دوشنبه, 3 دی , 1403 برابر با Monday, 23 December , 2024
جستجو

از خفقان شدید در زمان امام هادی(ع) بسیار شنیده ایم و از معاصر بودن حضرتش با متوکل که گوی سبقت را از دیگر خلفای عباسی در ظلم به اهل بیت‰ربوده بود، تا آن جا که پسرش نیز به او اعتراض می کرد که اگر خودت می خواهی گوشت پسر عمویت را بخوری بخور (به او توهین کن) اما نگذار یک عده آدم پست جلویت این کار را بکنند و تشویق شوند.

در چنین شرایطی ارتباط با امام هادی(ع) به صورت گسترده امکان پذیر نبود و هم چنین تعداد شیعیان و گستردگی آنها از نظر مکانی افزایش یافته بود.

از طرفی طبق حکم قرآن شیعیان اجازه نداشتند حتی برای اختلافات خود نزد قضات منصوب از طرف خلفاء بروند1 و پاسخگویی به مسائل اعتقادی و لزوم هدایت سیاسی و تنظیم روابط اقتصادی ایجاب می کرد تا از شیوه ای استفاده شود که بتواند با این گستردگی و در این خفقان این همه را مدیریت کند و این شیوه چیزی نبود جز انتصاب نمایندگان از جانب امام(ع) .

نمایندگان خاصی که علاوه بر نصب عامی که در زمان ائمه2 دیگر وجود داشت به صورت کامل تر مدیریت جامعه تشییع را به دست گیرند. امام هادی(ع) در این راستا نامه هایی را به بزرگان شهر های مختلف می فرستادند تا آنها برای پیروان شان بخوانند و افرادی را به عنوان ولی فقیه تعیین می کردند.

از جمله در نامه ای به مردم عراق در مورد ابوعلی بن راشد نوشتند: «او را که فردی شایسته و مناسب است برای اداره امور شما برگزیدم و بدین منصب گماشتم… مبادا رابطه خود را با او تیره سازید. اندیشه مخالفت با او را از اذهان خود خارج سازید… من فرمانبرداری از او را همچون اطاعت از خودم لازم می دانم و نافرمانی نسبت به او را نافرمانی در برابر خود می دانم.»3

و این نشان می دهد که فقهای مذکور از جانب امام هادی(ع) بر شیعیان ولایت داشتند و عملاً هدایت و مدیریت جامعه تشیع را عهده دار بودند.

البته این به معنای عدم نظارت و مدیریت امام(ع) نبود. بلکه در آن شرایط چاره ای جز مدیریت غیر مستقیم و با واسطه برای امام وجود نداشت. چرا که از ارتباط شیعیان با امام جلوگیری می شد.

البته این کار فایده دیگری هم داشت که شاید از مصادیق «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد» بود و آن این که شیعیان را برای غیبت امام زمان(ع) آماده می کرد و دیگر پس از غیبت کلی سؤال بی جواب باقی نمی گذاشت که حالا که امام(ع) غایب هستند چگونه مدیریت می کنند.

* امام می فرمایند: نگاه کنند و کسی را بیابند از خودتان که حدیث ما را روایتمی کند و حلال و حرام احکام ما را می شناسد (فقیه است) پس به داوری او رضآیت دهند که من او را برای شما حاکم قرار دادم. پس هرگاه به حکم ما حکم کند و کسی از او قبول نکند همانا او نسبت به حکم خدا کوتاهی ورزیده و حکم ما را مردود شمرده است و مردود شمردن ما مردود شمردن خدا و در حد شرک به اوست.

1. نساء 60 .

2. اصول کافی، جلد1، ص67.

3. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 514، حدیث 992.

