چكيده
بررسي سير تحولات تمدنها از شكلگيري تا زوال آنها نشان ميدهد كه جوامع در درون خود مدام در حال تغيير و دگرگوني هستند. در طول تاریخ، تمدنهای بسیاری تکوین یافته، رشد کرده و نهایتا به افول گرائیدهاند. از این رو، چند پرسش اساسي مطرح ميگردد؛ آیا افول و مرگ تمدن ها امری حتمی است؟ چه چیزی موجب میشود که تمدنی دیگر یارای ماندن نداشته باشد و نتواند ادامه دهد ؟ اندیشمندان بسیاری در حوزهی فلسفهی تاریخ در صدد پاسخ برآمدهاند. آموزههاي ديني نیز بر مطالعه و تأمل نسبت به سرنوشت جوامع و امتهاي پيشين تاکید دارد و مومنان و اهل تحقيق را به عبرت آموزي و تأمل و تدبر در احوال امتها فراميخواند. در این نوشتار نیز تلاش شده است علاوه بر بررسی نگاه قرآن به مقولهی حیات و مرگ جوامع و تمدنها، به آرای صاحبنظران این حوزه نیز نظری افکنده شود. در کل، قرآن به فرجام جوامع انسانی و تمدنها دو نوع نگاه جزئی و کلی نگر دارد. در نگره ی جزئی، جوامع هریک مراحلی دارند که از زایش آنها شروع و پس از فراز و فرودهایی نهایتا به مرگ آنها ختم میگردد؛ مرگی که البته از نظر قرآن امری حتمی و ناگزیر نیست. در نگاه کلی نگر، جوامع و تمدن ها یک حرکت خطی تکاملی دارند که در مسیر نهایتی مطلوب، به جامعه و تمدنی آرمانی می رسند و بدین ترتیب، تمدن ها و جوامع انسانی پایانی خوش و نوید بخش مییابند.
مقدمه
هر پديدهی اجتماعي، بهويژه تمدن دستخوش دگرگونیهایی شده و در مسير طبيعي خود فراز و فرودهايي را تجربه ميكند. تبيين و تشريح سير جوامع و تمدنها و چگونگي تعالي و تكامل آنها و كشف اصول و قوانين حاكم بر روند تاريخ و تحولات آن، از گذشتههاي بسيار دور مورد توجه برخي از انديشمندان علوم انساني بوده است تا با آگاهي از آن و كشف سنن و قوانين حاكم بر تاريخ و چگونگي حركت تاريخي جوامع، براي ساختن آيندهاي بهتر از آن استفاده کنند.
با مطالعهی اجمالی تاریخ بشر و جوامع انسانی درطول تاریخ، در مییابیم جوامع و تمدنهای متعددی شکل گرفته، رشد یافته و به تکامل رسیدهاند و سپس دچار افول گشته و به انحطاط گرائیدهاند. لذا پرسشی مطرح میگردد و آن اینکه آیا این سرنوشت محتوم همهی تمدنها و جوامع بشری است؟ آيا تمدنها و جوامع با پديدهاي به نام افول يا مرگ مواجه می شوند يا خير؟ و یا اینکه اساسا این گزاره، گزارهی درستی نیست و جوامع و تمدنها چرخهی دیگری دارند و افول و انجطاط، به معنای پایان کار تمدنها نیست. بلکه همان گونه كه در علم فيزيك، انرژي و ماده از حالتي به حالت ديگر تبديل ميشوند، اين انتقال در تمدنها نيز صورت ميپذيرد و يك جامعه و تمدن ممكن است دستاوردهای مادی و غیر مادی خود را در قالب تمدن و جامعهای ديگر ارتقا بخشد.
از این رو در بررسي و مطالعهي تمدن ها و جوامع، شكل گيري، رشد، كمال، زوال و افول و به عبارتی حیات و مرگ تمدنها بیش از همه مهم می نماید. اندیشمندان بسیاری در حوزهی فلسفهی تاریخ در صدد پاسخ به پرسشهایی از این دست برآمدهاند. آموزههاي ديني نیز تأكيد بر مطالعه و تأمل نسبت به سرنوشت جوامع و امتهاي پيشين دارد و مومنان و اهل تحقيق را به عبرت آموزي و تأمل و تدبر در احوال امم و جوامع فراميخواند.(یوسف/111، نازعات/26، آل عمران/137). در این نوشتار نیز تلاش میشود تا نگاه قرآن به مقولهی حیات و مرگ جوامع و تمدنها پیجویی شود.
