان نقشي انكارناپذير داشت.
1 هجرت يحيي از مداين تا بلخ
يحيي بن زيد ابتدا به نينوا رفت و قبر جدش حسین (ع)را زيارت نمود و در منزل «سايق» سكونت کرد و سايق نیز خودش به مصر رفت. يوسف بن عمر كه از فرار يحيي خبر نداشت، مردم را در مسجد جمع مي کرد و مي گفت كه يحيي مانند پدرش، در حجره هاي زنان مخفي شده است و زماني كه از رفتن يحيي خبردار شد، مأموران خود را به تعقيب وی به سوي مداين ره سپار کرد. زماني كه مأموران به مداين رسیدند يحيي آن جا را ترك گفته بود. يحيي كه مقصد نهايي اش خراسان بود، به ري و سپس به سرخس رفت و در منزل عمرو بن تميمي ساكن گرديد و شش ماه درآن جا اقامت كرد.
گروهي از خوارج كه منتظر فرصتي بودند تا عليه امويان قيام كنند، با شنيدن خبر آمدن يحيي به سرخس، نزد ايشان رفتند و به او پيشنهاد دادند كه برضد حكومت اموي و هم دوش آنان قيام كند. يحيي كه برای قیام منتظر يار و نيرو بود، می خواست دعوت خوارج را قبول كند، ولي يزيد بن عمرو جلوگيري كرد و گفت: « مي خواهي با كمك گروهي به جنگ امويان بروي که از علی (ع) وآل علی (ع) بيزاري مي جويند.» يحيي متوجه شد كه اين هم كاري مقدور نيست، لذا با لحن نرمي عذر خواست. سپس او از سرخس به «بليغ» رفت و آن جا در منزل حريش بن عبدالرحمن شيباني سكونت كرد و تا زمان مرگ هشام -بن عبدالملك (105-125ق.) در آن جا بود.
بعد از مرگ هشام، وليد بن يزيد (125-126ق.) به حكومت رسيد. يوسف بن عمر والي كوفه، به نصربن سيار والي خراسان نوشت تا حريش بن عبدالرحمن شيباني را وادار كند كه يحيي را تحويل دهد و در اين امر به شدت برخورد كند.
نصربن سيار نيز به عقيل بن معقل، حاكم بلخ، دستور داد تا حريش را احضار كند و يحيي را مطالبه نمايد و اگر تحويل ندهد، آن قدر شكنجه و عذابش کند تا يحيي را تحويل دهد. حاكم بلخ حريش را احضاركرد. حريش از وجود يحيي اظهار بي ا طلاعي نمود و حاكم خراسان دستور داد او را شلاق بزنند. طبق نقلي ششصد شلاق به حريش زدند و حريش در جواب حاكم خراسان گفت:« به خدا اگر يحيي زير پاهاي من خوابيده باشد، پاي خود را از وي برنخواهم داشت» مأموران دوباره قصد تنبيه او را داشتند كه پسرش به نام قريش، ديدن شكنجه هاي پدر را تحمل نكرد و مخفي گاه يحيي را به مأموران حكومتي بلخ نشان داد و آنها را به مخفي گاه او برد. آنها يحيي و دو تن از يارانش را دست گير كردند و به يوسف بن-عمر گزارش دادند.
مردي از آل ليث درباره دست گيري و شكنجه دادن يحيي چنين سروده است:
أليس بعين الله ماتصنعونه عشيه يحيي موثق في السلاسل
الم تر ليثا ما الذي حتمت به لهاالويل في سلطانها المتزايل
لقد كشفت للناس ليث عن استها اخيرا و صارت صحكه في القبايل
كلاب عوت لاقدس الله امرها فجائت بصيدلايحل لاكل
نديدي كه بني ليث (مقصود نصربن سيار) به چه سرنوشتي گرفتارشدند،
واي برآنها در اين قدرتي كه از دست آنها بيرون خواهد رفت!
آري، بني ليث، خود را رسوا ساخت
و عيب خويش را بر ملا كرد و مورد استهزای مردم قرار گرفت.
آنان مانند سگاني عوعوكنان بودند كه هيچ خورنده اي حلال نبود .
بنابر روايتي، اين اشعار، به عبدالله بن-معاويه بن عبدالله بن جعفر منسوب است.
آزادي يحيي و جنگ نيشابور
يوسف بن عمر پس از آگاهی ازدست گيري يحيي، نامه اي براي وليدبن يزيد نوشت و او را در جريان بازداشت يحيي قرار داد. وليد كه تازه به قدرت رسيده بود و مي خواست كه پايه هاي حكومت خود را مستحكم كند، دستور آزادي يحيي را صادر كرد. این دستور به حاكم خراسان رسيد، او يحيي را حاضر نمود و او را از فتنه گري و شورش بر حذر داشت.