 

جبر و اختیار از منظر امام هادی(ع)

نوشتار زیر بر آن است تا با اشاره به تلاش ائمه از جمله امام هادی (ع) برای حفظ کیان اسلام و تشیع راستین از کژرویها و انحرافات فکری و عقیدتی نقش آن حضرت را در تبیین یکی از مهمترین مشکلات فکری بشر

یعنی مسئله جبر و اختیار را که با تلاش حاکمان و مغرضان می رفت عقاید مسلمانان را به بیراهه بکشاند بازگو کند. نویسنده در این مقاله در مقام تشریح یکی از پیچیده ترین معضلات فکری انسان یعنی مساله جبر و اختیار از منظر امام هادی(ع) است که با هم آن را از نظر می گذرانیم.

 

نقش ائمه(ع) در برابر انحرافات فکری و فرهنگی

امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در مسائل متداول کلامی در عصر خود، چون صفات باری، قدر، و جایگاه فاسق به موضع گیری پرداخته، و عموماً با مسائل، با نگرشی اعتدال گرایانه برخورد نموده اند. آن حضرات در مسئله صفات، در مقابل دو گرایش افراطی تعطیل و تشبیه، در عین تأکید بر تنزیه ذات باری از هرگونه کیفیت و ویژگی های جسمانی، بر ازلی بودن صفات ذات، چون علم تأکید داشته و راهی میان تعطیل و تشبیه را توصیه می کرده اند.

در موضوع پردامنه جبر و قدر، نظریه مشهور امام صادق(ع) و دیگر ائمه اهل بیت(ع)، نفی جبر و تفویض (اختیار مطلق) و گرایش به «امر بین الامرین» بوده است. آن حضرت و دیگر ائمه(ع)، با فرق نهادن میان مفاهیم مشیت و اراده، و مطرح کردن دوگونه اراده الهی: اراده حتم و اراده عزم تبیین کرده اند که چگونه ممکن است خداوند به کرداری امر کند و درعین حال مشیت او برآن قرار نگرفته باشد.

مسئله جبر و اختیار در عصر امام علی النقی(ع)

امام علی النقی در عصری می زیست که انحرافات عقیدتی و فکری و اخلاقی به اوج خود رسیده بود. در این دوره امام(ع) برای هدایت جامعه اقدام به بازسازی اندیشه ها و تبیین مفاهم بینشی و اندیشه ای بر پایه اصول و محکمات قرآنی و روایات معتبر عترت طاهره و سنت نبوی(ع) گرفت. برخی از کژروی ها که با نام اندیشه های شیعی پدیدار شده بود، اختلافات را میان شیعیان دامن می زد. عقاید کلامی منتسب به هشام بن حکم و هشام بن سالم موجب شده بود تا دو دسته گی ها در جامعه شیعی موجبات تکفیر و طرد در میان آنان را فراهم سازد و نیرو و توان شیعی به جای حفظ عقاید اصیل شیعی و دفاع از اقلیت دربرابر اکثریت حاکم، در تضعیف و نابودی یک دیگر به کار رود. هزینه این برخوردها آن چنان سنگین بود که برخی از اصحاب امام هادی(ع) با نگارش نامه ای به ایشان خواستار راهنمایی از آن حضرت و تبیین حقایق و نگرش درست شیعی به مسایل مهم و ابتلایی جامعه شیعی شدند. روایات متعدد و گاه متناقضی که گروه های منحرف منتسب به شیعیان تولید و منتشر ساخته بودند براین اختلاف دامن می زد. استناد به روایات درست و نادرست موجب می شد که حق در این میان گم شود.