تعریف مفاهیم و واژگان
الف- تمدن: ارائهی معنايي جامع و مانع از واژههايي چون تمدن، فرهنگ، ملت و… از دير باز با دشواريهايي روبهرو بوده و تعاريف ارائه شده نيز مبين آن است كه هر انديشمندي از زاويه و ديد خاصي به اين مفاهيم نگريسته و تعريفي متفاوت ارائه داده است. آرنولد توين بي، مورخ انگليسي معتقد است كه تمدن حاصل نبوغ اقليت مبتكر و نوآورست؛ يعني طبقه ممتازي در جامعه كه داراي نبوغ، ابتكار و نوآورياند و بر اثر تحولات و سير تكامل جامعه، تمدن را پديد ميآورند. وي در ادامه مينويسد: تمدن عبارت است از تلاش براي آفريدن جامعهاي كه كل بشريت بتواند با همنوايي در كنار يكديگر و به منزلهی اعضاي يك خانوادهی كامل و جامع، در درون آن زندگي كند.(توینبی، تحقیقی در باب تاریخ، 10-9)
ويل دورانت نيز در تعريف تمدن به عوامل و زمينههايي كه در ساختن و پرداختن هر تمدني نقش دارند، اشاره كرده است و مينويسد: تمدن عبارت است از خلاقيت فرهنگي كه خود در نتيجهی وجود نظم اجتماعي و حكومت قانون و رفاه نسبي امكان وجود مييابد.
ولي با این وجود برآيند همهي آنها حاكي از اين است كه تمدن مجموعهي دستاوردها و اندوختههاي مادي و معنوي بشر، براي برآوردن و اقناع نيازهاي جسماني و معنوي اش ميباشد.(دورانت، تاریخ تمدن، 1/5)
ب- جامعه : واژهی جامعه مفهوم بسيار وسيعى دارد. بدين جهت تعاريف آن، نزد جامعهشناسان گوناگون است. با اين همه بين اکثر آنان دربارهی اين مفهوم اشتراکاتی وجود دارد و غالبا تعاریفی که از جامعه به دست دادهاند با یکدیگر شباهت دارد. عدهای جامعه را عبارت از افرادی میدانند که سرزمین مشترکی را اشغال کرده، تابع اقتدار سیاسی مشترک و سهیم در فرهنگ مشترکی باشند.(کافی،1385،38 و رابرتسون،1385،90) شهیدمطهری نیز جامعه را مجموعهای از افراد انسانی میداند که زندگی جمعی داشته و با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص به یکدیگر پیوند خوردهاند.(مطهری، مجموعه آثار، 1372، 331) حال با توجّه به قرآنی بودن موضوع این نوشتار و نیز با توجه به اینکه برای رسیدن به هدف خود نیازی به تعریف جامع نداریم، میتوان به تعریف زیر بسنده کرد که هر گروه و دستهای از انسانها که دور هم جمع شده و «جهت وحدتی» داشته باشند، «جامعه» را تشکیل میدهند.(مصباح، 1372، 21)
در زبان عربی واژه مجتمع، معادل جامعه است، ولی هیچ کدام در قرآن به کار نرفته است. ولی واژه هایی را در قرآن میتوان یافت که معنایی نزدیک به این دو دارند. واژگانی مانند «ناس»، «اناس»، «قریه»، «قوم» و «اُمّت» که معنای گروهی از انسانها را در خود دارند.(همان، 84) با توجه به تعریف عامی که از جامعه ارائه شد میتوان این پنج واژه را نزدیک یا معادل معنای جامعه و مجتمع گرفت.
اصالت داشتن یا اعتباری بودن جامعه
اگرچه طرح این موضوع خارج از حوصله ی این نوشتار است ولی برای ورود به بحث خود ناچار از اشارهای گذرا به آنیم. این موضوع، صاحب نظران این عرصه را به دو گرایش جامعهگرا و فردگرا تقسیم کرده است که هر کدام، طرفداران بسیاری در میان جامعهشناسان دارد(مطهری، مجموعه آثار،332) و هر کدام مطالبی را برای اثبات ادّعای خود آوردهاند که مجال و انگیزه ی پرداختن به آنها وجود ندارد.
این دو گرایش را در میان صاحب نظران مسلمان هم میتوان دید. کسانی که تصوّر میشود جامعهگرا هستند، مستنداتی از آیههای قرآن میآورند مبنی بر اینکه قرآن برای جامعه نوعی زندگی جدای از افرادش، در نظر میگیرد و اموری را به جامعه نسبت داده که نمیتوان آن را به افراد نسبت داد. از دید ایشان قران مسائلی در مورد جامعه مطرح میکند که موید این نظریه است. قرآن برای «امّت»ها (جامعهها) سرنوشت مشترک، نامهی عمل مشترک، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصیان قائل است.(اعراف/34، جاثیه/28، انعام/ 108)
روشن است که اگر «امّت» وجود عینی نداشته باشد، انتساب این امور به آن بی معنی خواهد بود، پس این نسبت دادنها به معنای این است که قرآن به نوعی حیات جمعی و اجتماعی قائل است.
در مقابل برخی دیگر برای جامعه، حقیقتی جز افراد آن قائل نیستند. از دید ایشان خطاست که بپنداریم افراد انسانی وقتی زندگی اجتماعی دارند مستعد این میگردند که روح جمعی پیدا کنند.(مصباح، 1372، 109) از نگاه این عده منافاتی ندارد که فرد هویّت واقعی و حقیقی خود را داشته باشد و در عین حال، عضوی از جامعه بهشمار آید و جامعه هم دارای وحدت مفهومی و ماهوی باشد، نه حقیقی. در مقام استدلال هم به آیاتی از قران کریم اشاره میکنند که در آنها کار یک فرد از افراد یک جامعه را به همهی آن جامعه و گاهی نیز عمل یک نسل از نسلهای یک جامعه را به همهی آن جامعه نسبت میدهد.(قمر/29، اعراف/77، هود/65، شعراء/157، شمس/14)
با وجود این دو گرایش بین صاحبنظران مسلمان، اما میتوان نقطهی مشترکی بین شان یافت؛ این نقطهی مشترک، عبارت است از وجود مستقل فرد در جامعه، ولو به شکل نسبی و تأثیرگذار بودن فرد در اجتماع و همچنین تأثیرگذار بودن جامعه در فرد.