يحيي پاسخ داد:
و هل في امه محمد (ص) فتنه اعظم مما انتم فيه سفك الدماء و اخذ ما لستم له بأهل؟
آيا در ميان امت محمد فتنه اي عظيم تر از آن است كه شما در رأس، خون هایي را به ناحق مي ريزید و اموال را نا به جا مي گيرید؟
به هرحال حاكم خراسان، مبلغ دوهزار درهم به يحيي داد و به او توصيه كرد كه خود را به وليد برساند و اضافه كرد:
إرحل عن خراسان الي حيث شئت، فان اباك قتل أمس وأنا اكره أن اقتلك اليوم أو أعرضك للقتل
يعني از خراسان به هرجا كه تمايل داري برو، زيرا دوست ندارم كه ديروز پدرت كشته شد، امروز تو را بكشم و يا بفرستم كه بكشند.
قول ديگري نيز دراين زمينه وجود دارد كه يعقوبي نيز آن را پذيرفته كه يحيي از زندان فرار كرد و به بيهق رفت. دراين جا دو احتمال وجود دارد: يكي اين كه خلفاي اموي براي راضي نگه داشتن ناراضي و تثيبيت پايه هاي حكومت خود، به يك سلسله اقداماتي اصلاحي دست زدند، از جمله مي توان به آزادي زندانيان و بخشش پول به مخالفان اشاره نمود. احتمالاً وليد بن يزيد در باره يحيي از اين ترفند استفاده كرده باشد.
بر اساس نظر يعقوبي، يحيي از زندان امويان كه در كهندژ(كندز) واقع شده بود، فرار كرد و نزد آهن-گري آمد تا زنجير وي راپاره كند. بعد این آهن گر، تکه های زنجیر را به شيعيان خراسان فروخت.
نصربن سيار بعد از آزادي و يا فرار يحيي از زندان، به فرمان داران اطراف خود نامه هايی را گسيل داشت و به آنها ياد آوري نمود كه از ورود او به شهرهاي خود جلوگيري نمايند و او را به طرف نيشابور هدايت كنند.
فرمان دار توس، يحيي را هم راه يك مأمور، به سوي نيشابور حركت داد. يحيي به نيشابور رسيد و نزد حاكم شهر رفت. حاكم نيز دو مركب و هزار درهم به يحيي داد و او را به سوي بيهق (سبزوار) روانه كرد .اما يحيي كه مي دانست يوسف بن عمر به اين آساني ها او را رها نخواهد كرد، رفتن خود را به عراق مصلحت نديد و در پي قيام و انقلاب برآمد.
لذا از بيهق كه آخرين نقطه خراسان آن زمان بود، با يارانش دوباره به سوي نيشابور بازگشت و شروع به خريد مركب و ادوات جنگي كرد. حاكم نيشابور، از اين تحركات يحيي احساس خطر نمود و براي نصربن سيار نامه نوشت و او را از اوضاع آگاه كرد. نصربن سيار نيز براي حاكمان محلي سرخس و توس نامه نوشت و آنها را برای كمك به حاكم نيشابور فراخواند وآنها نيز به اين درخواست پاسخ گفتند و به كمك عمروبن زراره شتافتند و فرمان دهي نبرد نيز بر عهده حاكم نيشابور بود. در مورد تعداد نيروهاي اموي نظريات مختلفي ارايه شده که قول ده هزار نيرو ارجح است. تعداد ياران يحيي نيز در اين جنگ مشخص نيست، ولي از بعضي از نقل هاي تاريخي مي توان به نتيجه رسيد. ياران يحيي پس از دفن پدرش، حدود ده نفر بودند كه او را هم راهي كردند.
پس از آن كه يحيي دعوت خود را آشكار نمود، درباره بيعت كنندگانش آمده است كه «و اجتمعت عليه جماعه الكثيره» و يا « و انظم إليه خلق من الشيعه» كه اين شواهد، همه برگرويدن جمع زيادي از شيعيان اطراف يحيي حکایت دارد.
نيروهاي اموي با استفاده از نيروهاي زياد و توان نظامي بالا، به جنگ با يحيي و ياران اندك او پرداختند. ايمان قوي و انگيزه بالای نيروهاي يحيي و استواري آنها در هدف، به درگيري شديدي بين آنها انجامید كه این دو عامل بر كثرت نيرو و توان نظامي فايق آمد و يحيي و يارانش به پيروزي رسيدند و حاكم نيشابور، یعنی فرمانده جنگ، در اين نبرد كشته شد و لشكريان اموی پراكنده گشتند.