آماده سازی امت برای عصر غیبت

از سویی آن حضرت در پادگان نظامی در نزدیک بغداد (سامرا) تحت محافظت شدید قرار داشت. دولتمردان عباسی با آگاهی از نفوذ امام هادی(ع) در میان علویان و دوست داران اهل بیت(ع) می کوشیدند تا ارتباط میان رهبری و امت را تا حد امکان کنترل و مهار نمایند. در این زمان وضعیت به گونه ای بود که حتی نمایندگان آن حضرت به سختی می توانستند با ایشان تماس گرفته و از راهنمایی ایشان بهره برند. کاهش ارتباط هرچند برای آینده نزدیکی که به زودی آغاز می شد مفید بود؛ زیرا به زودی امت شیعی می بایست بدون حضور امام، جامعه را اداره و هدایت امت را به عنوان امت شاهد و نمونه به دست گیرد. عصر غیبت به زودی آغاز می شد و این شرایط و وضعیت کنونی زمینه های مساعدی را برای این مهم فراهم می آورد. ولی از آن جایی که شیعیان تاکنون تا این اندازه از امام خود دور نبوده اند، با مشکلاتی در حوزه اندیشه و نگرش و عمل مواجه شدند. امام در پادگان بود و آنان به سختی می توانستند خود را با این وضعیت سازگار سازند. تشکیلات و هسته اصلی شیعه نیازمند راهنمایی های پیاپی و دایمی بود. آنان در این اوضاع و احوال با مشکلاتی روبه رو شدند که مخالفان با جعل و وضع حدیث پدید آورده بودند. افکار التقاطی و انحرافی به عنوان بینش و نگرش شیعی در جامعه و حتی بخشی از هسته اصلی تشکیلات شیعی نفوذ پیدا کرده و موجبات آشفتگی و فکری و فرهنگی شیعیان را فراهم آورده بود. آن چه برای امام هادی(ع) در این اوضاع و احوال مهم و راهبرد بنیادین بود حفظ هسته اصلی تشکیلات شیعی از هرگونه انحراف فکری و عملیاتی بود. اگر تا پیش از این دوره کادرسازی به گونه ای بود تا شیعیان با هدایت مستقیم امام فعالیت کنند، اکنون زمان آن رسیده بود که کادرسازی برای به عهده گرفتن زمام امور بدون حضور امام انجام گیرد. نقش اساسی امام در این دوره، ایجاد تشکیلاتی منسجم و قوی برای اداره شیعیان درعصر غیبت است. پس از وی امام حسن عسکری(ع) نیز این شیوه را ادامه داد و شیعیان را برای مسئله غیبت آماده کرد. استفاده درست امامان(ع) از شرایط و بهره گیری از آن برای به سرانجام رساندن راهبردها و سیاست ها این امکان را به شیعیان بخشید تا برای عصر غیبت آماده شوند.

آموزش شیوه برخورد با انحرافات به مدیران جامعه

امام هادی(ع) در این دوره افزون بر آماده سازی تشکیلات برای عصر غیبت می بایست به بازسازی آن چیزی می پرداخت که از پیشینیان رسیده و آغشته به باطل گردیده بود. در این دوره با آموزش عملی و به سخن امروز برگزاری دوره های پودمانی وکارگاهی کوچک برای هسته اصلی مدیریت شیعه، امام توانست شیوه برخورد با انحرافات فکری را بیاموزد. امام با بیان چگونگی برخورد با روایات و آیات به مدیران آینده جامعه شیعی آموخت چگونه می توانند از انحرافات جلوگیری به عمل آورند. اگر به مجموعه رفتارها و نامه های امام از این زاویه دید نگریسته شود به خوبی دانسته می شود که امام در این دوره چه نقش مهمی را به عهده داشته و چگونه توانست به خوبی از عهده آن برآید.

ایجاد بخش مدیریت علمی و عملی برای جامعه شیعی در عصر غیبت و چگونگی برخورد با انحرافات نقش اصلی امام را در این دوره تشکیل می دهد.

برای نمونه می توان به نگارش نامه ای از سوی امام درباره مسأله جبر و تفویض اشاره کرد که امام در این نامه می کوشد تا شیوه برخورد با افکار و اندیشه های التقاطی را به مدیران آینده جامعه شیعی بیاموزد؛ اندیشه ها و افکاری که در قالب روایات و آیات به جامعه تزریق می شود و امت به جهت نفوذ معنوی و حجیت آن بدون هیچ تردید و گمانی می پذیرند درحالی که آغشته به باطل است.