حیات و مرگ جوامع و تمدن ها
با مطالعهی سیر تاریخ جوامع بشری درمییابیم که در طول زمان جوامع و تمدّنهايى وجود آمده اند، پس از مدتى به خاموشى گرائیده و توانايى و نفوذ خود را از دست داده و زمينگير شده و به پايان خود رسیدهاند. پرسش مهمی که به ذهن میرسد این است که آیا نابودی و مرگ سرنوشت حتمی و ناگزیر هر تمدن و جامعه است؟ یا این گونه نبوده و هر جامعه و تمدنی مادامی که عناصر و مولفه های حیاتبخش خود را حفظ کند، میتواند هم چنان به حیات و مسیر خود ادامه بدهد.
برخی چون اشپنگلر و توینبی بر این باورند كه تمدّنها نيز مانند ساير نيروهاى طبيعت تابع روند مشترك ولادت، رشد و مرگ هستند. از دید اینان تمام تمدّنها متولد مىشوند نمو مییابند پخته مىشوند و مىميرند. (دبیوس، 1334، 75) گرچه اينان در بيان ديدگاههاى خويش تحليل يكسانى ارائه ندادهاند، امّا همه به مرگ تمدّنها باور دارند.
اشپنلگر و توين بى در اين نكته اتفاق دارند كه مرگ تمدّن زمانى است كه آن تمدن آفرينندگى خود را از دست بدهد. از دید توين بى، موتور محرکهی یک تمدن که در تکوین و استمرار آن نقش اساسی را ایفا می کند، اقلیت خلاقی در جامعه است که آفریننده بوده و با درک چالشها، پاسخ های کارآمد و به روز ارائه کرده و پیشرفت و بقای جامعه و تمدن را متضمن میگردند. زمانى كه گروه كم شمارِ آفريننده، کارکرد خود را از دست بدهد و دیگر توانا نباشد و به اندازهی كافى نيروى آفريننده براى رويارويى با مشكلات نداشته باشد، زمينههای مرگ تمدّن فرا مىرسد. اقلیت خلاق كه همان رهبران جامعهاند به اقلیت حاکم و گروهی ستمگر بدل میگردند که در راستای منافع شخصی و نه منافع جامعه حرکت میکنند و در نتيجه وحدت اجتماعى در جامعه از بين رفته و تمدّن تجزيه و نابود مىگردد.(توین بی، بررسی تاریخ تمدن، بیتا، 87)
. ويل دورانت در باب سير تاريخي تمدنها بر اين باور بود که آغاز هر تمدنی با ارزشهایی همراه است؛ ارزشهايي هدفمند و متعالي كه پس از مدتي، زمينهی ظهور دانش و فنون را پديدار ميسازند. در گام بعدی اصل همكاري و تعاون در جامعه ميبايست نهادينه شود تا گروهي همنظر، بر اساس آن و با تكيه بر اخلاقيات بتوانند شالودهی تمدن را پيريزي كنند. با رشد دانش، مردم به جاي توحيد و پرستش مبادي معنوي، به ستايش علوم و عقل ميپردازند و از اين هنگام جنگ ميان ارزش و دانش آغاز ميشود و در نتيجه، موجب افول انگيزههاي اوليه كه انگيزههاي ارزشي است، خواهد شد. بنابراين، نيروي محرك جوامع كند شده، به تدريج متوقف ميگردد و در نتيجه، دوران انحطاط تمدن نمايان ميشود؛ به عبارت ديگر، جامعهاي كه بر اساس ارزش شكل گرفته با ظهور ضد ارزش دچار از هم گسيختگي ميشود و از ميان ميرود.(دورانت، درسهای تاریخ، 1358، 38)
از نظر ويل دورانت، شكست رهبران سياسي و معنوي جامعه در مقابله با «ستيز انگيزي» يا «تغيير»، عامل مهم ديگري در سقوط تمدنهاست. اين مايههاي ستيز ممكن است از چندين منبع سرچشمه بگيرد. گاهی كه بروز آنها توأمان و متوالي گردد تا حد فراهم كردن موجباتِ زوال قطعي، شدت مييابد.