بنابر نقل يعقوبي، هنگامي كه عمرو بن زراره فرار مي كرد، ياران يحيي او را دست گير کردند و به قتل رساندند.
بعد از اين نبرد غنايمي فراواني از جمله مركب ها و شمشيرهاي زيادي به دست يحيي و يارانش افتاد و آنها به سوي هرات حرکت كردند.
يكي از كساني كه در صحنه نبرد حضور داشت، چنين سرود:
ألم تر أهل نيشابور لما لقوا الابطال لم يدفنوا قتيلا
لقوا مائه و هم عشرون ألفا فما صبرو او لا منعوا قتيلا
آيا نديدي اهل نيشابور، هنگامي كه شجاعان علوي را ديدند، كشته شدگان خود را از ترس دفن نكردند( پا به فرار گذاشتند)
ياران يحيي صد نفر بودند و آنان بيست هزار نفر، اما صبر نكردند و مانع كشته شدن ياران خود نشدند.
بعد از اين جنگ، يحيي از برگشتن مجدد به سوي خراسان خبر داد و یادآور شد كه هرگاه بميريم، با شرافت مرده باشيم.
علت روابط خصمانه يحيي با امويان
امويان بعد از روي كار آمدن، علويان و بني هاشم را تنها حريفان قدرت مند خود می دانستند که داراي پايگاه اجتماعي قوي بودند و لذا هر حاكم و خليفه اموي كه به قدرت مي رسيد، اولين اقدام وی بر ضد علويان و تضعيف بني هاشم بود.
حادثه كربلا و قيام هاي بعد از آن، همه در جهت احقاق حقوق از دست رفته اهل بيت7و سرنگوني امويان بود كه امويان به شدت هر چه تمام تر سركوب می کردند.
علل روابط خصمانه یحیی با امویان عبارتند از:
1. عمل به توصيه پدر
زيدبن علی (ع)بعد از شكست در قيام خود، به فرزندش يحيي چنین توصيه کرد: « با اين گروه تبه كار مبارزه كن به خدا سوگند ياد مي كنم كه تو برحقي و آنان باطلند و هر كس در ركاب تو به شهادت برسد، اهل بهشت است و قاتلان آنها اهل دوزخند». اين وصيت آغازي بود بر يك راه دشوار و قيام عليه امويان.
پس عمل به وصيت پدر و امتداد دادن قيام هاي علويان يكي ازاهداف قيام يحيي به شمار می آید.
يحيي در خراسان برای احقاق حقوق از دست رفته علویان و خون خواهي پدر مظلومش قيامي به پا كرد كه دستگاه بني اميه را به لرزه درآورد و چهره حقيقي و واقعی حاكمان اموي را اين بار در خراسان به معرض نمايش گذاشت تا مردم بفهمند كه چه ظالماني بر آنها حكومت مي کنند. همان طوري كه گفتیم، قيام يحيي در ادامه قیام زید و بنابر سفارش او به وقوع پيوست، لذا اهدافي را كه در قيام زيد شهيد بر شمارند، در اين جا نيز به آنها مي توان اشاره نمود . زيد هدف از قيام خود عليه دستگاه اموي را چنين بيان مي كند.
انما خرجت علي الذين قاتلوا جدي الحسین (ع)
من برضد آناني كه با جدم حسین (ع)جنگيده اند، قيام كرده ام.
مسعودي در تحليل قيام يحيي مي نويسد:
منكرا للظلم وما عم الناس من الجور
او بر ضد ستمي كه تمام مردم را فرا گرفته بود، قيام كرد.
ستم خلفاي اموي و حاكمان دست نشانده آنها و تبعيضی كه بين عرب وعجم قايل مي شدند و رقابت بين امويان، بدبختي وگرفتاری هاي زيادي را براي مردم سبب شده بود .
2. امربه معروف ونهي از منكر
ايستادگی در برابر زورگويان و جلوگيري از جنايات و اعمال ضد انساني و ضد اسلامي حاكامان و خلفاي اموي، از ويژگي هاي بارز علويان و بني هاشم بود . در آن زمان، كساني به نام خليفه پيامبر بر اريكه قدرت تكيه مي زدند و بدترين جنايات را مرتكب مي شدند و قيام هایي را كه براي اصلاح امور انجام مي گرفت، به شدت سركوب مي کردند؛ مانند قيام زيد بن علي.7 يحيي بن زيد شاهد بود كه كساني به نام خليفه رسول خدا (ص)فرزندان او را قطعه قطعه مي كردند. وی به دلیل ستم های خلفای اموي به علويان و ديگران قیام کرد. وی چون با كرامت و آزادمنش بود، ديگر تحمل ننگ وعار و ذلت برايش امكان پذير نبود، لذا پس از امر به معروف و نهي از منكر با زبان نرم، با شمشير قيام نمود و مرگ با عزت را در برابر زندگي با ذلت ترجيح داد.