برخی از دشمنان باتوجه به نفوذ کلامی امام باقر و امام صادق(ع) در میان شیعیان با جعل و وضع روایات نادرست از آن بزرگواران، می کوشیدند تا افزون بر ایجاد انحراف فکری به اختلافات در میان شیعیان دامن بزنند و امت کوچک شیعی را تضعیف و نابود سازند. در این زمانه است که عناصر فداکار و مدیران مرتبط با رهبری با نوشتن نامه ها از آن امام می خواهند که به این اوضاع خاتمه دهد و شیوه درست برخورد با این گونه روایات و نیز افکار التقاطی و یا انحرافی را بیاموزد. امام هادی(ع) نیز در پاسخ به این پرسش ها و درخواست ها، اقدام به نگارش رساله ای می کند و در آن نه تنها به بیان دیدگاه خود بلکه به جهت همراهی بیشتر شیعیان و نفوذ معنوی امام صادق(ع) و امام باقر(ع) در میان شیعیان مستند به فرمایش و سخنان آن حضرات(ع) به تبیین درست مواضع و مطالب می پردازد. وی در نامه ای درباره مسأله جبر و تفویض با بیان ملاک درستی و صحت روایات یعنی عرضه به قرآن و یادآوری جایگاه رفیع عترت و با بهره گیری از قدرت نفوذ کلامی امام صادق و باقر(ع) به تبیین این مسأله کلامی و جنجالی می پردازد و می نویسد:

«پس ما این بحث را با این سخن امام صادق(ع) آغاز می کنیم که فرمود: «نه جبر است و نه تفویض، بلکه مرتبه ای میان آن دو است که شامل: .۱ تندرستی؛ .۲ آزادی راه؛ .۳ مهلت کافی .۴ زاد و توشه راه؛ .۵ انگیزه و وسیله تحریک شخص بر انجام کاری است.»

آن حضرت برای تحکیم مسأله با تشریح دیدگاه امام صادق می کوشد تا نگرش درست در مسأله را بازسازی و راه درست استنباط مطالب را به مردمان بیاموزد تا در آینده خود برای رهایی از این قبیل مسایل با بهره گیری از روش آموزشی بتوانند، احکام درست را استنباط کنند. امام توضیح می دهد که در نگرش شیعی فقدان هر یک از موارد پنج گانه به معنای اسقاط بخشی از تکلیف است. به این معنا که تکالیف الهی هنگامی از انسان خواسته می شود که این پنج عنصر در وی فراهم آمده باشد:

«در نتیجه این همان پنج چیزی است که امام صادق(ع) در آن، کلیات فضل را گرد آورده است. اگر بنده ای فاقد یکی از آنها باشد به نسبت همان کاستی و کمبود، تکلیف از او ساقط می گردد. بنابراین حضرت امام صادق(ع) خبر از اصلی داده که طلب فهمش بر مردم واجب است، و قرآن در تصدیق آن گویا است، و احادیث محکم و معتبری که از رسول خدا(ص) منقول است نیز بدان گواهند.»

امام هادی در تأیید این بیان به احادیث دیگری از آن حضرت تکیه می کند و در ادامه می افزاید:

«و نیز حدیثی موافق آن حدیث پیشین؛ بدین مضمون از آن حضرت(ع) وارد شده که: «فردی از او پرسید: آیا خداوند، بندگان را مجبور به ارتکاب گناه می کند؟ فرمود: خدا عادلتر از این است. پرسید: آیا کار را به خودشان واگذاشته است؟ فرمود: عزت و اقتدار خدا بر آنان بالاتر از این است.»