در ميان اندیشمندان مسلمان ابنخلدون نخستين فردی است كه به صراحت از سنن و قوانين حاكم بر جامعه، مستقل از سنن و قوانين افراد ياد كرده و در مقدمهی معروفش به تفصيل در اين باره بحث كرده است. وي جامعه را موضوع يك علم مستقل قرار داده و «عصبيت» را محور تبيين حركتهاي تاريخ و راز صعود و سقوط تمدنها معرفي كرده است. ابنخلدون عصبيت را كه يكي از مفاهيم بنيادي نظريهی اجتماعي اوست ، به عنوان علت فاعلي عمران يا تشكيل جامعهی بشري مطرح ميكند كه سبب ظهور جوامع و دولت ميشود. وي عصبيت را ناشي از عوامل مختلفي ميداند كه يكي از آنها اشتراك در نسبت است، زيرا چنين پيوندي در ميان انسانها طبيعي است. منشأ ديگر عصبيت را بايد دين دانست كه از عوامل مهم همبستگيهاي اجتماعي است، چنانكه اسلام، قبايل پراكنده و متشتّت عرب جاهلي را با هم متحد ساخت و موجب تأسيس حكومت در ميان آنها شد و به آنان قدرت فراواني بخشيد. از نظر ابنخلدون عصبيت مهمترين عنصر شكلگيري اجتماع و اساس تشكيل دولت است كه مردم را به يكديگر متصل ساخته و آنان را براي تعاون و همياري آماده ميكند و به كسب قدرت سياسي و تشكيل حكومت، هدايتشان ميسازد.(معماریان، 69)
به اعتقاد وي گسترش شهرنشيني و توسعهی روزافزون آن، موجب نابودي تمدن ميشود، زيرا عصبيت كه شرط لازم تشكيل حكومت و بقاي آن است، از بين ميرود. بنابراين به نظر وي با از بين رفتن عصبيت و دين، تمدنها به سمت زوال و نابودي پيش ميروند.(مهدی، 1373، 137)
با نگاهی اجمالی به متون دینی نیز به نظر میرسد که قانون حیات و مرگ در مورد جوامع و اقوام هم ساری است و این امر خاص انسان ها نیست. هیچ جامعهای نیست که از شمول این سنت تخلف ناپذیر بیرون باشد.
قرآن كريم در آيات متعددي از قطعيت سقوط تمدنها و نظام بشري سخن ميگويد و اين تغيير و تحول و طلوع و غروب در ميدان زندگي امتها را يكي از سنتهاي مهم و غير قابل تخلف الهي تلقي ميكند. قرآن بر اين باور است كه امكانات، اقتدار و قدرت تا پايان حركت تاريخ در تسلط يك ملت، يك تمدن و فرهنگ باقي نميماند، بلكه بنابر دلايلي و بر اساس اهدافي، اين اقتدار و انحطاط و عزت و ذلت تا آخرين لحظهی جريان تاريخ در ميان اقوام و ملل گوناگون عالم دست به دست ميگردد: و ما اين روزهاي شكست و پيروزي را در ميان ملتها و تمدنها ميگردانيم.(آل عمران/14)
شهيد مطهري در کتاب جامعه و تاريخ(مطهری، جامعه و تاریخ، 341-139) با استناد به آیات قران، و علامه طباطبایی در المیزان، به حیات و مرگ جوامع و امم قائل شدهاند. تمدنها طلوع و غروب دارند، در جایی طلوع کرده بعد به انحطاط گرائیده و دوباره در جایی طلوع می کنند.(مطهری،فلسفه تاریخ،بیتا،1/ 246) . حیات و مرگ افراد، حیات و مرگ طبیعی بوده و از سنتهای تکوینی الهی به شمار میرود که در تمام جانداران حاکم است، اما این که حقیقت آن، در مورد جوامع چگونه است پرسشی است که باید جواب آن را پیدا کرد.
اجل دربارهی انسان بهمعناى مدّت عمر يا زمان پايان عمر آمده است و قرآن كريم از دو نوع اجل براى انسان ياد مىكند: يكى با قيد «مسمّى» و ديگرى بدون هيچ قيدى: «هُو الَّذى خَلَقكُم مِن طين ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسمًّى عِندَه…».(انعام/2) براساس ظاهر آيه، مقصود از هر دو، زمان پايان عمر آدمى است، نه مدّت عمر او.(طباطبایی، 1374، 7/ 9)
قرآن كريم براى امّتها نيز حيات و ممات خاصّى قائل است. در آياتى از قرآن به أجل امّتها اشاره شده است.
در آيه ۳۴ سوره اعراف به يکي از قوانين آفرينش درباره ملت ها اشاره شده است و آنان را دارای مرگ و زندگی میداند. «وَ لِکُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ فَاِذا جاءَ اَجَلُهُم لا يَستَاخِروُنَ ساعَةً وَ لا يَستَقدِمُون؛ براي هر قوم و جمعيتي زمان و مدت (معيني) است و به هنگامي که مدت آنها فرا رسد نه ساعتي از آن تاخير ميکنند و نه بر آن پيشي مي گيرند». اجل در این آیه به امت و وجود اجتماعی مردم نسبت داده شده است. برخى انديشوران از این آیه براى اثبات «اصالت جامعه» استفاده كرده و گفتهاند: جامعه اصالت دارد; زيرا به آن موت و حيات نسبت داده شده است.(مطهری، مجموعه آثار، 2/339،340)
پس میتوان گفت که ما دو نوع اجل و مدت داریم. یکی اجل و مدت محتوم که برای هر فرد انسان ثابت است و دیگری اجل و مدتی که برای وجود اجتماعی مردم ثابت است. اجل و مرگ جوامع و امم نیز تابع سلسله شرایط و قوانین الاهی و سنتهای تاریخی اجتماعی بوده و بی هدف و بدون علت نیست.
دورههای تاريخي
یکی از بحثهای مهم نظری در عرصهی تاریخ ، فلسفهی نظری تاریخ است که به سیر حرکت تاریخی، بارانداز تاریخ ، سر انجام و نهایت تاریخ ، جبر تاریخی و تصادف در تاریخ میپردازد. صاحب نظران این حوزه در پی کشف و ارائهی الگوهای عام یا قوانین بنیادین حاکم بر سیر تحول تاریخ هستند.(رضوی، 1391، 1/ 36) فيلسوفان نظري در پي اين واقعيت هستند كه آيا سلسله حوادث گذشته مجموعهاي نامرتبط و بي هدفند، يا در وراي اين رويدادها هدف و غايت و طرحي است. عدهای پیدایش بیشتر حوادث را از روی تصادف و اتفاق دانستهاند، كه براساس آن آغاز و انجام برای تاريخ مفهومي ندارد و تاریخ عبارت از يك سلسله وقايع تصادفي است. در نتيجه دارای مرحله یا مسيري هم نیست. در نگاه اینان تاریخ چیزی جز شرح مبارزات روزانهی شهرها و امپراطوريها، آمدن و رفتن شاهان و حکام و پیروزیها و شکستهای آنان نیست، که هيچ مرحلهی تازهاي را كه مفهوم تاريخي داشته باشد، به وجود نمیآورد.
اما در مقابل، فیلسوفان نظری تاریخ بر این باورند كه تاريخ به مثابه موجود زنده و متحركي است كه هم داراي روح بوده و هم صاحب جسم ميباشد. این دیدگاه تاريخ را يك مجموعهی هدفدار دانسته و برای آن مسیری در نظر میگیرد. یکی از پرسشهای مهم که اینان در صدد پاسخ به آن هستند چگونگی حرکت تاریخ است. در پاسخ به این پرسش دو نظریهی کلی مطرح گردیده است.
الف – نظریه حرکت دوری : حرکت دوری تاریخ یکی از قدیمی ترین نظریه هاست و ناظر به نگرش انسان باستان به طبیعت و تبیین رابطهی وی با طبیعت است. هم چنان که طبیعت حرکت دوری و گردشی دارد، انسان هم از طبیعت تأثیر پذیرفته و حوادث و ایام در او تکرار میشود. نگاه دوری آغاز و انجامی برای تاریخ قائل نیست. در این الگو عقیده بر این است که حوادث تاریخی از جایی شروع میشود و در طی یک حرکت تناوبی در چرخهای عظیم تکرار میگردد؛ از این رو بشر محکوم به سیر دورانی است. به همین موجب نظریههای دوری تاریخ عمدتا جبرگرا بوده و به نوعی تقدیرگرایی را در خود دارند. فیلسوفانی نظیر ابنخلدون، توینبی، اشپنگلر و سوروکین از قائلان این نظریهاند. ابن خلدون معتقد است که هـر كـشـور و بـازارى را سـرانـجـام، دوران و عـمر محسوسى است، چنانكه هر يك از موجودات و مواليد طبيعت عمر محسوسى دارند.(گنابادی،1362، 2/ 725)
ب – نظریهی حرکت خطی : بر اساس این الگو حوادث تاریخ از نقطه مشخّصی آغاز شده و سیر خود را ادامه داده است، تا اینکه اکنون به مرحلهای رسیده است که ما در آن قرار داریم. در این الگو تاریخ در جهت و راستای معیّنی حرکت میکند. کسانی چون آگوست کنت، هربرت اسپنسر، مارکس و انگلس از طرفداران این نظریه بودند.
نظریهی خطی ممکن است شامل مفهوم سیر قهقرایی باشد. از دید کسانی چون فون ویزه آلمانی، تاریخ حرکتی قهقرایی دارد و با گذشت زمان جامعهی بشری از سعادت و کمال دورتر میگردد. (احمدی مقدم، 1362، 3/ 32) سابقهی تفكر «حركت خطي قهقرايي» به دوران قرون وسطي باز ميگردد؛ اینکه انسان از بهشت به زمین هبوط کرده و در زمین با معصیت بیشتر، آلوده تر شده به پایان خودش میرسد.
اما بخش اعظم چنین نظریههایی بر پیشرفت نوع انسان تأکید کردهاند. همچنین ممکن است تکامل و پیشرفت ادواری با تکامل خطّی توأم گردد و نوعی سیر ارتقایی مارپیچ را پدید آورد؛ نظیر آنچه که ویکو پیشنهاد کرده است. از دید ویکو، تكرار اين ادوار، تمام فعاليتهاي ادوار قبل را از بين نميبرد. در نتيجه حركتي تكاملي و رو به جلو است.
نگاه قران کریم
پس از نگاهی به ادوار تاریخی و نظریههای موجود در آن باید دید که قرآن چه نگاهی دارد و به کدامیک از این رویکردها نزدیک تر است یا آن را تأئید میکند. با تامل در آیات قرآن کریم در مییابیم که خداوند همهی افراد بشر را به جامعهی عـدل جـهـانـى و آيـنـدهای روشـن نـويـد می-دهد و از سیر تکاملی انسانها و پـيـروزى حـق بـر بـاطـل خبر می دهد. وَ نـُريـدُ اَنْ نـَمـُنَّ عـَلَى الَّذيـنَ اسـْتـُضـْعـِفـُوا فـِى الاَْرْضِ وَ نـَجـْعـَلَهـُمُ اَئِمَّةً وَ نـَجـْعـَلَهـُمـُ الْوارِثينَ.(قصص/5) هرچند ممکن است در مسیر حرکت حقجویان، نیروهای باطل مانع ایجادکرده و در برهههایی از تاریخ بشریت، روند رو به پیش جبهه حق را با محدودیت روبرو سازند، اما در نهایت آینده از آن نیکوکاران و بندگان صالح خداوند است.
البته نگاه قرآن، نگاهی کلان و فراگیر است و آنچه میگوید، درباره ی آینده و فرجام جوامع انسانی به صورت یک کل است. هر چند اگر جوامع را به تنهایی در نظر بگیریم میتوان گفت که هر كدام يك دوره معين دارد كه آن را سپرى مىكند و در صورت تحقق بعضی شرایط، آن جامعه به پایان خود میرسد. قران سرنوشت جوامع بسیاری از این دست را بازگو میکند تا هم مایهی عبرت انسانها باشد و هم ملاک ها و معیارهای فراز و فرود جوامع و تمدنها را بیان کرده باشد. اما اگر کل جامعه جهانى را در نظر بگيريم هر چند ركودها و وقفههاى مقطعى پيش مـىآيـد و تـمـدن يـا جـامعهاى به خط آخر مىرسد، ولى سير نهايى آن صعودى و تكاملى است.(احمدی مقدم،1362، 3/ 38)
از این رو میتوان گفت که قرآن به فرجام جوامع انسانی و تمدنها دو نوع نگاه دارد. یک نگاه جزئی نگر و دیگری نگاه کلان و با شمولیت زمان و مکانی. به این معنا که از دید قرآن کریم جوامع و تمدنها هنگامی که هریک به تنهایی لحاظ گردند، هریک مراحلی دارند که از زایش آنها شروع و پس از فراز فرودهایی نهایتا به مرگ آنها ختم میگردد و پس از مرگ تمدن و جامعهای، تمدن و جامعهای دیگر سر بر میآورد. البته این تمدن نسبت به تمدن پیشین از حالتی متکاملتر برخوردار است. چنانکه قوم عاد و ثمود که پس از قوم نوح آمدند از پیشرفت مادی و تمدنی برتری نسبت به قوم نوح برخوردار بوده و بنابر آیات قرآن علاوه بر تراشیدن خانهها در دل کوهها به عمران و آبادانی دشتها و زمینهای هموار نیز میپرداختند: «و بوّأ فیالارض تتخذون من سهولها قصوراً.(اعراف/74). و کانوا ینحتون من الجبال بیوتا.(حجر/82)
از آیات سوره شعرا و سوره هایی دیگر بر میآید که قوم عاد برای خود تمدنی داشته و مردمی مترقی دارای شهرهایی آباد و سرزمینی حاصلخیز و پوشیده ازباغها و نخلستانها و زراعت بودهاند و در آن عصر مقامی برجسته داشتهاند(قمی، ۱۴۰۴ق، 1/ ۳۲۹) و در پیشرفتگی و عظمت تمدن آنان همین بس که در سوره فجر در بارهی آنان فرموده: الم تر کیف فعل ربک بعادارم ذات العماد التی لم یخلق مثلها فی البلاد.(حجر/7، 8)
علامه طباطبایی هم معتقد است که خداوند [قوم عاد] را از بين نعمتها به دو نعمت آشكار ويژه ساخت: يكى آن كه آنها را جانشين قوم نوح قرار داد و ديگر آن كه در آفرينش به آنها فزونى بخشيد و آنها را با بدنهاى ستبر و هيكلهاى بزرگ آفريد كه اين بر نيرو و توان آنها افزود. این برتری و پیشرفت نسبی تمدن های بالفعل را نسبت به گذشته، می توان با مطالعهی سیر تاریخی تمدن ها هم به دست آورد.
در اینجا نگاه قرآن ناظر به رویکرد تحولی و تطوری است. البته قرآن مرگ و سقوط جوامع و تمدنها را امری ناگزیر و حتمی نمیداند. اسباب، عوامل و سنتهایی در کارند تا جوامع با توجه به تحقق شرایطی از مسیر تکامل باز مانده و به سراشیبی افول و نهایتا به ایستگاه انهدام میرسند. در سوره انفال قرآن به کسانی که کفر میورزند میگوید، اگر بس کنند، گذشتهی آنها بخشیده میشود و اگر ادامه دهند بر ایشان همان می رود که برپیشینیان رفته است.(انفال/28) اگر مردم متعهد به راه و روشی باشند که پیامبران در طول تاریخ آوردهاند و بر اساس آن ملاک، معیارهای پیریزی جامعهی مطلوب الاهی را ریختهاند، جامعهی شان هر روز شکوفاتر از پیش میگردد. قرآن به جوامع و تمدنها یادآور میگردد که حتی در صورت انحراف از معیارهای پیامبران، در صورتی که بازگردند و توبه کنند می توانند آب رفته را به جو برگردانند و از محکومیت به نابودی برهند. خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه خود بخواهند.(رعد/11)
اما قرآن یک نگاه کلی، فراگیر، زمان و مکان شمول و ایده آلی هم نسبت به جوامع دارد. در این نگاه جوامع و تمدنها یک حرکت خطی تکاملی دارند که به نهایتی مطلوب و جامعه و تمدن آرمانی میرسند و فرجام تمدنها و جوامع انسانی پایانی خوش و نوید بخش مییابند. گرچه جوامع انسانی و تمدنها در سیر حرکت خود ممکن است دچار توقف، بحران، رکود و ایستایی گردند، اما در نهایت یک سیر پیش رونده را طی میکنند و به تکامل و تعالی میرسند. از نگاه قرآن و براساس سنتهای الهى ، جوامع و امتها شکل میگیرند و دورانى را در حالات مختلف توحيد و شرك سپرى مىكـنند و سرانجام آفتاب عمرشان غروب مىكند اما در نهايت جامعهاى ايجاد مىگردد كه لبريز از عدل و برابرى و تأمين كنندهی كمال و بقاى انسان است. زيرا از نظر قرآن جامعهها، تمدنها و فـرهـنـگـهـا به سوى يگانه و متحدالشكل شدن سير مىكنند و آيندهی جوامع انسانى، جامعهی جهانى واحـد تـكـامـل يـافـتـهای اسـت كـه در آن ، بـشـر بـه كـمـال حـقـيـقـى و سـعـادت واقـعـى و انـسانيت اصيل خود خواهد رسيد.(جامعه و تاریخ، 46)
از این مطلب میتوان دریافت که از دید قرآن کریم، جامعه یا ملت یا امتی ممکن است دچار نابودی و نیستی گردد، اما روح تمدنی و دستاوردهای مادی و معنوی جوامع، ملتها و امم در طول زمان و حیات بشری، از جامعهای به جامعهای دیگر جاری و ساری بوده و در نهایت زمین به عنوان مهد، زیستگاه و مقر آدمی از آن بندگان صالح و درستکار خواهد بود. خداوند به مؤمنان و بندگان صالح، نوید جامعهای را میدهد كه از هر پلیدی و ناپاكی پیراسته است و به تمامی ارزشها و قداستها و شایستگیها آراسته است. وعد الله الذّین آمنوا منكم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فیالارض كما استخلف الذّین من قبلهم و لیمكنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم.(نور/55)
علاّمه طباطبايى در تفسير آيهی شريفه انّ الارض يرثها عبادى الصالحون مى نويسد، که مراد از وراثت در اين جا هم وراثت دنيوى است كه بهره بردارى از نعمتهاى شايسته دنيا و زينتهاى آن است و هم وراثت اخروى. در تفسیر این كه چگونه سرانجام نيكو از آنِ پرهيزكاران است هم میگوید: اين كه عاقبت مطلق از آن پرهيزكاران است از آن روست كه سنت الهى چنين اقتضايى دارد. و اين بدان علت است كه خداوند جهان را به گونهاى آفريده كه هر نوعى از پديدههاى آفرينش به فرجام وجود و سعادتى كه براى آن آفريده شده برسد….انسان نيز يكى از اين انواع است… كه خداوند او را به سرانجام نيكو هدايت مىكند و او را به حيات طيبه رسانده و به هر خيرى كه بايد از آن پيروى كند مىرساند. (طباطبایی، المیزان، 14/465)
از این رو میتوان گفت انسانهاى مؤمن و صالح وارثان تمدّنها و جامعههاى انسانی و دستاوردهای آنان می باشند. برابر اين نگاه کلان و فراگیر قرآن، تمدّنها در کل خاموش نمىگردند بلکه روح تمدنی جوامع انسانی هميشه زنده و جارى است و به قول شهید مطهری در جايى غروب مىكند و در جايى ديگر طلوع تا اين كه سرانجام و در نهایت تمدّنى كامل و سرشار از معنويت و به دور از كاستيهاى تمامى تمدّنها در طول تاريخ شکل میگیرد و زمین از آن بندگان صالح خداوند میگردد. انّ الارض للّه يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتّقين.(اعراف/128)
نتیجه
در کل، قران به فرجام جوامع انسانی و تمدنها دو نوع نگاه دارد. یک نگاه جزیی نگر و دیگری، نگاه کلان و فراگیر. جوامع و تمدنها هنگامی که هریک به تنهایی لحاظ گردند، هر کدام مراحلی دارند که از زایش آنها شروع و پس از فراز فرودهایی نهایتا به مرگ آنها ختم میگردد و پس از مرگ تمدنی، تمدنی دیگر سر بر میآورد. البته این تمدن نسبت به تمدن پیشین از حالت متکاملتری برخوردار است. قرآن سرنوشت جوامع بسیاری از این دست را بازگو میکند تا هم مایهی عبرت انسانها باشد و هم ملاک ها و معیارهای فراز و فرود تمدن ها را بیان کرده باشد. البته قرآن مرگ و سقوط جوامع و تمدنها را امری ناگزیر و حتمی نمیداند. اسباب، عوامل و سنتهایی در کارند تا جوامع با توجه به تحقق شرایطی، از مسیر تکامل باز مانده و به سراشیبی افول و نهایتا به ایستگاه انهدام میرسند. از منظر قرآن کریم آنچه موجب ميشود مشيت الهي بر سقوط جامعه و قومی و ظهور جامعه و قومی ديگر تعلق گيرد، انحراف از مسير حق است، به طوري كه ديگر اميدي به بازگشت جامعه از آن وجود نداشته باشد.
بعضي از اقوام مانند قوم نوح بر اثر فاصلهی طبقاتي و بعضي مانند قوم ثمود و قوم مدين بر اثر انحراف اقتصادي و فساد بر روي زمين، يعني احتكار، كمفروشي و خصوصيكردن ثروتهاي عمومي، سقوط ميكنند و برخي مانند قوم عاد بر اثر زيادهروي در شهوات و انحراف جنسي و بعضي مانند قوم فرعون بر اثر ظلم و ستم و برتريطلبي، و قوم بنياسرائيل نيز بر اثر انحراف از راه حق و فسق و فجور به هلاكت رسيدند.
نگاه دیگر قرآن، نگاهی کلان و فراگیر به سیر حرکت جوامع بشری و فرجام شان میباشد. در این نگاه جوامع و تمدنها یک حرکت خطی تکاملی دارند که به نهایتی مطلوب و جامعه و تمدن آرمانی میرسند و فرجام تمدنها و جوامع انسانی پایانی خوش و نوید بخش خواهد یافت. گرچه جوامع انسانی و تمدنها در سیر حرکت خود ممکن است دچار توقف، بحران، رکود و ایستایی گردند، اما در نهایت یک سیر پیش رونده را طی میکنند و به تکامل و تعالی میرسند. به بیانی دیگر از دید قرآن کریم ممکن است جامعه و امتی دچار نابودی و نیستی گردد، اما روح تمدنی و دستاوردهای مادی و معنوی جوامع، ملتها و امم در طول زمان و حیات بشری از جامعهای به جامعهای دیگر جاری و ساری بوده و در نهایت زمین به عنوان مهد، زیستگاه و مقر آدمی از آن بندگان صالح و درستکار خواهد بود. از نظر قرآن این مطلب مسلم است که حکومت نهایی، حکومت حق و نابود شدن یکسرهی باطل است و عاقبت از آن متقیان است.
منابع
- قرآن کریم
- توینبی آرنولد، بررسی تاریخ تمدن، ترجمه محمد حسین آریا، نشر امیرکبیر، تهران .
- توینبی آرنولد، تحقیقی در باب تاریخ، ترجمه:وحید مازندرانی، چاپ دوم، انتشارات توس،2536 شـاهنشاهی.
- حامد مقدم احمد، سنتهای اجتماعی در قرآن، انتشارات استان قدس رضوی، چ سوم، ،1365.
- دورانت، ويل ، درسهاي تاريخ، ترجمه احمد بطحايي، تهران، شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1358.
- دورانت ویل، تاریخ تمدن، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران،1378.
- رادمنش، عزتالله، قرآن، جامعهشناسي، اتوپيا، تهران، اميركبير، 1361.
- رابرتسون یان ، درآمدی برجامعه، ترجمه حسین بهروان، انتشارات به نشر، چ چهارم 1385.
- رضوی سید ابوالفضل، فلسفه انتقادی تاریخ، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ، چ اول، تهران 1391.
- ژ ج دبیوس ، آينده باختر ترجمه بهاءالدين پازارگاد، نشر ابن سینا، تهران ، 1334.
- سيفاللهي، سيفالله، جامعهشناسي، اصول، مباني و مسائل اجتماعي، گناباد، مرنديز، 1373.
- طباطبایی سید محمد حسین، الميزان، نشردفترتبلیغات اسلامی، قم، 1374.
- کافی مجید، مبانی جامعه شناسی، انتشارات مرکزجهانی علوم اسلامی، قم ، چ اول، 1385.
- قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، سید طیب، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.
- گنابادی پروین، ترجمه مقدمه ابن خلدون، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی،چ چهارم، تهران، 1362.
- معماريان، جهانداد، «ظهور و افول تمدنها، سيري در آراء ابنخلدون»، فردنامه همشري، ش 38.
- مهدي، محسن، فلسفه تاريخ ابنخلدون، ترجمه مجيد مسعودي، تهران، علمي و فرهنگي، 1373.
- مصباح یزدی محمدتقى ، جامعه و تاریخ، قم، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامى، 1372.
- مطهری مرتضی، فلسفه تاریخ، نشرصدرا.
- مطهری مرتضی، مجموعه آثاز2، انتشارات صدرا، چ سوم، بهمن 1372.
تمدن، قرآن، جامعه، افول تمدن، حیات تمدن، انحطاط