در تاریخ آمده است:
یحیی بن زید بالجوزجان من بلاد خراسان منکرا للظلم وما عم الناس من الجور.
3. سرنگوني امويان وتشكيل حكومت اسلامي
سرنگوني حكومت امويان، يكي از اهداف بلند مدت زيدبن علی (ع)و فرزندش يحيي بود؛ حکومتی كه به ناحق بر مسند خلافت تكيه زده بودند و به خوش گذراني و عياشي مشغول بودند و نام جانشين رسول خدا (ص)را برخود يدك مي كشيدند و بدترين ظلم ها را انجام مي دادند. قيام زيد و فرزندش يحيي، در امتداد قيام های علويان و شيعيان براي تضعيف و سرنگوني حكومت اموي بود. اين قيام ها به سر انجام نرسيد و به اهداف خود به طور كامل دست نیافت، ولي در شناساندن چهره واقعي امويان به مردم و افكار عمومي، نقشي انكارناپذير داشت و همين قيام يحيي بن زيد، جرقه هاي شورش در خراسان را به يك انقلابی بزرگ تبديل كرد كه حكومت اموي را ساقط نمود.
پی آمدهای روابط خصمانه يحيي با امويان
يحيي با پيروزي بر حاكم نيشابور و لشكر امويان و با به دست آوردن غنايم فراوان، به سوي بلخ ره-سپار شد و فاتحانه به سوي هرات حركت كرد و حاكم هرات، هنگام عبور سپاه يحيي هيچ گونه عكس-العملي از خود نشان نداد. آنان از هرات به فارياب و سپس به جوزجان رسيدند. خبر شكست حاكم نيشابور به گوش نصربن سيار رسيد و او براي شكست دادن يحيي و انتقام از او، لشكري آماده كرد و به تعقيب يحيي به جوزجان فرستاد. نيروهاي نصربن سيار و ياران يحيي، در منطقه كوچكي از جوزجان به نام « ارغوي » به هم رسيدند. فرماندهي نيروهاي اموي، برعهده شخصی به نام «سلم بن احور» بود. او ميمنه سپاهش را در اختيار « سوره بن محمد سندي» و ميسره اش را به «حماد بن عمرو سعيدي» سپرد و يحيي نيز به آرايش نيروهاي خود پرداخت وآنها را منظم كرد و جنگ شديدي درگرفت كه سه روز طول كشيد. در اين مدت ياران يحيي كشته شدند.
يحيي در صحنه كارزار، مردم را به جهاد در راه خدا و مبارزه با ظلم و بيدادگري تحريك مي كرد. او با صداي بلند فرياد مي زد:
اي بندگان خدا، مرگ در تعقيب انسان است و راه فراري از آن نيست و نمي توان جلوي آن را گرفت؛ پس به دشمن حمله كنيد؛ خدا رحمتش را براي شما فرستاد. بجنگيد تا به گذشتگان خود ملحق شويد و به سوي بهشت قدم نهيد و بدانيد كه افتخاري بالاتر ازكشته شدن در راه خدا نيست»
وی در ميدان نبرد، اشعاري خوانده كه مخاطبانش در مدينه بوده است:
خليلي عنا بالمدينه بلغا بني هاشم اهل النهي والتجارب
فحتي مروان يقتل منكم خياركم و الدهر جم العجايب
لكل قتيل معشر يطلبونه و ليس في العراقيين طالب
دوست من، اين پيام را به بستگانم بني هاشم، آن زيركان و تجربه داران در مدينه برسان و بگو: پس تا كي مرواني ها، از خوبان شما را بكشند و روزگار پراز شگفتي هاست. هركشته اي گروهي باشد كه برای خون خواهي وي برخيزند، اما در سرزمين عراق، خون خواهي براي زيد نيست .
در سومين روز نبرد كه امويان از نبرد تن به تن عاجز شده بودند، دستور تيراندازي دادند كه يكي از تيرها به پيشاني يحيي اصابت كرد و او به شهادت رسيد. اين تير را مردي از طايفه عنزه پرتاب کرد و سوره بن محمد بن عزيز كندي يكي ديگر از امويان، يحيي را درميان كشته شدگان شناخت و سر او را جدا كرد و براي نصربن سيار فرستاد. او هم سر را براي وليدبن يزيد فرستاد و بدن يحيي را در دروازه جوزجانان به دار آويختند. شهادت يحيي را روز جمعه ماه شعبان سال 125 قمری ذكر كرده اند.