اقسام جبریون

و نیز حدیثی از آن حضرت نقل شده که فرمود: «مردمان در موضوع «قدر» (جبر) سه گروهند:

۱- دسته ای معتقدند که کار به ایشان واگذار شده، که ایشان با این پندار خود، خدا را در سلطه و قدرتش ضعیف شمرده اند، در نتیجه ایشان رو به هلاکتند.

۲- دسته ای قائلند که خدای جلیل و عزیز، بندگان را مجبور به معصیت و تکلیف طاقت فرسا و خارج از حد توانشان کرده است که با این پندار، به خدا نسبت ظلم و ستم داده اند، و آنان نیز رو به هلاکتند.

۳- گروهی معتقدند که خداوند بندگان خود را در حد توانشان مأمور ساخته، نه خارج از حد توان و زائد بر نیرویشان، پس هرگاه خوبی کنند، خدا را سپاس گویند؛ و چون بدی نمایند، استغفار و طلب آمرزش کنند. هر فردی با این عقیده، همان مسلمان رشید و رشد یافته است.»

در نتیجه حضرت امام صادق(ع) با این کلام خبر داده است که هرکس از جبر و یا تفویض پیروی کند و بدان معتقد شود بر خلاف حق بوده و از صراط حق خارج است.»

امام علی النقی(ع) آن گاه به تشریح و توضیح مبانی شیعی می پردازد و در نوشتار بلند خود برای تقریب اذهان و درک مطالب به بیان مثال هایی می پردازد تا همگان بتوانند به سادگی به محتوا و مقصود بلند آن برسند؛ آن بزرگوار در این باره می نویسد:

«من (در توضیحاتم)، هم جبر را که معتقد به آن دچار خطا بوده، و هم تفویض را که معتقد به آن به باطل گرائیده شرح دادم، بنابراین مرتبه میان جبر و تفویض در وسط آن دو واقع است.

سپس حضرت(ع) فرمود: و برای هر یک از این ابواب مثالی خواهم زد تا هم معنای آن را به ذهن جوینده حقیقت نزدیک سازد و هم بررسی نمودن، شرح آن را آسان نماید، به گونه ای که هم آیات محکم قرآن تصدیقش نمایند، و هم خردمندان پذیرفته و تأییدش کنند؛ و توفیق و عصمت با خدا است.»

حضرت درباره دیدگاه جبری ها می نویسد: آنان بر این باورند که خدا مردم را به گناه مجبور می کند و سپس آنان را بر کاری که مجبور بوده اند، مواخذه و عذاب می کنند. امام توضیح می دهد که این رأی و اندیشه نمی تواند با دین اسلام و قرآن سازگار باشد. آن گاه امام(ع) آیاتی را بیان می دارد که در آن ها خداوند به صراحت ظلم و ستم را ناروا می شمارد و خود را از آن مبرا می دارد. سپس می افزاید که چگونه کسی می تواند بنده خود را بر کاری مجازات کند که خود او را بدان مجبور نموده است.

امام درباره مسأله تفویض نیز چنین توضیح می دهد: و اما آن تفویضی که امام صادق(ع) آن را باطل دانسته و معتقدان و پیروانش را خطاکار برشمرده این عقیده است که: «خداوند اختیار امر و نهی خود را به بندگان سپرده، و سرخود رهایشان ساخته است». امام ادامه می دهد: «اگر خدا اختیار بندگان را از سر اهمال و سهل انگاری به خودشان سپرده بود، باید انتخاب آنان را (هرچه باشد) پذیرفته، و به سبب آن مستحق ثواب گردند، و (زمانی که خود سری و اهمال حاصل شود) دیگر بر جنایتی که کنند هیچ عقوبتی نباشد».

امام می فرماید «برای این سخن می توان دو معنا احتمال داد: اول این که بندگان خدا بر خدا شوریده اند و خدا نیز به ناچار آن را پذیرفته است که این به معنای ناتوانی و وهن خداست؛ دوم این که خداوند از وادار نمودن بندگانش به کاری درمانده و عاجز است. از این رو امر و نهی خود را بدیشان سپرده و بر وفق مرادشان امضاء نموده است. هر دو این معنا به کفر برمی گردد و اسلام آن را مردود می شمارد. آیات بسیاری در قرآن آمده است که این معنا را باطل و نادرست می داند.»

