شنبه 1 اردیبهشت 1403 برابر با Saturday, 20 April , 2024

حیات و مرگ تمدنها از دید قرآن

قران

چكيده

بررسي سير تحولات تمدن‌ها از شكل‌گيري تا زوال آنها نشان مي‌دهد كه جوامع در درون خود مدام در حال تغيير و دگرگوني هستند. در طول تاریخ، تمدن­های بسیاری تکوین یافته، رشد کرده و نهایتا به افول گرائیده­اند. از این رو، چند پرسش اساسي مطرح مي‌گردد؛ آیا افول و مرگ تمدن ها امری حتمی است؟ چه چیزی موجب می­شود که تمدنی دیگر یارای ماندن نداشته باشد و نتواند ادامه دهد ؟ اندیشمندان بسیاری در حوزه­ی فلسفه­ی تاریخ در صدد پاسخ برآمده­اند. آموزه­هاي ديني نیز بر مطالعه و تأمل نسبت به سرنوشت جوامع و امت‌هاي پيشين تاکید دارد و مومنان و اهل تحقيق را به عبرت آموزي و تأمل و تدبر در احوال امت­ها فرامي‌خواند. در این نوشتار نیز تلاش شده است علاوه بر بررسی نگاه قرآن به مقوله­ی حیات و مرگ جوامع و تمدن­ها، به آرای صاحب‌نظران این حوزه نیز نظری افکنده شود. در کل، قرآن به فرجام جوامع انسانی و تمدن‌ها دو نوع نگاه جزئی و کلی نگر دارد. در نگره ی جزئی، جوامع هریک مراحلی دارند که از زایش آنها شروع و پس از فراز و فرودهایی نهایتا به مرگ آنها ختم می­گردد؛ مرگی که البته از نظر قرآن امری حتمی و ناگزیر نیست. در نگاه کلی نگر، جوامع و تمدن ها یک حرکت خطی تکاملی دارند که در مسیر نهایتی مطلوب، به جامعه و تمدنی آرمانی می رسند و بدین ترتیب، تمدن ها و جوامع انسانی پایانی خوش و نوید بخش می­یابند.

مقدمه

هر پديده­ی اجتماعي، به‌ويژه تمدن دستخوش دگرگونی‌هایی شده و در مسير طبيعي خود فراز و فرودهايي را تجربه مي‌كند. تبيين و تشريح سير جوامع و تمدن‌ها و چگونگي تعالي و تكامل آنها و كشف اصول و قوانين حاكم بر روند تاريخ و تحولات آن، از گذشته‌هاي بسيار دور مورد توجه برخي از انديشمندان علوم انساني بوده است تا با آگاهي از آن و كشف سنن و قوانين حاكم بر تاريخ و چگونگي حركت تاريخي جوامع، براي ساختن آينده‌اي بهتر از آن استفاده کنند.

با مطالعه­ی اجمالی تاریخ بشر و جوامع انسانی درطول تاریخ، در می­یابیم جوامع و تمدن­های متعددی شکل گرفته، رشد یافته و به تکامل رسیده­اند و سپس دچار افول گشته و به انحطاط گرائیده­اند. لذا پرسشی مطرح می‌گردد و آن اینکه آیا این سرنوشت محتوم همه‌ی تمدن­ها و جوامع بشری است؟  آيا تمدن‌ها و جوامع با پديده‌اي به نام افول يا مرگ مواجه می شوند يا خير؟ و یا اینکه اساسا این گزاره، گزاره­ی درستی نیست و جوامع و تمدنها چرخه­ی دیگری دارند و افول و انجطاط، به معنای پایان کار تمدن­ها نیست. بلکه همان گونه كه در علم فيزيك، انرژي و ماده از حالتي به حالت ديگر تبديل مي­شوند، اين انتقال در تمدن‌ها نيز صورت مي‌پذيرد و يك جامعه و تمدن ممكن است دستاوردهای مادی و غیر مادی خود را در قالب تمدن  و جامعه­ای ديگر ارتقا بخشد.

از این رو در بررسي و مطالعه‌ي تمدن ها و جوامع، شكل گيري، رشد، كمال، زوال و افول و به عبارتی حیات و مرگ تمدن‌ها  بیش از همه مهم می نماید. اندیشمندان بسیاری در حوزه­ی فلسفه­ی تاریخ در صدد پاسخ به پرسشهایی از این دست برآمده­اند. آموزه­هاي ديني نیز تأكيد بر مطالعه و تأمل نسبت به سرنوشت جوامع و امت‌هاي پيشين دارد و مومنان و اهل تحقيق را به عبرت آموزي و تأمل و تدبر در احوال امم و جوامع فرامي‌خواند.(یوسف/111، نازعات/26، آل عمران/137).  در این نوشتار نیز تلاش می­شود تا نگاه قرآن به مقوله­ی حیات و مرگ جوامع و تمدن­ها پی­جویی شود.