بارگاه يحيي
بعضي از تاریخ نگاران معاصر، معتقدند که مقبره يحيي بن زيد در گرگان و درشهر گنبد كاووس است و مردمان آن جا نيز از زمان ناصرالدين شاه به بعد، براي آن مرقد، بارگاه و هيأت امنا و تشكيلات درست كرده اند.آنها اعتقاد دارند كه جرجان و جوزجان يكي بوده و در واقع دو لفظ براي يك مكان به کار می-رفته است. جرجان و جوزجان، به همان گرگان بر می گردد. در ادامه یادآور می شوند كه قيام يحيي در شمال ايران بوده نه در افغانستان. در ادامه، به نظريات بعضي از اين نويسندگان اشاره مي کنیم.
نویسنده منتخب التواريخ، در معرفي جوزجانان مي نويسد:
…….و جوزجان كه مدفن جناب يحيي بن زيد است، در نزديكي گنبد قابوس «كاووس» قرار دارد و گنبد كاووس نيز بين استرآباد و بجنورد واقع شده است.
محمدی اشتهاردی نيز مي نويسد:
جوزجان يكي از شهرهاي نزديك گنبد كاووس مي باشد كه بين استرآباد و بجنورد واقع شده واز شهرهاي توابع بلخ مي باشد.
جالب اين جاست كه قتل يحيي را نيز در قريه ارغوي مي داند و مي نويسد:
اينك مرقد يحيي بن زيد در جوزجان و در نزديكي گنبد كاووس بين استرآباد و بجنورد واقع شده است.
دکتر قوام الدین شاهرودی، ده دليل ذكر مي كند مبني بر اين كه مقبره يحيي در گنبد كاووس است. دلايلي كه هيچ كدام قانع كننده نیست كه اين جا به دليل اختصار، از ذکر آنها خودداري مي كنيم .
هم چنین نويسندگاني كه به سبك جديد و با كتاب هاي جديد، پا به عرصه نويسندگي گذاشته اند، به اين مقوله دامن زده اند و نوشته اند كه مرقد يحيي درگرگان است.
در ادامه، به جغرافياي قيام يحيي و مسير هجرت او از كوفه تا جوزجان اشاره مي كنيم و موقعيت جغرافيايي شهرهاي بین اين مسير را بررسي مي نماییم.
در اين كه يحيي در قريه ارغوي شهر انبار از توابع جوزجان، به شهادت رسيده اختلاف چنداني وجود ندارد و بیشتر منابع تاریخی قدیم آن را ذکرکرده اند؛ از جمله يعقوبي در اين باره نوشته است:
پس نصربن سيار، مسلم بن احوز هلالي را براي جنگ با يحيي بن زيد فرستاد. مسلم مي رفت تا به سرخس رسيد و يحيي ره سپار بود تا به بادغيس آمده، بر مرورود پيش دستي كرد و چون نصر خبر يافت، با سپاهيان خود به سوي يحيي ره سپار شدند و درجوزجان، با او روبه رو گشت و جنگ سختي درگرفت و تيري بر پيشاني يحيي اصابت كرد و دشمنانش تاختند و سرش را بريدند.
طبري نیز می نویسد:
نصربن سيار، مسلم بن احوز را از پي يحيي فرستاد. وقتي به هرات رسيد، یحیی بن زید از آن جا بيرون شده بود و به تعقيب وي رفت تا در يكي از دهكده هاي جوزجانان به او رسيدند كه حمادبن عمروسعدي عامل آن بود… و جنگ در گرفت و يحيي و يارانش همگي كشته شدند
تاریخ نویسان ديگري چون مسعودی، ابوالفرج اصفهاني، ابن عنبه، عبدالحي گرديزي و حاج شيخ عباس قمي، نيز قتل گاه و مقبره يحيي را در جوزجانان دانسته اند.
بعد از ذکرمحل شهادت یحیی در کتب تاریخی، به بررسی جوزجان درکتب جغرافیایی می پردازیم که آیا جوزجان همان گرگان است؟ فرق جوزجانان با گوزگانان چیست ؟
بيشتر كتب جغرافيايی كه درجهان اسلام نوشته شد، از جوزجان و محدوده جغرافيايي آن، نام برده اند و يا بخش جداگانه اي به آن اختصاص داده اند. يعقوبي كه اثر خود را حدود 279 قمری نوشته، شهر انبار را مركزگوزگان دانسته و گفته كه واليان در آن جا هستند، او شهرهاي «كندرم»و «قرزمان» را جاي گاه پادشاهان جوزجان می داند.
نویسنده حدود العالم، جوزجان را چنين توصیف می کند:
از شرق به بلخ و تخارستان تا حدود باميان و از جنوب به آخرغور و مرز بست، و از مغرب به غرجستان و قصبه بشين تا حدود مرو و از شمال تا حدود جيحون امتداد داشته است.
مقدسي نيز می نویسد:
جوزجانان، خورهاي ست كه مانند خورههاى ديگر كهن نيست و در گذشته به بلخ نسبت داده مىشد، ولى امروزه خورهاى مهم و مادر شهر به شمار می آید و سلطان آن جا مقدم است. شهر بسيار ندارد، مردمش اندكند، ولى با سخاوت و دين دارى و دانش و درايت هستند.قصبهاش يهوديه و از شهرهايش: انبار، برزور، فارياب كلان، شبورقان است . حدود العالم يهوديه، را مركز جوزجان دانسته، ولي شهرهاي آن جا را كم جمعيت توصيف نموده است. نویسنده آن به جز از يهوديه، از شهرهاي انبار و فارياب ،كلان و شورقان «شبرغان» نام می برد. وي هم چنين شهر انبار را از بزرگ ترين شهرها و اقامت گاه پادشاهان اين سرزمين به شمار می آورد.
یاقوت حموی درباره جوزجان مي نويسد:
و بها قتل يحيي بن زيد الشهيد؛
و در جوزجان، يحيي فرزند زيد شهيد به شهادت رسيد.
نویسنده حدائق الورديه، بعد از بيان سرگذشت يحيي و شهادت او مي گويد:
و مشهده بالجوزجان مزورو اشار دعبل الخزاعي الي موضع قبره بقصيدته:
و قبربارض الجوزجان محلها و قبر بباخمري الذي القربات.
دعبل خزاعي در قصيده اش به مرقد يحيي بن زيد اشاره كرده مي گويد:
به قبر فرزندان فاطمه در سرزمين جوزجان است و قبري هم در باخمري كه از نزديكان پیامبر (ص)است.
ابوالفدا گويد:
گوزگان شهري است در خراسان نزديك بلخ كه بعضي از مسافران نيز جوزجان تلفظ مي-كنند.
ياقوت حموي پس از يكي دانستن جوزجانان با جوزجان مي نويسد:
اسم كوره واسعه من كور بلخ بخراسان و هي بين مروارود و بلخ ويقال لقصبتها اليهوديه و من مدنها الانبار و فارياب و كلار……
جوزجان اسم منطقه وسيعي از مناطق بلخ خراسان است و اين شهر بين مرورود و بلخ قرار دارد. مركز اين منطقه، يهوديه نامیده می شود و انبار، فارياب و كلار، شهرهاي مهم آن است.
نویسنده اعلام المنجد مي نويسد:
پس از كشتن يحيي بن زيد، سرش را به دمشق فرستادند وجثه او را به دروازه انبار كه مركز جوزجان بود آویختند. يحيى، در جنگى كه با مسلم بن احوز نمود، روز جمعه ماه شعبان 125 هجری در قريه ارغوى جوزجانان كه اكنون قراغو ناميده مىشود، در هیجده سالگى به شهادت رسيد.
اين قريه به فاصله 5/1 كيلومتر، در مشرق شهر كنونى سرپل (در شمال افغانستان، درهمسایگی میمنه(فاریاب)وجوزجان و غور و بامیان واقع است و مرقد امام يحيى نيز در آن جا قرار دارد، كه كتيبه ای به خط قديم كوفى و بنايى كهن سال دارد و يكى از فضلاى معاصر جوزجان، قارى محمدعظيم عظيمى آن را خوانده و محترم محمد يعقوب واحدى جوزجانى، آن را با شرحى در نامه ژوندون كابل (شماره 15 سرطان 1341) منتشر كرد. متن آن تا جایى كه خوانده شده، چنين است:
بسم الله الرحمن الرحيم هذا قبر السيد يحيى بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب رضوان الله عليه، قتل بارغوى فى يوم الجمعه فى شهر شعبان المعظم سنه خمس و عشرين و مائة، قتله سلم بن احوز فى ولايت نصر بن سيار فى ايام الوليد بن يزيد لعنهم الله. مما جرى على يد ابى حمزه احمد بن محمد غفر الله له و لوالديه. مما امر ببناء هذه القبة الشيخ الجليل ابوعبدالله محمدبن شادان الفارسى (القادسى؟) حشره الله مع محمد و اهل بيته …. مما عمل البناء الترمذى غفر الله له و لوالديه. هذه القبة ابوعبدالله محمد بن شادان فارسى ابومحمد و على غفر له و لوالديه برحمتك يا ارحم الراحمين. الامير ابى بكر و الامير محمد بن احمد و احشرهم مع محمد المصطفى و على المرتضى و وليه المجتبى. انما یدی الله لیذهب. . . الی آخر الحسينيه محمد بن شادان فارسى ابتغاء لثواب الله و تقربا الى رسول الله و محبة لاهل بيته الطيبين.
پژوهش گر معاصر شيخ عزيزالله عطاردي مترجم كتاب زيد شهيد كه خودش از نزديك به زيارت مرقد يحيي بن زيد مشرف شده، مي گويد:
قبر مبارك يحيي بن زيد در سرپل جوزجانان، زيارت گاه عموم است كه بر قبرش گنبد كوچكي سايه انداخته است. درون گنبد، ضريحي كوچكي روي قبرگذاشته شده است، كتيبه اي به خط كوفي كه شايد در حدود جوزجانان و بلخ و ساير نواحي نظير آن نباشد در داخل روضه مبارك نوشته شده است و اين كتيبه تاريخي قدمت اين بنا را مي رساند و معلوم است كه مزار يحيي بن زيد از همان آغاز مورد توجه بوده است.
آقاي عطاردي در ادامه، درباره موقعيت جغرافيايی سرپل مي نويسد:
سرپل اكنون قصبه كوچكي است درسه فرسخي «شبرغان» كه قبر يحيي بن زيد در قسمت شرقي سرپل واقع شده كه باغ هاي زيادي اورا احاطه كرده كه آن جا به امام يحيي معروف است. دهكده ارغوي كه يحيي بن زيد در آن جا به شهادت رسيده، هم اكنون در نزديكي سرپل واقع شده كه اهل محل به طور مخفف آن جا را « قراغو»، قريه ارغوي تلفظ مي كنند.
بررسی کتب تاریخی و جغرافیایی معتبر، به این نتیجه می رسیم که یحیی بن زید در جوزجان به شهادت رسید و مرقد او در جوزجان (سرپل کنونی) است نه گرگان. هم چنین جرجان و گوزگانان نیز منطقه وسیعی از افغانستان کنونی را شامل می شود نه گرگان امروزی. اکنون به شواهد تاریخی و جغرافیایی گوزگانان نیز اشاره می کنیم. جوزجانان يا گوزگانان ناحيه ای در مغرب ربع بلخ بود كه راه مرورود از آن مي گذشت، و خيلى آباد بود و با حدودي كه نویسنده حدود العالم تعيين كرده، گويا از شمال به آمويه مىپيوست و از جنوب تا مجارى هيرمند مي رسيد، شرق باميان و حدود غربى غزنه ثغور آن بود. و از غرب، هرات و مجارى آب مرو و مرغاب بدان پيوسته بود.
خاورشناس معروف بارتولد گويد:
مقدسى در قرن دهم مسيحى (375 ق.) جوزجانان را ناحيتى على حده نمىداند و جزو ولايت بلخ مىشمارد.
در قرن نهم يعقوبى (278 ق) فقط ناحيه معمور رود شبرغان (شبورقان) و ولايت كوهستان گرزوان را كه در قسمت علياى رود ميمنه واقع است، گوزگان مي نامد. مقر حكم رانى امراى عرب، یعنی كه انبار، شايد در محل كنونى شهر سرپل واقع بود .
نتیجه
با توجه به بررسی حوادث و روی دادهای مربوط به هجرت یحیی بن زید به سوی خراسان، به این نتیجه می رسیم که بعد از شکست قیام زید، علویان و به ویژه یحیی در ادامه راه پدر، چاره ای جز هجرت نداشتند و برای این هدف مهم، مبارزه خود را در خراسان پی گیری نمودند. این قیام به شهادت یحیی انجامید، ولی آثار عمیقی در شناسایی چهره حقیقی امویان به مردم خراسان داشت که قیام مردم خراسان به رهبری ابومسلم خراسانی به خون خواهی یحیی بن زید، از عمده ترین علل شکست امویان بود.
موضوع مهم دیگر در این زمینه، محل مقبره یحیی است. اختلافات فراوانی در این زمینه وجود دارد که با بررسی درکتب های تاریخی وجغرافیایی، به چند اسم شبیه هم برمی خوریم، مانند جوزجان، جرجان، گرگان، گوزگان، گوزگانان. از این بررسی ها نتیجه می گیریم که جوزجان، همان تعریب شده گوزگان ناحیه ای درشمال افغانستان است و گوزگانان (جوزجانان )منطقه وسیعی از افغانستان آن روز را شامل می شده و شهرهای مهم آن زمان را در بر داشته است. گرگان و جرجان، ناحیه ای خوش آب و هوا در شمال ایران است با جوزجان تفاوت زیادی دارد.
فهرست منابع
1. ابن عنبه، احمدبن علي الحسن، عمده الطالب في انساب آل ابي طالب، تصحيح محمدحسن آل طالقاني، منشورات المطبعه الحيدريه في النجف، بي تا .
2. ابن اعثم کوفی، ابومحمد، الفتوح ، تحقیق علی شیری، چاپ اول: دارالاضواء،بیروت 1411ق، 1991م.
3. ابن اثير، عزالدين أبوالحسن على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، دار صادر- دار بيروت، 1385/1965م.
4. ابوالفداء، عمادالدین اسماعیل بن محمد، تقويم البلدان، چاپ دارالصادر بیروت، بی تا.
5. اصفهاني، ابو الفرج ، مقاتل الطالبيين، تحقیق سید احمد صقر، دارالمعرفه، بیروت، بی تا .
6. احمد محلی، حسن بن حسام الدین حمید، الحدائق الورديه، فی مناقب الائمه الزیدیه، بیروت 1409ق.
7. بحرالعلوم، محمد مهدي فقيه، قيام يحيي بن زيد، انتشارات وثوق، قم ۱۳۸۵ش.
8. بخاری، ابی نصر، سرّ السلسلة العلويّة، تعلیق سید محمد باقر بحرالعلوم، چاپ اول، افست شده از منشورات الحیدریه، نجف اشرف،1413 ق.
9. بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، چاپ اول، دارالفکر، بیروت،1417 ق، 1996 م.
10. حبيبي، عبدالحي، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ناشر دنیای کتاب، چاپ سوم، تهران، 1367.
11. حسینیان، روح الله، چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن ، چاپ دوم، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران،1382ش.
12. حدود العالم من المشرق الی المغرب، مولف مجهول، الدارالثقافیه للنشر، قاهره، 1423ق.
13. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ص182، چاپ دوم، دارصادر، بیروت، 1995م.
14. خراسانی، ملاهاشم، منتخب التواريخ، بی جا، و بی تا.
15. دامغاني، ابراهيم وحيد، پيكار مقدس حضرت زيد بن علي و فرزندانش، چاپ وصحافي رودكي، ۱۳۶۱ ش.
16. دهخدا،علی اکبر، لغت نامه، زیرنظر دکترمحمدمعین،دکترسیدجعفرشهیدی، چاپ دوم، دوره جدید، انتشارات دانشگاه تهران1377ش.
17. رضايي، محمدعلي، و هم كاران، ترجمه قرآن مجيد، ناشر مؤسسه فرهنگي- تحقيقاتي دارالذكر.
18. رضوي اردكاني، سيد ابوفاضل، شخصيت وقيام زيد بن علي، چاپ دوم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ۱۳۶۴ ش.
19. شاهرودی، قوام الدین، نورالعین فی احوال جناب یحیی بن زید، چاپ چهارم: گنبد کاووس، 1418ق.
20. شيرازي، سيد علي خان كبير، رياض السالكين في شرح صحيفه الساجدين7 ، چاپ چهارم، موسسه النشرالاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه، 1415ق.
21. شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، تحقیق محمد فتح الله بدران، منشورات الرضی، افست قم، 1364ش.
22. طبري، أبوجعفر محمدبن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ دوم: بيروت، دارالتراث، 1387ق1967م.
23. فاضل، محمدجواد، فرزندان آل ابي طالب، ترجمه انتشارات کتاب فروشی علی اکبر علمی، 1339هش
24. قمی، شیخ عباس، منتهي الامال، انتشارات پیام آزادی، تهران، 1379ش.
25. گرديزي ، زين الاخبار، تصحيح عبدالحي حبيبي، ص261، دنیای کتاب، تهران 1363ش.
26. محمدي اشتهاردي، زيد شهيد انتقام گر، چاپ خانه مهر استوار، قم،1394ق.
27. موسوي مقرم، عبدالرزاق، زيد الشهيد، نجف، ۱۳۵۵ق.
28. مسعودي، علي بن الحسین، مروج الذهب ومعادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، چاپ دوم: دارالهجره، قم المقدسه 1409ق.
29. موسوي مقرم، سيدعبدالرزاق، رهبر انقلاب خونين كوفه، ترجمه عطاردي، انتشارات جهان ،تهران ،بي تا.
30. مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، چاپ سوم، مطبعه مدبولی، 1411ق.
31. یعقوبى، احمدبن أبى يعقوب بن جعفربن وهب واضح الكاتب العباسى، تاريخ اليعقوبى، دار صادر، بيروت، بى تا.
32. یعقوبی، ابن واضح احمدبن یعقوب، البلدان، ترجمه محمدابراهيم آيتي.