دیدگاه صحیح درباره جبر و تفویض

امام(ع) آن گاه به بیان دیدگاه درست و نگرش توحیدی می پردازد و می نویسد: اما آن چیزی که ما به آن اعتقاد داریم این است که خداوند مردم را با قدرت خود آفریده، و نیرویی به ایشان بخشیده تا با آن او را پرستش و اطاعت کنند، آنگاه آنان را به خواست خود امر و نهی کرد، و پیروی امر خود از ایشان پذیرفته و بدان رضایت داد و آنان را از کارهایی بازداشته و گناهکاران و نافرمانان را نکوهیده و بر گناهشان و نافرمانی شان مجازات می کند. اختیار در امر و نهی با خدا است. پس هرکس که فرمان برد، راه یافت و هر کس عصیان ورزید گمراه و سرکش گشت. این اطاعت و نافرمانی نیز به جهت قدرت و نیرویی است که خداوند به ایشان داده است.»

دو مثال ساده

برای فهم درست این مطلب ذکر مثالی خالی از لطف نیست. از یکی از علمای بزرگ اسلام درباره جبر و تفویض و امر بین الامرین پرسیدند. وی به پرسشگر خود گفت: پای راست خود را بلند کن. او این کار را کرد. سپس گفت: پای راست را بر زمین بگذار و پای چپ را بلند کن. این چنین کرد. در مرتبه سوم به او گفت: حالا پای چپ و راست را همزمان بلند کن و بایست. نتوانست و بر زمین افتاد. عالم گفت: این همان امر بین امرین است. یعنی اختیار داری که هر یک را برداری ولی اختیار نداری هر دو را برداری چون جبر و قوانین جبری طبیعت، این اجازه را به تو نمی دهد که همزمان دو پا را از زمین بلند کنی.

باز یکی از اساتید درباره این مسأله به جمله بحول الله و قوته اقوم و اقعد تمسک جست و گفت: حول و قوت و قدرت را به خدا نسبت می دهی ولی این فعل بلندشدن و نشستن را به خود نسبت می دهی، یعنی که بخشی از آن من است و در آن اختیار دارم و بخشی از آن دیگری است و در آن مجبورم.

به هر حال آن چه از معنای تفویض و اختیار آمده است نشان می دهد که نمی تواند هر یک از دو نظریه به تنهائی درست باشد و تنها در صورتی می توان باور قرآنی داشت که قایل به امر میان دو امر جبر و اختیار باشیم. امام هادی(ع) پس از بیان آیاتی از قرآن و روشن کردن مسأله جبر و تفویض می نویسد:

از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که پس از بازگشت از شام (جنگ صفین) در پاسخ به پرسش مردی که پرسید: ای امیرمؤمنان بفرمائید حرکت ما با شما آیا قضا و قدر الهی بود؟ فرمود: آری؛ از هیچ تپه ای بالا نرفتید و به هیچ دره ای سرازیر نشدید مگر به قضا و تقدیر الهی، پرسید: ای امیرمؤمنان آیا رنج و زحمتی که من در این راه برده ام به حساب خدا بگذارم؟ فرمود: مپرس ای پیرمرد، که بی شک خداوند به ازای (رنج) این سفر و راهی که پیمودید، و هر مکانی که منزل کردید، و در برگشت شما که بازمی گشتید (در تمامی این مراحل) به شما اجر و پاداشی عظیم داده است، چرا که شما در هیچ یک از کارهایتان نه مجبور بودید و نه ناچار. مبادا پنداشته ای که آن قضائی قطعی و تقدیری حتمی بوده است؟! اگر مطلب این چنین بود در این صورت پاداش و کیفر بیهوده گشته، و تشویق و تهدید بی معنا می بود، و دیگر چیزی پابرجا و ثابت نمی ماند. این اعتقاد بت پرستان و دوستان شیطان است، به درستی خدای جلیل و عزیز با دادن اختیار است که امر و فرمان داده، و برای برحذر ساختن، نهی فرموده است. نه اطاعت از او با اکراه و زور است، و نه از سر قهر و چیرگی بدون اختیار نافرمانی و معصیت شده، و نه آسمانها و زمین و آن چه را میان آنهاست بیهوده و عبث آفریده است! این پندار کسانی که کفر ورزیدند.»