تعریف مفاهیم و واژگان

الف- تمدن: ارائه­ی معنايي جامع و مانع از واژه‌هايي چون تمدن، فرهنگ، ملت و… از دير باز با دشواري‌هايي روبه‌رو بوده و تعاريف ارائه شده نيز مبين آن است كه هر انديشمندي از زاويه و ديد خاصي به اين مفاهيم نگريسته و تعريفي متفاوت ارائه داده است. آرنولد توين بي، ‌مورخ انگليسي معتقد است كه تمدن حاصل نبوغ اقليت مبتكر و نوآورست؛ يعني طبقه ممتازي در جامعه كه داراي نبوغ، ابتكار و نوآوري‌اند و بر اثر تحولات و سير تكامل جامعه، تمدن را پديد مي‌آورند. وي در ادامه مي‌نويسد: تمدن عبارت است از تلاش براي آفريدن جامعه‌اي كه كل بشريت بتواند با همنوايي در كنار يكديگر و به منزله‌ی اعضاي يك خانواده‌ی كامل و جامع، در درون آن زندگي كند.(توین­بی، تحقیقی در باب تاریخ، 10-9)

ويل دورانت نيز در تعريف تمدن به عوامل و زمينه‌هايي كه در ساختن و پرداختن هر تمدني نقش دارند، اشاره كرده است و مي‌نويسد: تمدن عبارت است از خلاقيت فرهنگي كه خود در نتيجه‌ی وجود نظم اجتماعي و حكومت قانون و رفاه نسبي امكان وجود مي‌يابد.

ولي با این وجود برآيند همه‌ي آنها حاكي از اين است كه تمدن مجموعه‌ي دستاوردها و اندوخته­هاي مادي و معنوي بشر، براي برآوردن و اقناع نيازهاي جسماني و معنوي اش مي‌باشد.(دورانت، تاریخ تمدن، 1/5)

ب- جامعه : واژه‌ی جامعه مفهوم بسيار وسيعى دارد. بدين جهت تعاريف آن، نزد جامعه‌شناسان گوناگون است. با اين همه بين اکثر آنان درباره‌ی اين مفهوم اشتراکاتی وجود دارد و  غالبا تعاریفی که از جامعه به دست داده­اند با یکدیگر شباهت دارد. عده­ای جامعه را عبارت از افرادی می­دانند که سرزمین مشترکی را اشغال کرده، تابع اقتدار سیاسی مشترک و سهیم در فرهنگ مشترکی باشند.(کافی،1385،38 و رابرتسون،1385،90) شهیدمطهری نیز جامعه را مجموعه­ای از افراد انسانی می­داند که زندگی جمعی داشته و با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص به یکدیگر پیوند خورده­اند.(مطهری، مجموعه آثار، 1372، 331) حال با توجّه به قرآنی بودن موضوع این نوشتار و نیز با توجه به اینکه برای رسیدن به هدف خود نیازی به تعریف جامع نداریم، می‌توان به تعریف زیر بسنده کرد که هر گروه و دسته‏ای از انسان‏ها که دور هم جمع شده و «جهت وحدتی» داشته باشند، «جامعه» را تشکیل می‏دهند.(مصباح، 1372، 21)

در زبان عربی واژه مجتمع، معادل جامعه است، ولی هیچ‏ کدام در قرآن به کار نرفته است. ولی واژه هایی را در قرآن می­توان یافت که معنایی نزدیک به این دو دارند. واژگانی مانند «ناس»، «اناس»، «قریه»، «قوم» و «اُمّت» که معنای گروهی از انسانها را در خود دارند.(همان، 84) با توجه به تعریف عامی که از جامعه ارائه شد می‌توان این پنج واژه را نزدیک یا معادل معنای جامعه و مجتمع گرفت.

اصالت داشتن یا اعتباری بودن جامعه

اگرچه طرح این موضوع خارج از حوصله ی این نوشتار است ولی برای ورود به بحث خود ناچار از اشاره­ای گذرا به آنیم. این موضوع، صاحب نظران این عرصه را به دو گرایش‏ جامعه‏گرا و فردگرا تقسیم کرده است که هر کدام، طرفداران بسیاری در میان جامعه‏شناسان دارد(مطهری، مجموعه آثار،332) و هر کدام مطالبی را برای اثبات ادّعای خود آورده‏اند که مجال و انگیزه ی پرداختن به آنها وجود ندارد.

این دو گرایش را در میان صاحب نظران مسلمان هم می­توان دید. کسانی که تصوّر می‏شود جامعه‏گرا هستند، مستنداتی از آیه‏های قرآن می‏آورند مبنی بر اینکه قرآن برای جامعه نوعی زندگی جدای از افرادش، در نظر می‏گیرد و اموری را به جامعه نسبت داده که نمی‏توان آن را به افراد نسبت داد. از دید ایشان قران مسائلی در مورد جامعه مطرح می­کند که موید این نظریه است. قرآن برای «امّت»ها (جامعه‏ها) سرنوشت مشترک، نامه‌ی عمل مشترک، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصیان قائل است.(اعراف/34، جاثیه/28، انعام/ 108)

روشن است که اگر «امّت» وجود عینی نداشته باشد، انتساب این امور به آن بی معنی خواهد بود، پس این نسبت دادن­ها به معنای این است که قرآن به نوعی حیات جمعی  و اجتماعی قائل است.

در مقابل برخی دیگر برای جامعه، حقیقتی جز افراد آن قائل نیستند. از دید ایشان خطاست که بپنداریم افراد انسانی وقتی زندگی اجتماعی دارند مستعد این می­گردند که روح جمعی پیدا کنند.(مصباح، 1372، 109)  از نگاه این عده منافاتی ندارد که فرد هویّت واقعی و حقیقی خود را داشته باشد و در عین حال، عضوی از جامعه به‏شمار آید و جامعه هم دارای وحدت مفهومی و ماهوی باشد، نه حقیقی. در مقام استدلال هم به آیاتی از قران کریم اشاره می­کنند که در آنها کار یک فرد از افراد یک جامعه را به همه‌ی آن جامعه و گاهی نیز عمل یک نسل از نسل­های یک جامعه را به همه­ی آن جامعه نسبت می­دهد.(قمر/29، اعراف/77، هود/65، شعراء/157، شمس/14)

با وجود این دو گرایش بین صاحب‌نظران مسلمان، اما می­توان نقطه‌ی مشترکی بین شان یافت؛ این نقطه‌ی مشترک، عبارت است از وجود مستقل فرد در جامعه، ولو به شکل نسبی و تأثیرگذار بودن فرد در اجتماع و همچنین تأثیرگذار بودن جامعه در فرد.

حیات و مرگ جوامع و تمدن ها

با مطالعه­ی سیر تاریخ جوامع بشری درمی­یابیم که در طول زمان جوامع و تمدّنهايى وجود آمده اند، پس از مدتى به خاموشى گرائیده و توانايى و نفوذ خود را از دست داده  و زمينگير شده و به پايان خود رسیده­اند. پرسش مهمی که به ذهن می­رسد این است که آیا نابودی و مرگ سرنوشت حتمی و ناگزیر هر تمدن و جامعه است؟ یا این گونه نبوده و هر جامعه و تمدنی مادامی که عناصر و مولفه های حیاتبخش خود را حفظ کند، می‌تواند هم چنان به حیات و مسیر خود ادامه بدهد.

برخی چون اشپنگلر و توین­بی بر این باورند كه تمدّنها نيز مانند ساير نيروهاى طبيعت تابع روند مشترك ولادت، رشد و مرگ هستند. از دید اینان تمام تمدّنها متولد مى­شوند نمو می‌یابند پخته مى­شوند و مى­ميرند. (دبیوس، 1334، 75) گرچه اينان در بيان ديدگاه­هاى خويش تحليل يكسانى ارائه نداده­اند، امّا همه به مرگ تمدّنها باور دارند.

اشپنلگر و توين بى در اين نكته اتفاق دارند كه مرگ تمدّن زمانى است كه آن تمدن آفرينندگى خود را از دست بدهد. از دید توين بى، موتور محرکه‌ی یک تمدن که در تکوین و استمرار آن نقش اساسی را ایفا می کند، اقلیت خلاقی در جامعه است که آفریننده بوده و با درک چالش‌ها، پاسخ های کارآمد و به روز ارائه کرده و پیشرفت و بقای جامعه و تمدن را متضمن می­گردند. زمانى كه گروه كم شمارِ آفريننده، کارکرد خود را از دست بدهد و دیگر توانا نباشد و به اندازه‌ی كافى نيروى آفريننده براى رويارويى با مشكلات نداشته باشد، زمينه­های  مرگ تمدّن فرا مى­رسد. اقلیت خلاق كه همان رهبران جامعه­اند به اقلیت حاکم و گروهی ستمگر بدل می‌گردند که در راستای منافع شخصی و نه منافع جامعه حرکت می­کنند و در نتيجه وحدت اجتماعى در جامعه از بين رفته و تمدّن تجزيه و نابود مى­گردد.(توین بی، بررسی تاریخ تمدن، بیتا، 87)

. ويل دورانت در باب سير تاريخي تمدن‌ها بر اين باور بود که آغاز هر تمدنی با ارزش‌هایی همراه است؛ ارزش‌هايي هدف‌مند و متعالي كه پس از مدتي، زمينه‌ی‌ ظهور دانش و فنون را پديدار مي‌سازند. در گام بعدی اصل همكاري و تعاون در جامعه مي‌بايست نهادينه شود تا گروهي هم‌نظر، بر اساس آن و با تكيه بر اخلاقيات بتوانند شالوده‌ی تمدن را پي‌ريزي كنند. با رشد دانش، مردم به جاي توحيد و پرستش مبادي معنوي، به ستايش علوم و عقل مي‌پردازند و از اين هنگام جنگ ميان ارزش و دانش آغاز مي‌شود و در نتيجه، موجب افول انگيزه‌هاي اوليه كه انگيزه‌هاي ارزشي است، خواهد شد. بنابراين، نيروي محرك جوامع كند شده، به تدريج متوقف مي‌گردد و در نتيجه، دوران انحطاط تمدن نمايان مي‌شود؛ به عبارت ديگر، جامعه‌اي كه بر اساس ارزش شكل گرفته با ظهور ضد ارزش دچار از هم گسيختگي مي‌شود و از ميان مي‌رود.(دورانت، درسهای تاریخ، 1358، 38)

از نظر ويل دورانت، شكست رهبران سياسي و معنوي جامعه در مقابله با «ستيز انگيزي» يا «تغيير»، عامل مهم ديگري در سقوط تمدن‌هاست. اين مايه‌هاي ستيز ممكن است از چندين منبع سرچشمه بگيرد. گاهی كه بروز آنها توأمان و متوالي گردد تا حد فراهم كردن موجباتِ زوال قطعي، شدت مي‌يابد.

در ميان اندیشمندان مسلمان ابن­خلدون نخستين فردی است كه به صراحت از سنن و قوانين حاكم بر جامعه، مستقل از سنن و قوانين افراد ياد كرده و در مقدمه‌ی‌ معروفش به تفصيل در اين باره بحث كرده است. وي جامعه را موضوع يك علم مستقل قرار داده و «عصبيت» را محور تبيين حركت‌هاي تاريخ و راز صعود و سقوط تمدن‌ها معرفي كرده است. ابن‌خلدون عصبيت را كه يكي از مفاهيم بنيادي نظريه‌ی اجتماعي‌ اوست ، به عنوان علت فاعلي عمران يا تشكيل جامعه‌ی بشري مطرح مي‌كند كه سبب ظهور جوامع و دولت مي‌شود. وي عصبيت را ناشي از عوامل مختلفي مي‌داند كه يكي از آنها اشتراك در نسبت است، زيرا چنين پيوندي در ميان انسان‌ها طبيعي است. منشأ ديگر عصبيت را بايد دين دانست كه از عوامل مهم همبستگي‌هاي اجتماعي است، چنان‌كه اسلام، قبايل پراكنده و متشتّت عرب جاهلي را با هم متحد ساخت و موجب تأسيس حكومت در ميان آنها شد و به آنان قدرت فراواني بخشيد. از نظر ابن‌خلدون عصبيت مهم‌ترين عنصر شكل‌گيري اجتماع و اساس تشكيل دولت است كه مردم را به يكديگر متصل ساخته و آنان را براي تعاون و همياري آماده مي‌كند و به كسب قدرت سياسي و تشكيل حكومت، هدايتشان مي‌سازد.(معماریان، 69)

به اعتقاد وي گسترش شهرنشيني و توسعه‌ی روزافزون آن، موجب نابودي تمدن مي‌شود، زيرا عصبيت كه شرط لازم تشكيل حكومت و بقاي آن است، از بين مي‌رود. بنابراين به نظر وي با از بين رفتن عصبيت و دين، تمدن‌ها به سمت زوال و نابودي پيش مي‌روند.(مهدی، 1373، 137)

با نگاهی اجمالی به متون دینی نیز به نظر می­رسد که قانون حیات و مرگ در مورد جوامع و اقوام هم ساری است و این امر خاص انسان ها نیست. هیچ جامعه­ای نیست که از شمول این سنت تخلف ناپذیر بیرون باشد.

قرآن كريم در آيات متعددي از قطعيت سقوط تمدن‌ها و نظام بشري سخن مي‌گويد و اين تغيير و تحول و طلوع و غروب در ميدان زندگي امت‌ها را يكي از سنت‌هاي مهم و غير قابل تخلف الهي تلقي مي‌كند. قرآن بر اين باور است كه امكانات، اقتدار و قدرت تا پايان حركت تاريخ در تسلط يك ملت، يك تمدن و فرهنگ باقي نمي‌ماند، بلكه بنابر دلايلي و بر اساس اهدافي، اين اقتدار و انحطاط و عزت و ذلت تا آخرين لحظه‌ی جريان تاريخ در ميان اقوام و ملل گوناگون عالم دست به دست مي‌گردد: و ما اين روزهاي شكست و پيروزي را در ميان ملت‌ها و تمدن‌ها مي‌گردانيم.(آل عمران/14)

شهيد مطهري در کتاب جامعه و تاريخ(مطهری، جامعه و تاریخ، 341-139) با استناد به آیات قران، و علامه طباطبایی در المیزان،  به حیات و مرگ جوامع و امم قائل شده­اند. تمدنها طلوع و غروب دارند، در جایی طلوع کرده بعد به انحطاط گرائیده و دوباره در جایی طلوع می کنند.(مطهری،فلسفه تاریخ،بیتا،1/ 246) . حیات و مرگ افراد، حیات و مرگ طبیعی بوده و از سنتهای تکوینی الهی به شمار می­رود که در تمام جانداران حاکم است، اما این که حقیقت آن، در مورد جوامع چگونه است پرسشی است که باید جواب آن را پیدا کرد.

اجل درباره‌ی انسان به‌معناى مدّت عمر يا زمان پايان عمر آمده است و قرآن كريم از دو نوع اجل براى انسان ياد مى‌كند: يكى با قيد «مسمّى» و ديگرى بدون هيچ قيدى: «هُو الَّذى خَلَقكُم مِن طين ثُمَّ قَضى اَجَلاً و اَجَلٌ مُسمًّى عِندَه‌…».(انعام/2) براساس ظاهر آيه، مقصود از هر دو، زمان پايان عمر آدمى است، نه‌ مدّت عمر او.(طباطبایی، 1374، 7/ 9)

قرآن كريم براى امّت‌ها نيز حيات و ممات خاصّى قائل است. در آياتى از قرآن به أجل امّت‌ها اشاره شده است.

در آيه ۳۴ سوره اعراف به يکي از قوانين آفرينش درباره ملت ها اشاره شده است و آنان را دارای مرگ و زندگی می‌داند. «وَ لِکُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ فَاِذا جاءَ اَجَلُهُم لا يَستَاخِروُنَ ساعَةً وَ لا يَستَقدِمُون؛ براي هر قوم و جمعيتي زمان و مدت (معيني) است و به هنگامي که مدت آنها فرا رسد نه ساعتي از آن تاخير مي­کنند و نه بر آن پيشي مي گيرند». اجل در این آیه به امت و وجود اجتماعی مردم نسبت داده شده است. برخى انديشوران از این آیه براى اثبات «اصالت جامعه» استفاده كرده و گفته‌اند: جامعه اصالت دارد; زيرا به آن موت و حيات نسبت داده شده است.(مطهری، مجموعه آثار، 2/339،340)

پس می­توان گفت که ما دو نوع اجل و مدت داریم. یکی اجل و مدت محتوم که برای هر فرد انسان ثابت است و دیگری اجل و مدتی که برای وجود اجتماعی مردم ثابت است. اجل و مرگ جوامع و امم نیز تابع سلسله شرایط و قوانین الاهی و سنتهای تاریخی اجتماعی بوده و بی هدف و بدون علت نیست.

دوره­های تاريخي

یکی از بحث­های مهم نظری در عرصه‌ی تاریخ ، فلسفه‌ی ‌نظری تاریخ است که به سیر حرکت تاریخی، بارانداز تاریخ ، سر انجام و نهایت تاریخ ، جبر تاریخی و تصادف در تاریخ  می­پردازد. صاحب نظران این حوزه در پی کشف و ارائه‌ی الگوهای عام یا قوانین بنیادین حاکم بر سیر تحول تاریخ هستند.(رضوی، 1391، 1/ 36) فيلسوفان نظري در پي اين واقعيت هستند كه آيا سلسله حوادث گذشته مجموعه­اي نامرتبط و بي هدفند، يا در وراي اين رويدادها هدف و غايت و طرحي است. عده‌ای پیدایش بیشتر حوادث را از روی تصادف و اتفاق دانسته‌اند، كه براساس آن آغاز و انجام برای تاريخ مفهومي ندارد و تاریخ عبارت از يك سلسله وقايع تصادفي است. در نتيجه دارای مرحله یا مسيري هم نیست. در نگاه اینان تاریخ چیزی جز شرح مبارزات روزانه‌ی شهرها و امپراطوري‌ها، آمدن و رفتن شاهان و حکام و پیروزی‌ها و شکست‌های آنان نیست، که هيچ مرحله‌ی تازه‌اي را كه مفهوم تاريخي داشته باشد، به وجود نمی‌آورد.

اما در مقابل، فیلسوفان نظری تاریخ بر این باورند كه تاريخ به مثابه موجود زنده و متحركي است كه هم داراي روح بوده و هم صاحب جسم مي­باشد. این دیدگاه تاريخ را يك مجموعه­ی هدفدار دانسته و برای آن مسیری در نظر می­گیرد. یکی از پرسش­های مهم که اینان در صدد پاسخ به آن هستند چگونگی حرکت تاریخ است. در پاسخ به این پرسش دو نظریه‌ی کلی مطرح گردیده است.

الف – نظریه حرکت دوری : حرکت دوری تاریخ یکی از قدیمی ترین نظریه هاست و ناظر به نگرش انسان باستان به طبیعت و تبیین رابطه‌ی وی با طبیعت است. هم چنان که طبیعت حرکت دوری و گردشی دارد، انسان هم از طبیعت تأثیر پذیرفته و حوادث و ایام در او تکرار می­شود. نگاه دوری آغاز و انجامی برای تاریخ قائل نیست. در این الگو عقیده بر این است که حوادث تاریخی از جایی شروع می‌شود و در طی یک حرکت تناوبی در چرخه‌ای عظیم تکرار می‌گردد؛ از این رو بشر محکوم به سیر دورانی است. به همین موجب نظریه­های دوری تاریخ عمدتا جبرگرا بوده و به نوعی تقدیرگرایی را در خود دارند. فیلسوفانی نظیر ابن­خلدون، توین­بی، اشپنگلر و سوروکین از قائلان این نظریه­اند. ابن خلدون معتقد است که هـر كـشـور و بـازارى را سـرانـجـام، دوران و عـمر محسوسى است، چنانكه هر يك از موجودات و مواليد طبيعت عمر محسوسى دارند.(گنابادی،1362، 2/ 725)

ب – نظریه‌ی حرکت خطی : ‌بر اساس این الگو حوادث تاریخ از نقطه مشخّصی آغاز شده و سیر خود را ادامه داده است، تا اینکه اکنون به مرحله‌ای رسیده است که ما در آن قرار داریم. در این الگو تاریخ در جهت و راستای معیّنی حرکت می‌کند. کسانی چون آگوست کنت، هربرت اسپنسر، مارکس و انگلس از طرفداران این نظریه بودند.

نظریه‌ی خطی ممکن است شامل مفهوم سیر قهقرایی باشد. از دید کسانی چون فون ویزه آلمانی، تاریخ حرکتی قهقرایی دارد و با گذشت زمان جامعه‌ی بشری از سعادت و کمال دورتر می­گردد. (احمدی مقدم، 1362، 3/ 32) سابقه‌ی تفكر «حركت خطي قهقرايي» به دوران قرون وسطي باز مي‌گردد؛ اینکه انسان از بهشت به زمین هبوط کرده و در زمین با معصیت بیشتر، آلوده تر شده به پایان خودش می­رسد.

اما بخش اعظم چنین نظریه‌هایی بر پیشرفت نوع انسان تأکید کرده‌اند. همچنین ممکن است تکامل و پیشرفت ادواری با تکامل خطّی توأم گردد و نوعی سیر ارتقایی مارپیچ را پدید آورد؛ نظیر آن‌چه که ویکو پیشنهاد کرده است. از دید ویکو، تكرار اين ادوار، تمام فعاليت‌هاي ادوار قبل را از بين نمي‌برد. در نتيجه حركتي تكاملي و رو به جلو است.

نگاه قران کریم

پس از نگاهی به ادوار تاریخی و نظریه­های موجود در آن باید دید که قرآن چه نگاهی دارد و به کدامیک از این رویکردها نزدیک تر است یا آن را تأئید می­کند. با تامل در آیات قرآن کریم در می­یابیم که خداوند همه‌ی افراد بشر را به جامعه­ی عـدل جـهـانـى و آيـنـده­ای  روشـن نـويـد می-دهد و از سیر تکاملی انسانها و پـيـروزى حـق بـر بـاطـل خبر می دهد. وَ نـُريـدُ اَنْ نـَمـُنَّ عـَلَى الَّذيـنَ اسـْتـُضـْعـِفـُوا فـِى الاَْرْضِ وَ نـَجـْعـَلَهـُمُ اَئِمَّةً وَ نـَجـْعـَلَهـُمـُ الْوارِثينَ.(قصص/5)  هرچند ممکن است در مسیر حرکت حق‌جویان، نیروهای باطل مانع ایجادکرده و در برهه­هایی از تاریخ بشریت، روند رو به پیش جبهه حق را با محدودیت روبرو سازند، اما در نهایت آینده از آن نیکوکاران و بندگان صالح خداوند است.

البته نگاه قرآن، نگاهی کلان و فراگیر است و آنچه می­گوید، درباره ی آینده و فرجام جوامع انسانی به صورت یک کل است. هر چند اگر جوامع را به تنهایی در نظر بگیریم می­توان گفت که هر كدام يك دوره معين دارد كه آن را سپرى مى­كند و در صورت تحقق بعضی شرایط، آن جامعه به پایان خود می­رسد. قران سرنوشت جوامع بسیاری از این دست را بازگو می­کند تا هم مایه­ی عبرت انسانها باشد و هم ملاک ها و معیارهای فراز و فرود جوامع و تمدن­ها را بیان کرده باشد. اما اگر کل جامعه جهانى را در نظر بگيريم هر چند ركودها و وقفه­هاى مقطعى پيش مـى­آيـد و تـمـدن يـا جـامعه­اى به خط آخر مى­رسد، ولى سير نهايى آن صعودى و تكاملى است.(احمدی مقدم،1362، 3/ 38)

از این رو می­توان گفت که قرآن به فرجام جوامع انسانی و تمدن­ها دو نوع نگاه دارد. یک نگاه جزئی نگر و دیگری نگاه کلان و با شمولیت زمان و مکانی. به این معنا که از دید قرآن کریم جوامع و تمدن­ها هنگامی که هریک به تنهایی لحاظ گردند، هریک مراحلی دارند که از زایش آنها شروع و پس از فراز  فرودهایی نهایتا به مرگ آنها ختم می­گردد و پس از مرگ تمدن و جامعه­ای، تمدن و جامعه­ای دیگر سر بر می­آورد. البته این تمدن نسبت به تمدن پیشین از  حالتی متکامل‌تر برخوردار است. چنانکه قوم عاد و ثمود که پس از قوم نوح آمدند از پیشرفت مادی و تمدنی برتری  نسبت به قوم نوح برخوردار بوده و بنابر آیات قرآن علاوه بر تراشیدن خانه‏ها در دل کوهها به عمران و آبادانی دشت‏ها و زمین‏های هموار نیز می‏پرداختند: «و بوّأ فی‏الارض تتخذون من سهولها قصوراً.(اعراف/74). و کانوا ینحتون من الجبال بیوتا.(حجر/82)

از آیات سوره شعرا و سوره هایی دیگر بر می­آید که قوم عاد برای خود تمدنی داشته و مردمی مترقی دارای شهرهایی آباد و سرزمینی حاصلخیز و پوشیده ازباغ­ها و نخلستان­ها و زراعت بوده­اند­ و در آن عصر مقامی برجسته داشته­اند(قمی، ۱۴۰۴ق، 1/ ۳۲۹) و در پیشرفتگی و عظمت تمدن آنان همین بس که در سوره فجر در باره‌ی آنان فرموده: الم تر کیف فعل ربک بعادارم ذات العماد التی لم یخلق مثلها فی البلاد.(حجر/7، 8)

علامه طباطبایی هم معتقد است که خداوند [قوم عاد] را از بين نعمتها به دو نعمت آشكار ويژه ساخت: يكى آن كه آنها را جانشين قوم نوح قرار داد و ديگر آن كه در آفرينش به آنها فزونى بخشيد و آنها را با بدنهاى ستبر و هيكلهاى بزرگ آفريد كه اين بر نيرو و توان آنها افزود.  این برتری و پیشرفت نسبی تمدن های بالفعل را نسبت به گذشته، می توان با مطالعه­ی سیر تاریخی تمدن ها هم به دست آورد.

در اینجا نگاه قرآن ناظر به رویکرد تحولی و تطوری است.  البته قرآن مرگ و سقوط جوامع و تمدن­ها را امری ناگزیر و حتمی نمی­داند. اسباب، عوامل و سنتهایی در کارند تا جوامع با توجه به تحقق شرایطی از مسیر تکامل باز مانده و به سراشیبی افول و نهایتا به ایستگاه انهدام می­رسند. در سوره انفال قرآن به کسانی که کفر می­ورزند می­گوید، اگر بس کنند، گذشته­ی آنها بخشیده می­شود و اگر ادامه دهند بر ایشان همان می رود که برپیشینیان رفته است.(انفال/28) اگر مردم متعهد به راه و روشی باشند که پیامبران در طول تاریخ آورده­اند و بر اساس آن ملاک، معیارهای پی­ریزی جامعه­ی مطلوب الاهی را ریخته­اند، جامعه­ی شان هر روز شکوفاتر از پیش می­گردد. قرآن به جوامع و تمدن­ها یادآور می­گردد که حتی در صورت انحراف از معیارهای پیامبران، در صورتی که بازگردند و توبه کنند می توانند آب رفته را به جو برگردانند و از محکومیت به نابودی برهند. خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه خود بخواهند.(رعد/11)

اما قرآن یک نگاه کلی، فراگیر، زمان و مکان شمول و ایده آلی هم نسبت به جوامع دارد. در این نگاه جوامع و تمدن­ها یک حرکت خطی تکاملی دارند که به نهایتی مطلوب و جامعه و تمدن آرمانی می­رسند و فرجام تمدنها و جوامع انسانی پایانی خوش و نوید بخش می‌یابند. گرچه جوامع انسانی و تمدن­ها در سیر حرکت خود ممکن است دچار توقف، بحران، رکود و ایستایی گردند، اما در نهایت یک سیر پیش رونده را طی می­کنند و به تکامل و تعالی می­رسند. از نگاه قرآن و براساس سنتهای الهى ، جوامع و امتها شکل می­گیرند و دورانى را در حالات مختلف توحيد و شرك سپرى مى­كـنند و سرانجام آفتاب عمرشان غروب مى­كند اما در نهايت جامعه­اى ايجاد مى­گردد كه لبريز از عدل و برابرى و تأمين كننده‌ی كمال و بقاى انسان است. زيرا از نظر قرآن جامعه­ها، تمدنها و فـرهـنـگـهـا به سوى يگانه و متحدالشكل شدن سير مى­كنند و آينده‌ی جوامع انسانى، جامعه‌ی جهانى واحـد تـكـامـل يـافـتـه‌ای اسـت كـه در آن ، بـشـر بـه كـمـال حـقـيـقـى و سـعـادت واقـعـى و انـسانيت اصيل خود خواهد رسيد.(جامعه و تاریخ، 46)

از این مطلب می­توان دریافت که از دید قرآن کریم، جامعه یا ملت یا امتی ممکن است دچار نابودی و نیستی گردد، اما روح تمدنی و دستاوردهای مادی و معنوی جوامع، ملتها و امم در طول زمان و حیات بشری، از جامعه­ای به جامعه­ای دیگر جاری و  ساری بوده و در نهایت زمین به عنوان مهد، زیستگاه و مقر آدمی از آن بندگان صالح و درستکار خواهد بود. خداوند به مؤمنان و بندگان صالح، نوید جامعه­ای را می­دهد كه از هر پلیدی و ناپاكی پیراسته است و به تمامی ارزشها و قداستها و شایستگی­ها آراسته است. وعد الله الذّین آمنوا منكم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فی­الارض كما استخلف الذّین من قبلهم و لیمكنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم.(نور/55)

علاّمه طباطبايى در تفسير آيه‌ی شريفه انّ الارض يرثها عبادى الصالحون مى نويسد،  که مراد از وراثت در اين جا هم وراثت دنيوى است كه بهره بردارى از نعمتهاى شايسته دنيا و زينتهاى آن است و هم  وراثت اخروى. در تفسیر این كه چگونه سرانجام نيكو از آنِ پرهيزكاران است هم می­گوید: اين كه عاقبت مطلق از آن پرهيزكاران است از آن روست كه سنت الهى چنين اقتضايى دارد. و اين بدان علت است كه خداوند جهان را به گونه­اى آفريده كه هر نوعى از پديده­هاى آفرينش به فرجام وجود و سعادتى كه براى آن آفريده شده برسد….انسان نيز يكى از اين انواع است… كه خداوند او را به سرانجام نيكو هدايت مى­كند و او را به حيات طيبه رسانده و به هر خيرى كه بايد از آن پيروى كند مى­رساند. (طباطبایی، المیزان، 14/465)

از این رو می­توان گفت انسانهاى مؤمن و صالح وارثان تمدّنها و جامعه­هاى  انسانی و دستاوردهای آنان می باشند. برابر اين نگاه کلان و فراگیر قرآن، تمدّنها در کل خاموش نمى­گردند بلکه روح تمدنی جوامع انسانی هميشه زنده و جارى است و به قول شهید مطهری در جايى غروب مى­كند و در جايى ديگر طلوع تا اين كه سرانجام و در نهایت تمدّنى كامل و سرشار از معنويت و به دور از كاستيهاى تمامى تمدّنها در طول تاريخ شکل می­گیرد و زمین از آن بندگان صالح خداوند می­گردد. انّ الارض للّه يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتّقين.(اعراف/128)

نتیجه

در کل، قران به فرجام جوامع انسانی و تمدن­ها دو نوع نگاه دارد. یک نگاه جزیی نگر و دیگری، نگاه کلان و فراگیر.  جوامع و تمدن­ها هنگامی که هریک به تنهایی لحاظ گردند، هر کدام مراحلی دارند که از زایش آنها شروع و پس از فراز  فرودهایی نهایتا به مرگ آنها ختم می­گردد و پس از مرگ تمدنی، تمدنی دیگر سر بر می­آورد. البته این تمدن نسبت به تمدن پیشین از حالت متکاملتری برخوردار است. قرآن سرنوشت جوامع بسیاری از این دست را بازگو می­کند تا هم مایه­ی عبرت انسان­ها باشد و هم ملاک ها و معیارهای فراز و فرود تمدن ها را بیان کرده باشد. البته قرآن مرگ و سقوط جوامع و تمدن­ها را امری ناگزیر و حتمی نمی­داند. اسباب، عوامل و سنتهایی در کارند تا جوامع با توجه به تحقق شرایطی، از مسیر تکامل باز مانده و به سراشیبی افول و نهایتا به ایستگاه انهدام می­رسند. از منظر قرآن کریم آنچه موجب مي‌شود مشيت الهي بر سقوط جامعه و قومی و ظهور جامعه و قومی ديگر تعلق گيرد، انحراف از مسير حق است، به طوري كه ديگر اميدي به بازگشت جامعه از آن وجود نداشته باشد.

بعضي از اقوام مانند قوم نوح بر اثر فاصله‌ی طبقاتي و بعضي مانند قوم ثمود و قوم مدين بر اثر انحراف اقتصادي و فساد بر روي زمين، يعني احتكار، كم‌فروشي و خصوصي‌كردن ثروت‌هاي عمومي، سقوط مي‌كنند و برخي مانند قوم عاد بر اثر زياده‌روي در شهوات و انحراف جنسي و بعضي مانند قوم فرعون بر اثر ظلم و ستم و برتري‌طلبي، و قوم بني‌اسرائيل نيز بر اثر انحراف از راه حق و فسق و فجور به هلاكت رسيدند.

نگاه دیگر قرآن، نگاهی کلان و فراگیر به سیر حرکت جوامع بشری و فرجام شان می­باشد. در این نگاه جوامع و تمدن­ها یک حرکت خطی تکاملی دارند که به نهایتی مطلوب و جامعه و تمدن آرمانی می­رسند و فرجام تمدن­ها و جوامع انسانی پایانی خوش و نوید بخش خواهد یافت. گرچه جوامع انسانی و تمدن­ها در سیر حرکت خود ممکن است دچار توقف، بحران، رکود و ایستایی گردند، اما در نهایت یک سیر پیش رونده را طی می­کنند و به تکامل و تعالی می­رسند. به بیانی دیگر از دید قرآن کریم ممکن است جامعه و امتی دچار نابودی و نیستی گردد، اما روح تمدنی و دستاوردهای مادی و معنوی جوامع، ملت­ها و امم در طول زمان و حیات بشری از جامعه­ای به جامعه­ای دیگر جاری و  ساری بوده و در نهایت زمین به عنوان مهد، زیستگاه و مقر آدمی از آن بندگان صالح و درستکار خواهد بود. از نظر قرآن این مطلب مسلم است که حکومت نهایی، حکومت حق و نابود شدن یکسره‌ی باطل است و عاقبت از آن متقیان است.

منابع

  1. قرآن کریم
  2. توین­بی آرنولد، بررسی تاریخ تمدن، ترجمه محمد حسین آریا، نشر امیرکبیر، تهران .
  3. توین­بی آرنولد، تحقیقی در باب تاریخ، ترجمه:وحید مازندرانی، چاپ دوم، انتشارات توس،2536 شـاهنشاهی.
  4. حامد مقدم احمد، سنتهای اجتماعی در قرآن، انتشارات استان قدس رضوی، چ سوم، ،1365.
  5. دورانت، ويل ، درس‌هاي تاريخ، ترجمه احمد بطحايي، تهران، شركت سهامي كتاب‌هاي جيبي، 1358.
  6. دورانت ویل، تاریخ تمدن، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران،1378.
  7. رادمنش، عزت‌الله، قرآن، جامعه‌شناسي، اتوپيا، تهران، اميركبير، 1361.
  8. رابرتسون یان ، درآمدی برجامعه، ترجمه حسین بهروان، انتشارات به نشر، چ چهارم 1385.
  9. رضوی سید ابوالفضل، فلسفه انتقادی تاریخ، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ، چ اول، تهران 1391.
  10. ژ ج دبیوس ، آينده باختر ترجمه بهاءالدين پازارگاد، نشر ابن سینا، تهران ، 1334.
  11. سيف‌اللهي، سيف‌الله، جامعه‌شناسي، اصول، مباني و مسائل اجتماعي، گناباد، مرنديز، 1373.
  12. طباطبایی سید محمد حسین، الميزان، نشردفترتبلیغات اسلامی، قم، 1374.
  13. کافی مجید، مبانی جامعه شناسی، انتشارات مرکزجهانی علوم اسلامی، قم ، چ اول، 1385.
  14. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، سید طیب،‏ دار الکتاب، قم، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.
  15. گنابادی پروین، ترجمه مقدمه ابن خلدون، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی،چ چهارم، تهران، 1362.
  16. معماريان، جهانداد، «ظهور و افول تمدن‌ها، سيري در آراء ابن‌خلدون»، فردنامه همشري، ش 38.
  17. مهدي، محسن، فلسفه تاريخ ابن‌خلدون، ترجمه مجيد مسعودي، تهران، علمي و فرهنگي، 1373.
  18. مصباح یزدی محمدتقى ، جامعه و تاریخ، قم، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامى، 1372.
  19. مطهری مرتضی، فلسفه تاریخ، نشرصدرا.
  20. مطهری مرتضی، مجموعه آثاز2، انتشارات صدرا، چ سوم، بهمن 1372.

تمدن، قرآن، جامعه، افول تمدن، حیات تمدن، انحطاط

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=71245

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پانزده + 9 =

آخرین مطالب