امام هادی(ع) در ادامه می نویسد: «امیرالمؤمنین(ع) موافق و مناسب قرآن راهنمائی فرموده است و آن با (مذهب) جبر و تفویضی که اعتقاد و پیروی از هر دو آن ها باطل و کفر و مایه تکذیب قرآن است، منافات دارد، و ما از گمراهی و کفر به خدا پناه می بریم! ما نه معتقد به جبریم و نه به تفویض، بلکه قائل به مرتبه ای میان آن دوئیم و آن امتحان و آزمایش توسط قدرتی است که خدا به ما داده و در پرتو آن به طاعت خود فراخوانده است، هم چنان که قرآن بدان گواه است، و امامان نیکو کار خاندان پیامبر- که درود خدا بر تمام ایشان باد- بدان معتقدند.»

دو هدف عمده امام هادی(ع)

امام هادی (ع) با تبیین دقیق و آوردن آیات و روایات بسیاری کوشید تا به دو مسأله توجه دهد: اول آن که دیدگاه اسلام راستین را تبیین کند و با بیان این مسأله به مخالفت علمی و علمی با حکومت و قدرت های غاصب بپردازد که با اندیشه جبری و اشعری می کوشیدند تا خود را در هاله ای از قداست فرو برند و اعمال و رفتار ظالمانه خود را توجیه کنند و آن را به خدا نسبت دهند و از سوی دیگر کوشید تا به مدیران آینده تشکیلات شیعی چگونگی استنباط احکام و مدیریت علمی را بیاموزاند.

اگر در زمانی شرایط، اقتضای آن را داشت تا امامی با شمشیر و امامی با دعا و آن دیگری با آموزش و ایجاد هسته های علمی و یا نفوذ در ارکان قدرت هدایت و رهبری فکری و سیاسی امت را به دست گیرد و حداقل امت مؤمن و شاهدی را حفظ و هدایت کند اکنون در این دوره امام هادی بر خود لازم می دانست تا به تربیت مدیریتی اهتمام ورزد که برای عصر غیبت و فقدان حضور امام(ع) آمادگی داشته باشند.

تلاش های فکری و علمی آن امام همام در شرایط سخت و در حصار پادگان نظامی عباسی آن چنان مهم و مفید و سازنده بود که بعدها در عصر غیبت اندیشمندان و دانشمندان به نامی چون کفعمی، دیلمی، صدوق، مفید، کلینی، سیدمرتضی، سیدرضی و در نهایت شیخ طوسی توانستند مدیریت علمی و تشکیلاتی شیعی را در دست گیرند و جامعه شیعی را به شکوفایی و بالندگی در خور خود برسانند به گونه ای که اولین حکومت شیعی در طبرستان و سپس در تمامی ایران و بین النهرین پدیدار گردد و آل بویه و سادات مرعشی و کیایی و صفوی به حکومت شیعی دست یابند و زمینه را برای حکومت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه فراهم آورند. باشد که ما نیز این راه را با تمام قدرت و قوت تا قیام قائم و حضور منتظر(عج) ادامه دهیم. ان شاءالله.

 

منبع:  دیدار آشنا،خرداد 1389 – شماره 116 .

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=19037

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب