چکیده
« اسپوزیتو» و «روا» از جمله شرق شناسانیاند که در موضوعات مختلف جهان اسلام از جمله انقلاب اسلامی ورود کرده اند. کتاب انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن،که به همت اسپوزیتو جمعآوری شده است یکی از مهمترین منابع در بحث بازتاب انقلاب اسلامی ایران بشمار میآید، و محل ارجاع بسیاری در این زمینه قرارگرفته است. در رابطه با بازتاب انقلاب اسلامی در افغانستان که موضوع بررسی این نوشتار است، الویه روا دانشمند فرانسوی معتقد است که انقلاب اسلامی در افغانستان علی رغم همسایگی و اشتراکات فراوان، جز براقلیت شیعه این کشور از موفقیت چندانی برخوردار نبوده است. نویسنده دلایلی مختلفی را به هم گره میزند تا بتواند ادعای خود را به اثبات برساند. ضمن اینکه کتاب در بررسی بازتاب انقلاب اسلامی، سیاست صدور انقلاب را محور قرارداده و این امر بدون تفکیک بازتاب طبیعی و صدور سیاسی انقلاب اسلامی، فهم این مساله در تطبیق با افغانستان را با ابهام رو برو ساخته است. دسترسی به این نقد وبررسی باتکیه برمنابع مختلف و با استفاده ازروش توصیفی تحلیلی میسر شده است.
مقدمه
اسپوزيتو و روا از جمله شرق شناسانياند كه در موضاعات مختلف جهان اسلام ورود كرده و آن را مورد بحث قرار دادهاند، از جمله در باب انقلاب اسلامي ايران. حاصل بحث در مورد انقلاب اسلامي، مشخصا كتابي است تحت عنوان « انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن» كه شامل مجموعه مقالاتی است که اسپوزیتو آن را در موضوع بازتاب انقلاب اسلامی در کشورهای مختلف از آفریقا گرفته تا آسیای جنوب شرقی جمعآوری نموده و مورد بررسی قرارداده است و بخشی از این کتاب مربوط به بازتاب انقلاب اسلامی در افغانستان است که در این نوشتار مورد بحث و بررسی قرارمیگیرد.
در این کتاب یکی از اهداف اصلی انقلاب اسلامی یعنی صدور انقلاب، در کانون بررسی قرارگرفته و در تطبيق بر موارد از افسانه تا واقعيتهاي نفوذ و يا مداخله ايران از آفريقا تا جنوب شرق آسيا، پرداخته شده است. در بخش مربوط به افغانستان ادعای نویسنده این است که علی رغم همسایگی این دوکشور و اشتراکات فرهنگی و زبانی اما، ایران در سیاست صدور انقلاب ناکام بوده و تاثیر زیادی جز بر اقلیت شیعه نداشته است. نويسنده دو دليل عمده را در اين مورد بيان ميكند: 1ـ اين كه اكثريت ساكنين افغانستان سني مذهباند و بیشتر متاثر از جریان کلی بنیادگرائی اسلامیاند که خواستگاه سنی دارد تا انقلاب اسلامی. 2ـ ایران در سیاست صدور انقلاب خود به اقلیت شیعه افغانستان تمرکز داشته و این امر خود مسائلی را به دنبال داشته است مثل عدم مشارکت شیعیان در جنگ افغانستان و… که در مجموع، مانع از تاثیر پذیری سنیها شده است.
چیزی که در این تحقیق میخواهد مورد بررسی و نقد قراربگیرد شامل دو بخش است: مباحث نظری مربوط به بازتاب انقلاب اسلامی، که تلقی نویسنده از این مفهوم با چه محدودیتهای ممکن است مواجه باشد، و هم تطبیق بر مورد افغانستان، که نیاز به بررسی بیشتر دارد.
معرفی نویسندگان:
جان . ال. اسپوزیتو، یک مسلمان تانزانیایی الاصل و یکی از کارشناسان و محققان برجسته امور خاورمیانه است. وی مدیر مرکز مطالعات بین المللی و استاد مطالعات مذهبی در کالج holy cross و نیز رئیس مئوسسه مطالعات خاورمیانه و شورای آمریکائی مطالعه جوامع اسلامی بوده است.( حاضری، 1388: 75).
الیور روا، محقق و دانشمند علوم سیاسی در مرکز نخبههای علمی ملی در پاریس است که به زبان فارسی هم تسلط دارد. حوزه تخصصی روا مسائل افغانستان و کشورهای اسلامی آسیای مرکزی است. در زمینه و مسائل اسلام سیاسی، خاورمیانه و آسیای مرکزی نیز تحقیقاتی دارد. وی مشاور دفتر هماهنگیهای سازمان ملل متحد در امور افغانستان بوده و از معدود محققانی است که مدتها در میان قبایل افغانستان زندگی کردهاست. روا از سال1980 تا1988 هشت( یاهفت) بار به افغانستان سفرداشته و بیش از هیجده ماه با مجاهدین در داخل این کشور بوده، و از نزدیک قضایایی افغانستان را لمس و مشاهده نموده است (روا، 1390 :7، حاضری، 1388: 329). در این میان دو بار طی سالهای1982 و 1984 به هزارهجات(مناطق شیعه نشین) نیز سفرداشته است (اسپوزیتو، 1382 :201).
روا دارای چند اثر در مورد افغانستان و مسائل جنبشهای اسلامی است که از جمله آن: شکست اسلام سیاسی؛ تجربه اسلام سیاسی؛ افغانستان از جهاد تا جنگهای داخلی؛ اسلام سیاسی در افغانستان؛ و… میباشد. «تحقیقات و نوشتههای او در باب تاریخ معاصر و تحولات سیاسی- اجتماعی جهان اسلام به ویژه مسائل افغانستان همواره محل توجه بوده است و برخی از آثار او به زبانهای گوناگون ترجمه شده است» (روا، 1378 :1).
باتوجه به عنوان، هدف اصلی ایننوشتار نقد و بررسی است، اما واضح است که قبل از نقد باید به توصیف دقیق موضوع پرداخته شود. بنابراین، تحقیق حاضر بر دو بخش اصلی شکل خواهدگرفت: مباحث مربوط به صدورانقلاب (مباحث نظری) ونقد و بررسی آن، و تطبیق برمورد افغانستان، همراه با نقد وبررسی. روش استفاده شده در نوشتار روش توصیفی ـ تحلیلی است با تکیه بر منابعی که آز آن غفلت شده است.
1ـ بازتاب انقلاب اسلامی ایران
اسپوزیتو بازتاب انقلاب اسلامی را با یکی از اساسی ترین مفهوم مرتبط با آن یعنی صدور انقلاب، یکی دانسته و حول همین نکته به تحلیل بازتاب انقلاب اسلامی پرداخته است؛ بنابراین، رویکردهای مختلف در باب صدور انقلاب، ایدئولوژی حاکم بر آن و عوامل محدود کننده آن را یاد آور میشود:
1ـ1ـ صدور انقلاب و رویکردهای آن
از نگاه وی مفهوم صدورانقلاب، چه در انقلاب اسلامی پیامبر(ص) که وجه قدسی دارد و چه در انقلاب های آمریکا، فرانسه و روسیه، که وجه دنیوی و غیرمذهبی دارند، نتیجه قهری پدیده انقلاب در سراسر تاریخ جهان است و این موضوع برای نمونه اخیر ایران نیز صدق میکند. آمریکا با مداخله میخواهد دموکراسی را در جهان تضمینکند. روسیه هم قصد صدور سوسیالیم را دارد و ایران هم میخواهد با صدور انقلاب خود، اسلام را در جهان تضمین نماید ( اسپوزیتو، 1382: 55و56).
انقلاب ایران در زمان مناسب و در زمینه مساعد تاریخی اتفاق افتاد زیرا؛ در اواخر دهه1960 اغلب مسلمانان جهان شاهد احیای ایمان در زندگی فردی و اجتماعیشان بودند.( همان:49) به همین جهت وی معتقداست بررسی مطالعات موردی در رابطه با نفوذ ایران نشان میدهد که چگونه این عقیده که ایران منبع اصلی بنیادگرائی اسلامی در سراسر جهان اسلام شدهاست، سبب کم بهادادن به سرچشمههای بومی احیاگری اسلامی در جهان اسلام شده است و در نتیجه گسترة دامن زدن انقلاب ایران به تمایلات بومی به جای خلق آنها، غالبا از سوی سیاستمداران آمریکائی نادیده گرفتهشدهاست( همان: 16).
پیروزی انقلاب در ایران با دو هدف داخلی و خارجی پایه گذاریشد: 1ـ تثبیت و نهادینه کردن انقلاب. 2ـ صدور انقلاب به خارج ازکشور. در بعد داخلی کشمکش برسر نوع حکومت بین نیروهای لیبرال (کابینه بازرگان) که دولت را دراختیارداشتند و روحانیون مبارز که شورای انقلاب را در کنترل خود داشتند، سرانجام به نفع روحانیون انجامید و از آن پس با حذف رقبا، قدرت و کنترل خود بر انقلاب را تثبیت کردند. در بعد دوم اما از اول انقلاب هدف اصلی سیاست خارجی ایران، تبلیغ وگسترش اسلام انقلابی در خارج از مرزهای ایران بود که ریشه در وظیفه قرآنی مسلمانان داشت که از ابتدای رسالت پیامبر موظف بودند پیام الهی را در سراسر گیتی تبلیغ و تحقق ببخشند. در حقیقت قانون اساسی جدید ایران به وضوح نشانگر وجه اسلامی سیاست خارجی پویا و مبارزه جویانهای است که هدفش اتحاد دنیای اسلام وگسترش حاکمیت خداوند در روی زمین است.( همان: 43ـ47). اما این بدان معنا نیست که هیچ گونه اختلافی در این زمینه نبودهباشد بلکه همان تفاوت دیدگاه بین آرمان گرایان رادیکال ( امثال شهید محمد منتظری) و واقع گرایان عملگرا(طیف هاشمی رفسنجانی، علیاکبر ولایتی و نیروهای لیبرال) خود را در تفسیر از مفهوم صدور انقلاب نیز نشان میداد که در مجموع بیانگر دو دیدگاه در این زمینه شده است:
1ـ دیدگاه تبلیغ ـ و مبارزه غیرصلح جویانه( صدور هدفمند): در کلمات امام خمینی نشانههای یافت میشود که هردوی عنوان را پوشش میدهد؛ تبلیغ فرهنگی انقلاب و دعوت به مبارزه مسلحانه علیه حکام جور در کشورهای اسلامی. امام خمینی میفرمایند ” مایی که می خواهیم اسلام در همهجا باشد و می خواهیم اسلام صادر بشود، ما که نمیگوییم میخواهیم با سر نیزه صادربکنیم. ما میخواهیم بادعوت، بادعوت به همهجا اسلام را صادرکنیم ما میخواهیم یک الگوی از اسلام در عالم ولو الگوی ناقصی باشد نشان دهیم”. در جای دیگر اما، صحبتهای امام به گونهای است که گویا ایشان استفاده از و سائل قهریه و شیوهای غیر صلح آمیز را مردود نمیدانند: ” ایران میخواهد اسلام را در خود و در سایر بلاد اسلامی عرضه کند و ترویج کند … علمای اسلام باید به صحنه بیایند … باید با تبلیغات مسلمین را در صحنه نبرد بیاورند … دولتها را آگاهکنند اگر خاضع شدند دولتها و حاضرشدند به مضامین اسلامی رفتارکنند، بپذیرند آنها را واگر حاضرنشدند، با آنها ستیزکنند ونترسند از چیزی” ( همان: 87).
در راستای تحقق هدف اول ( تبلیغ) نهادها و مؤسساتی در داخل ایران ایجادشد که هدفش تبلیغ برای صدور فرهنگی انقلاب بود مثل سازمان تبلیغات اسلامی، بنیاد فارابی، بنیاد اندیشه و مدرسهحجتیه. این مؤسسات در واقع متولیان صدور فرهنگی انقلاب بودند که به شیوههای خاص خود از برگزاری مجالس، کنفرانسها، جذب طلاب علوم دینی از کشورهای مختلف، ساختن فیلم و… عمل میکردند. درحالیکه شیوه دوم خود را در حوزه سیاست خارجی مبتنی بر اصل نه شرقی و نه غربی نشانداده و درحمایت از جنبشهای آزادی بخش نمود عینی یافتهاست. اما با این وصف نمیتوان گفت تمام جنبههای سیاست خارجی ایران جلوه این شعار بودهاست و درحقیقت دشوار میتوان تعیینکرد که سیاست خارجی جمهوری اسلامی در کجا منافع ملی را دنبال میکند و در کجا در پی تحقق بخشیدن به اصول انقلابی است ( همان: 88 و70).
محمدمنتظری و علیاکبر محتشمی پور از جمله کسانی اند که بر شیوة مبارزاتی در خارج از ایران تاکید میکنند و معتقدند انقلاب ایران نه محدودة دارد و نه مرزی وحمایت خود از جنبشهای مثل مجاهدین افغانستانی، فلسطینی و لبنانی را وظیفه میدانند.(همان:70) نمونه متهمشدن ایران به دست داشتن در بمب گذاریها، تحریک مردم بحرین وکویت برای کودتا، اعزام نیرو به لبنان، پیش روی در خاک عراق در جریان جنگ هشتساله از دیدگاه کتاب نمونههای است که بر اساس دیدگاه اول صورت میگرفته است( همان: 65ـ 69).
2ـ دیدگاه الگوساز(ام القری): این دیدگاه اگرچه با اصل صدور انقلاب مخالف نیست، اما در شیوة آن تاکید را بر ساختن یک ایران سرمشق والگو میداند که الهامبخش دیگران شود. در این میان کسانی مثل آیت الله منتظری بر رویکرد اسلامی کردن تمام عیار ایران تکیه میکنند تا الگوی دیگران شود” مسأله صدور انقلاب … موضوع مداخله مسلحانه نیست. بلکه هدف ایناست که ما کشورمان را بر اساس اسلام بسازیم، اگر سنن پیامبر وائمه معصومین را سرمشق قراردهیم و… به وسیله آن نکته کشورمان و انقلابمان سرمشقی برای سایرکشورهای مستضعف وآن کشورهای خواهدشد که تحت سرکوب و ستم ابرقدرتها قرارگرفتهاند. آنها برای آزادی خود از یوغ استکبار راه ما را انتخاب خواهندکرد”.
در مقابل رویکرد بازسازی دینی فرهنگی آیتالله منتظری، رویکرد دیگری وجودداشت که بر بازسازی جامعه واقتصاد ایران تاکید میکرد؛ هاشمی رفسنجانی میگوید اگر ما در شرایط پس از جنگهای هشتساله از عهده ایجاد نوع قابل قبولی از جامعه برآییم و مدلی مناسب از توسعه، پیشرفت، تکامل واخلاقیات درست اسلامی برای جهان بوجود بیاوریم، به آنچه که جهان از آن میترسد یعنی صدور انقلاب نائل خواهیمشد. (همان: 69).
در تطور این دیدگاهها در درون انقلاب اسلامی، اسپوزیتو معتقداست که با استعفای دولت موقت ” طرف داران نظریه افراطی آتشفشان برتری یافتند”و جهت مبارزهجویانه صدور انقلاب تقویتشد . اما بار دیگر در زمان پس از جنگ واقعیتهای قدرت سیاسی و پیچیدگیهای نظام بین المللی، باز اندیشی زیادی را ایجابکرد و رویکرد الگوسازی به دیدگاه غالب تبدیلگشت(همان: 88و90). و دوباره فرمان امام (ره) مبنی بر ارتداد سلمان رشدی نویسنده کتاب ” آیات شیطانی”، ورق را به نفع دیدگاه اول نزدیک ساخت.
1ـ2ـ ایدئولوژی صدور انقلاب
از نگاه کتاب، صدور انقلاب علاوه بر فلسفه سیاسی امام خمینی( ره)، ریشه در موارد زیر دارد:
1ـ سنت ایرانی ـ اسلامی: اعتقاد آرمانی مبتنی برمذهب در این که حکومت و اتباع آن را ملزم به رعایت هنجارعدالت در رفتار خود میکرد از دیر باز در فرهنگ ایران گذشته وجود داشتهاست و این اعتقاد خود ناشی از اعتقاد دیگری به رهبری نیروی خیر( اهورا مزدا) بود که امید میرفت بر نیروی شر(اهریمن) چیرهشود. از نگاه کتاب: اگر درست دقت شود همین دیدگاه به نوعی بیانگر ایدئولوژی حاکم بر انقلاب بود که در آن انقلاب اسلامی با برپایی عدالت جهانی نجات بخش مردم از زیر سلطه قدرتها میشود؛ امام خمینی میفرمایند: ” اسلام خاص یک مملکت، چند مملکت، یک گروه یاحتی مسلمین نیست، اسلام برای بشر آمدهاست. اسلام به بشر خطاب میکند و تنها بر حسب مورد مؤمنین را مخاطب میسازد. اسلام میخواهد همه بشر را زیر چتر عدالت خود بیاورد”( همان: 60ـ 63و 84و85).
2ـ جهان شمول بودن اسلام: اسلام تنها راه سعادت بشر بدون توجه به رنگ، نژاد وفرهنگ شمرده میشود. بنابر این انقلاب هم که تبلیغ اصول اساسی اسلام را سر لوحة خود قراردادهاست، باید خصلت جهانی داشته باشد. اصل 154 قانون اساسی به صراحت بیان میکند که: جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آر مان خود میداند و استقلال، آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان میشناسد. بنا براین در عین خودداری کامل ازهرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر از مبارزه حقطلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت میکند.” همین اصل از قانون اساسی در واقع مبنای شد برای فهم این که جمهوری اسلامی مجوز صدور انقلاب اسلامی را صادرکرده است.
دیدگاه امام در رابطه با صدور انقلاب نیز ار تباط مستقیم با جهان شمولی اسلامی دارد ” اسلام وحی شده است برای بشر … بنابر این یک نهضت اسلامی نمیتواند خودش را منحصر بکند به یک مملکت” همین دیدگاه از سوی آیت الله منتظری هم تکرار میشود” یک خصلت [ دیگر] انقلاب در ایران اسلامی بودن است … معلوم است وقتی که یک انقلاب بر تعالیم آزادی بخش اسلام بنا شدهباشد حتما ماهیت جهانی دارد” ( همان: 81 و82).
3ـ آرمانگرائی: اگر به شعارها و اهداف انقلاب اسلامی توجهشود آرمانی بودن آن در نجات کل بشر و… به خوبی مشاهده میشود. آرمانگرائی نه تنها خصلت انقلاب ایران بلکه خصلت تمام انقلابها است. انقلابیون آرمان شهر را نه انگارهای خیالی و ناکجا آباد میدانند بلکه به خاطر ویژگی عملگرای که دارند امر تحقق پذیر میشمارند. اما این آرمانگرائی به دو علت در انقلاب ایران نیرومندتراست: تأثیر عرفان اسلامی وخصلت آرمانگرایانه تفکر سیاسی اجتماعی ایران در در طول دو سده گذشته. امام خمینی(ره)که خود عارف بود دیدگاه خاص نسبت به سیاست داست و شاید تعبیر وی از سیاست به معنای رایج آن به سیاست شیطانی، ریشه در تفکر عرفانی وی داشت که میگفت یک انسان صالح میتواند یک کشور را نجاتدهد و یک انسان بد میتواند آن را به نابودی بکشاند( همان: 79 و80). البته، این خصلت آرمانگرایانه همچنان که مبنای است برای صدور انقلاب جهت نجات بشر، بخاطر تنیدگی اش با فرهنگ و بافت ایرانی میتواند به محدودیت صدور انقلاب هم بیانجامد.
1ـ3ـ عوامل محدودکننده صدور انقلاب:
بطورکلی ازدید کتاب انقلاب ها به ندرت صادرشده اند مگر از طریق مداخله نظامی یا پذیرش بومی که به اعتقاد نویسنده نمیتوان به آن مفهوم صدور را اطلاق کرد. این واقعیت در مورد انقلاب ایران هم صدق میکند چه این که در اوائل پیروزی انقلاب ایران، اوضاع خاص جهان اسلام و منطقه و جذابیت انقلاب ایران، باعث شدهبود جهان در انتظار انقلابهای دیگری از این نوع باشند بخصوص در جاهای که به لحاظ فکری و اعتقادی با ایران اشتراکات زیادی داشته و هم شرایط حاکم بر آنها اقتضای تحول از نوع آنچه در ایران اتفاق افتاد، را دارا بودند؛ مثل عراق و بحرین، اما بر خلاف تصور چنین چیزی اتفاق نیفتاد. اگرچه کشورهای منطقه خود به سیاستهای در زمینه عدم تأثیرپذیری از انقلاب اتخاذکردند اما محدودیتهای هم در خصلت انقلاب ایران نهفته بود که نویسنده یادآور میشود:
1ـ مهمترین عامل بافتار خاص ایرانی انقلاب است که برسنت سیاسی اجتماعی ایرانی و نیز فرهنگ تشیع استوار است. چنانچه اشارهشد نویسنده اعتقاد دارد سنت پیشین تفکر سیاسی اجتماعی ایران گذشته از اعقاد به برقراری عدالت و فره ایزدی و… در انقلاب ایران تأثیر داشته و این ایرانیگرائی قالب و چشم انداز خاص به انقلاب داده است که موجب شکوة بعضا مدافعان پر و پا قرص انقلاب نیز شدهاست. در حالیکه در آغاز صفت اسلامی در لفظ بکار میرفت، انقلاب در عمل شکل جنبش مردمگرائی شیعی به خودگرفت. تشیع از همان اول به خاطر دراقلیت بودن تکیه خاص بر تودة مردمداشت و رابطه نیرومندی متقابل بین متولیان مذهب( روحانیت) و عامه مردم شکلگرفت. این امر اگرچه مزایاییداشت از جمله در رابطه با مظالم حکومتها با قدرت برخورد میشد، اما محدودیتهای هم به دنبالداشت وآن اینکه به تعبیر شهید مطهری مانع بر خورد عالمان دینی با افکار و عقاید جاهلانه مردم میشد. این ارتباط نزدیک تشیع با مذهب و فرهنگ عامه نه تنها بر ساختار و نقش جمهوری درایران مؤثربوده، بلکه در انعکاس ارزشهای آن در خارج نیز تأثیر بسزائی داشتهاست( همان:83، 84، 86 و91).
2ـ این عامل اگرچه درجای از کتاب به صورت گذرا و مختصر بیانشده و جاداشت که بیشتر به آن پرداخته میشد، بر میگردد به تنیدگی سیاست خارجی ایران در رابطه با صدور انقلاب و پیگیری مصالح و منافع ملی ایران(که ممکن است در جاهای با هم تعارضکنند). به اعتقاد کتاب، ایران همچون اکثر دولتهای تثبیت شده، از مصالح ملی خود پیروی میکند که موقعیت جغرافیایی، حاکمیت ملی، سنتهای سیاسی اجتماعی و نیز دیگر عوامل مؤثر بر مصلحت کشور تعیینکننده آناست ( همان: 78).
نقد و بررسی:
کتاب ” انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن” بدون تردید در نوع خود از بهترین و قابل توجه ترین کتابها در باب بازتاب و فهم انقلاب اسلامی در خارج از ایران میباشد. این کتاب از مجموعه مقالاتی تشکیلشده که نویسندگان آن درحیطة تخصص خود به آن پرداختهاند؛ مضافا براینکه خود اسپوزیتو هم از چهرهای مهم خاورشناس است که آثار متعدد در رابطه با موضوعاتی گوناگون جهان اسلام دارد و از این حیث اعتبار زیادی در مطالعات اسلامی بدست آوردهاست. از همه مهمتر اینکه در کتاب تلاش شده تا بایک دید علمی و بی طرف وارد این بحث شدهاست با هدف اینکه از واقعیت تا افسانه بودن (موفقیت و شکست) صدور انقلاب را به بررسی بنشیند و از این جهت بر بعضی از آثار دیگر در این باب که سعی کردهاند به هر نحوی تاثیرپذیری از انقلاب اسلامی را مفروض جلوهدهند ولو در حد مثلا استفاده از شیوههای مبارزاتی انقلابیون ایران، برتری پیداکرده است.
با تمام این اوصاف، اما این کتاب از دید و عینک کسانی نوشته شدهاست که در متن رخدادها نبودهاند و یا ممکن است انگیزههای بیرونی مانع بررسی دقیق این موضوع شدهباشد. بنابراین در حد توان به بعضی از مشکلاتی این بحث با توجه به عنوان اشاره میکنیم:
1ـ بازتاب انقلاب یا صدور آن
اسپوزیتو اشاره میکند که بازتاب انقلاب ایران در خارج از مرزهای آن، بیش از آن که مدلی دقیق باشد بیشتر در نقش الهامبخش وکلی عمل کردهاست؛ به این معنا که جهان اسلام درشرایطی بود که احیاگری اسلامی در آن رسوخ کرده بود و با پیروزی انقلاب در ایران، فعالان مسلمان در بسیاری از نقاط جهان از این پیروزی های برادران و خواهران ایرانی خود مسرورشدند و در مبارزات خود روحیهگرفتند. از این نظر انقلاب ایران معمولا بیش از آن که به ایجاد یا هدایت تلاشهای انقلابی بینجامد، گرایشهای از پیش موجود در کشورهای مسلمان را تقویت کرده یا شتاب بخشیدهاست( همان: 19). این رویکرد چنانچه مشاهده میشود، بصورت کلی بازتاب انقلاب ایران را پوشش میدهد که اعم از صدور انقلاب و پذیرش طبیعی آناست. اگر این را اضافه کنیم به دیدگاه دیگری که در کتاب منعکسشده (که به نوعی دیدگاه اسپوزیتو هم به حساب میآید) که پذیرش بومی را صدور نمینامد (همان: 91)، این نظر که باید بین بازتاب انقلاب و صدور آن تفاوت قائلشد، ( برزگر، 1391: 199) تقویت میشود.
صدور، به خودی خود بحث برنامه، وسائل، هدف واستراتژی را به دنبال دارد که از سوی نهادهای فرهنگی ( چنانچه اشاره شد سازمان تبلیغات اسلامی، مدرسه حجتیه و… عهدهدار آن بودند) و سیاسی ( مثل وزارت خارجه، وزارت کشور و سازمانهای سیاسی دیگر و…)، سیاستگذاری، هدفسنجی و از راههای خاص خودش پیگیری میشود که در کتاب به خوبی، مفصل وتاحدودی جامع به آن پرداخته شدهاست. اما پذیرش بومی ممکن است ورای این سیاستها و از طریق عناصر بومی وتاثیر پذیری بومی انجام شود بدون این که با سیاست مبدا هماهنگی صورت بگیرد. نویسندهای در این مورد مینویسد: ” برخلاف بازتاب که امری غیرارادی و شدنی است، صدور انقلاب با اراده و خواست رهبران انقلاب صورت میگیرد” ( خرمشاد و دیگران، 1390: 29و30). در بحث تاثیرطبیعی و غیرارادی، باید به زمینههای مساعد ونامساعد پذیرنده هم توجه شود؛ محیطی مساعد پذیرنده زود تر باعث جذب نوآوری مبدا میشود و به همان میزان محیط نامساعد باعث طرد و انکار آن نوآوری، از سوی پذیرنده میانجامد ( برزگر، 1391: 204ـ213).
بنابراین، اگرچه این تفاوت در رویکرد نویسنده مشاهده میشود، اما در کتاب به آن اشاره نشدهاست و بطور کلی بازتاب انقلاب ایران را با محوریت صدور انقلاب به بررسی گرفتهاست. البته اینکار بخودی خود ممکن است عیب و نقصی محسوب نشود ولی با توجه به عنوان کتاب که بازتاب در نظرگرفته شده، باید این تفکیک در نظرگرفته میشد تا در تطبیق بر موارد از جمله افغانستان این تفاوتها بروز میکرد، چون تنها بحث از صدور انقلاب جوابگو نیست؛ زیرا: در جوامع چند تکهای مثل افغانستان زمانی که سیاستی؛ چه داخلی و چه خارجی، به هر دلیلی؛ چه سیاسی، چه مذهبی و یا قومی و… از یک بخش و یک تکة آن حمایتکند، طبیعی خواهد بود که با واکنش و دست کم با عدم تمایل دیگران مواجه شود. دیگر اینکه نادیده گرفتن پذیرش بومی به خاطر علایق، پیوند و روابط قبلی، ممکن است ذهنیت مداخله از طرف مبدا و یا جاسوسی از طرف مقصد را در دیگران به وجود بیاورد. علاوه براین؛ دربحث صدور انقلاب برمبنای یک سیاست ممکن است دخالت منافع و مصالح ملی کشور مبدا نادیده گرفتهشود و به درستی تفکیک و تشخیص صورت نگیرد؛ چنانچه در خود کتاب هم اشاره شدهاست که در مورد ایران هم این قضیه صدق میکند و تشخیص اینکه کجا منافع ملی و کجا سیاستهای انقلابی دنبال شدهاست، دشواراست. دیگر اینکه با محوریت همین صدور انقلاب، مباحث کتاب بخش بسیار اندک از تحولات افغانستان و صدور انقلاب را پوشش دادهاست و چه بسا سیاست خارجی ایران که از ابتدا هم تمایل به احزاب سنی پیداکرده بود، در ادامه محوریت همکاری خود را با آنان قرارداده و اولویت را برای منافع ملی قائل شدهباشد.
2ـ تحول در سیاست صدور انقلاب اسلامی
در بحث از سیاست صدور انقلاب و فراز و نشیب آن لازم است به سیر تاریخی سیاست خارجی ایران توجه صورتبگیرد. چنانچه اسپوزیتو هم اشارهدارد در جمهوری اسلامی دیدگاه واحدی نسبت به صدور انقلاب وجودنداشت، (در این مورد ر.ک محمدی، 1386: 75 به بعد، دهقانی فیروزآبادی،1389: 75 به بعد و امرایی، 1383: 50ـ59) و در زمینههای سیاست نه شرقی و نه غربی، محوریت اسلام، صدور انقلاب، حمایت از ملل محروم، مبارزه با امپریالیسم، نحوه برخورد با نظام جهانی و… اتفاق نظرنبود. به همین خاطر قدرت یابی هریک از جناحهای آرمانگرا یا عملگرای واقعگرا و… در سیاست صدور انقلاب هم تاثیرگذار بودهاست.
به لحاظ تاریخی چند مقطع از سیاست خارجی را میتوان مشاهده نمود: مقطع اول تا استعفای دولت موقت است که طیف میانه رو حاکم بر این دوره اعتقادی به صدور انقلاب نداشت. اما این دوره با تسخیر سفارت آمریکا و استعفای دولت موقت به سقوط این دیدگاه هم انجامید. ویژگی اصلی این دوره تکیه بر سیاست موازنه منفی در سیاست خارجی، و اصالت دادن به منافع ایران بود ضمن این که اسلام را واحد اولیه و اساس وفاداری در جامعه سیاسی ایران میدانستند.” هدف اتخاذی دولت موقت، خدمت به ایران از طریق اسلام بود” در حالیکه امام خمینی برای انقلاب و رسالت خود خدمت به اسلام از طریق ایران بود. و همین تفاوت دیدگاه خودش را در منازعه بر سر گروگانگیری نشان داد.
دولت موقت با استناد به مقررات و رویههای بین المللی، تکیه بر صدور انقلاب و حمایت از نهضتهای آزادی بخش را مغایر اصل عدم مداخله در امور داخلی سایر کشورها میدانست و به همین جهت بجای صدور به ساختن جامعه نمونه والگو برای دیگران، تاکیدداشت. بازرگان معتقد بود: این کلمه صدور یک کلمه تجارتی است. در واقع خواستهاند انقلاب را هم مثل کالایی در نظر بگیرند که آن را مالک، سازنده و یا فروشندة آن به خارج ازکشور خود صادر میکند. در حالیکه مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید. و این انقلاب اگر مردم پسند، دنیا پسند و مستضعف پسند باشد خودش صادر میشود.
در مرحله دوم که تا پایان جنگ ایران و عراق ادامهداشت، رفتار سیاست خارجی ایران بر محور صدور انقلاب، حمایت از ملل محروم، مبارزه با امپریالیسم و.. تشدیدگردید. و سیاست حمایت از جنبشهای اسلامی، نهضتهای آزادیبخش تغییر نظام بین الملل در راس فعالیتهای سیاست خارجی ایران قرارگرفت که تشکیل شورای انقلاب اسلامی به عنوان سازمان حامی جنبشهای آزادیبخش از نمونة آن بود.
مرحله سوم تحول در سیاست خارجی ایران بعد از پذیرش قطعنامه 598 آغازگردید. این دوره نسبت به دو مرحله قبل، در برگیرنده تحولات اساسی در الگوهای رفتاری سیاست خارجی ایران میباشد که ایران تلاش نمود از آرمانگرائی اولیه انقلابی به سمت تطبیق با شرایط، امکانات و ملزومات بین المللی حرکت نماید و برای این منظور برمحورهای زیر تمرکزگردید: 1ـ انطباق میان مسئولیتها وتعهدات ایران با امکانات ومقدورات در سطح منطقهای وجهانی؛ 2ـ تلاش برای دستیابی به دیپلماسی کاراتر جهت حفظ دستاوردها و پرهیز از منازعات جدید؛ 3ـ توجه به تقویت بنیه نظامی کشور به منظور تقویت قوه بازدارندگی و توسعه اقتصادی؛ 4ـ تقویت همکاری و تشریک مساعی با سایر دولتها تنش زدائی براساس برابری، عدم مداخله و احترام متقابل. و در یک کلام سیاست الگوسازی بار دیگر دردستورکار قرارگرفت، که در زمان سازندگی هاشمی و چه در زمان اصلاحات خاتمی به شکلی پیگیری میشد ( فلاح نژاد، 1384: 113ـ138).
بنابراین چنانچه اشارهشد، سیاست خارجی ایران تغییر وتحول زیادی را ایجاب نمود که نسبت به آن رفتارهای سیاسی ایران نسبت به همسایگان هم تغییر جدی نمود؛ اولویتها فرق کرد، تعریفی جدید از مناسبات شکل گرفت و منافع ملی در راس قرار گرفت که الزامات خاص خودش را داشت که مورد افانستان را هم شامل میشد.
2: تأثیر انقلاب اسلامی بر افغانستان و محدودیتهای آن
2ـ1) خط مشی کلی ایران نسبت به جهاد افغانستان:
همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در 1979، تهاجم شوروی به افغانستان آغازشد که واکنش جهان اسلام و جهان غرب را برانگیخت. این اقدام از طرف جمهوری اسلامی هم به شدت محکوم شد. امام خمینی و هم رئیسجمهور وقت بنیصدر موضع سختی در قبال مسکو اتخاذکردند، وزیرخارجه؛ قطب زاده هم همین موضع را در پیشگرفت. اما بعد از برکناری بنیصدر رادیکالهای ایران که در آنوقت قدرت داشتند، نسبت به برخی گروه های مجاهدین افغانی از حیث نزدیک شدن آنان به آمریکا و محافظهکاری، بدگمان شدند و درواقع ضدیت با امریکا در نزد آنان مهم تر بود.
تا پایان1988خطمشی ایران اینبود که از دخالت مستقیم پرهیزکند؛ شوروی را محکوم نماید، به مجاهدین فشارآورد که هیج امتیازی به شوروی ندهند، اما آنان را از گرفتن کمک از آمریکا منع نماید و بر اولویت تحقق انقلاب اسلامی در جنگ علیه مهاجمان تاکیدکند. وقتی در 15آوریل1988 موافقتنامه ژنوامضاءشد، ایران به شدت آن را ردکرد. تناقض میان موضع لفظی شدید و فقدان تعهد عملی، بیشتر مجاهدین افغانی به ویژه سنیها و سرانجام بعضی از شیعه ها را به دوری از ایران واداشت.
دومین ویژگی خطمشی ایران گرچه عملا اعلاننشد حمایت انحصاری از شیعیان بود و این سیاست تا سقوط مهدی هاشمی ازسوی قم هدایت میشد و در پی تلاش برای عادی سازی، وزارت امورخارجه کوشید اوضاع را بدستگیرد؛ در این راستا، در دسامر 1986 و مارس 1987 ربانی رهبر سنی جماعت اسلامی، به تهران دعوتشد. اما وزارت کشور در زمان محتشمی پس از جنگ ایران وعراق روابط با مجاهدین افغانی را به عنوان حیاط خلوت ایران در حوزه استحفاظی وزارت خود دانست.
احزاب شیعی طرفدار ایران مثل سازمان نصر، سپاه وحزب الله زیر نظر مستقیم ایران تدارکات جنگی دریافت میکردند اما این تدارکات نمیتوانست با مقدار وکیفیت سلاحهای تأمینشده از سوی پاکستان برای احزاب سنی، برابریکند. خط مشی انتخاب شده در قم و محتشمی با منطق صدور انقلاب برابری میکرد و در آن شیعیان در افغانستان که به چشم پیشگام انقلاب اسلامی ازدیدگاه ایدئولوژیک نگریسته میشدند، مورد پشتبانی قرار میگرفتند. سیاست صدورانقلاب بردوپایه استوار بود؛ نخست پیروزی گروههای شیعی طرفدار ایران میان جریانهای شیعی، و دوم بکارگیری این جامعه به عنوان طلیعهدار انقلابی که حاکم نامشروع را براندازد. در بخش اول، این سیاست موفق بود و در رقابتهای جدی و گاه مسلحانه بین احزاب شیعی طرفدار ایران مثل سپاه و نصر و احزابی مانند شورا که مستقل تر عمل میکرد،
سپاه و نصر موفقشدند شورا را به نیروی کوچک تقلیلدهند. اما در هدف دوم، سیاست ایران موفق نبود زیرا انقلاب ایران نتوانست بازتابی در میان اهل سنت افغانستان داشتهباشد و سیاست صدور انقلاب ناکام ماند (همان: 204و205).
2ـ2) عوامل ناکامی صدور انقلاب به افغانستان
ـ نفوذ بنیادگرایی اسلامی:
بنیادگرایی در افغانستان متاثر از موج احیای اسلامی است که خواستگاه سنی دارد. روا بین بنیادگرایی به عنوان ایدئولوژی سیاسی( اسلامگرایی سیاسی) و بنیادگرائی به عنوان تنها راه مطلوب بازگشت به شریعت و روش صحیح زندگی اسلامی، تمایز قائلاست. در رابطه با افغانستان بنیادگرائی در بین ملاهای سنتی و قبائل از نوع دوم است که در آن اجرای شریعت و یا مخلوطی از شریعت و دید قبیلهای مهم است جدای از اینکه چه کسی متصدی اینکار میشود؛ شاه، رئیس جمهور، ژنرال و یا یک مجمع. بنابراین ایننوع از بنیادگرائی بیشتر متاثر از وهابیت است که در مخالفت با انقلاب اسلامی قراردارد . آنان به شکل سیاسی دولت نظر ندارند و از انقلاب و تحول اجتماعی هم حمایت نمیکنند.
در این میان اسلامگرایان سیاسی، که جوان و تحصیلکرده هستند دیدشان نسبت به بنیادگرائی اسلامی با پیشینیان فرق میکند؛ آنان از دهه1960 سیاسی شدند و از ایدئولوژیهای سیاسی نوین تاثیرپذیرفته اند. هدف آنها انقلاب سیاسی است و به اسلام به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی مینگرند تا صرفا یک مذهب. در این خصوص بیشتر آنها مخالفت بین شیعه و سنی را بیربط و ناموجه میدانند. این طیف از اسلامگرایان خواهان انقلاب وتحول اجتماعی است و اسلامیکردن امور برای آنان بیش از آنکه فرایندی حقوقی و فقهی باشد، فرایند سیاسی است. از اینحیث اگرچه بین اسلامگرائی سنی در افغانستان و خمینیسم درایران اشتراک هدف مشاهده میشود با این وجود سرچشمههای اصلی این دیدگاه در افغانستان، سید قطب مصری، ابولعلی مودودی پاکستانی و علیشریعتی ایرانی است تا اصل انقلاب اسلامی( ر.ک همان: 192ـ 195).
گسترش بنیادگرائی محافظهکار عرب در افغانستان درپی تهاجم شوروی، که با انقلاب ایران و در کل شیعه شدیدا مخالفاند، مانعی دیگری در راه نفوذ ایران به حساب میآید. موج نفوذ این بنیادگرائی که از مدارس دینی پاکستان بسوی افغانستان سرازیرمیشد، بعد از تهاجم شوروی و شرکت خیلی از اعراب بنیادگرا، با پشتوانه مالی وهابیت سعودی گسترش زیادی پیداکرد.
ـ حمایت انحصاری از شیعیان:
ازدیدگاه روا پشتبانی انحصاری ایران از شیعیان، نفوذ ایران را در افغانستان محدودکرد. شیعیان افغانستان بر خلاف شیعیان لبنان وعراق، اقلیتی کوچکی هستند و معمولا از سوی دیگر گروههای قومی( که از لحاظ مذهبی سنیاند) به علت داشتن مذهب شیعه به عنوان رافضی طرد وتحقیر شدهاند. و نیز متهم بودند که شیعهها چندان با شوروی نجنگیدند. (همان: 208).
حمایت ایران از شیعه بر میگردد به همان خطمشی که ذکرشد که ایران از آنان به عنوان طلیعه انقلابی دیگر از نوع انقلاب ایران مینگریستند. اما این حمایت به خاطر تنوع قومیتی و در تضاد بودن همیشگی آنان، اقوام سنی مذهب افغانستان را از تاثیرپذیری از ایران باز میداشت. نکته دیگری که در حمایت ایران از شیعیان نهفتهاست ایناست که در جریان این امر ایران وارد رقابت پنهان منطقهای با پاکستان شدهبود که با تشکیل اتحاد هفتگانه از احزاب سنی به حمایت آنان میپرداخت و ایران با تشکیل احزاب هشتگانه از شیعیان میخواست تا حدودی به توازن در این رقابت دستیابد واین خود مانعیبود برای تاثیرپذیری احزاب سنی از ایران.
ـ گرفتاری ایران در جنگ با عراق:
این جنگ برسیاست ایران در افغانستان تاثیر میگذاشت. در واقع ایران نیازمند اهرمهایی بود که تا دخالت شوروی به نفع عراق را ها کشدهد و درعین حال مراقببود از مواجهه مستقیم یا غیرمستقیم اجتنابشود. راه حل قضیه ازسوی ایران اینبود که ظرفیت مجاهدین را در رویارویی با شوروی بالا ببرد و به نحوی آنها را زمینگیرکند که توان هرگونه تجاوز احتمالی را بگیرد؛ اما در عین حال به آنان اجازه یا امکان حمله به شوروی داده نمیشد تا خلا قدرت ناشی از شکست زود هنگام شوروی اوضاع را به نفع آمریکا دیگر دشمن ایران رقم نزند.
این سیاست ایران که قاعدتا باید ازسوی احزاب شیعی اعمال میشد در وجه اول خود یعنی زمینگیرکردن شوروی مؤثر واقعشد. اما آثار جانبی بسیار بدی برای احزاب شیعی در داخل افغانستان داشت وآن اینکه چنانچه قبلا هم ذکرشد احزاب شیعی متهم به کمکاری در نبرد علیه شوروی شدند که بار جهاد را تنها به دوش سنیها میگذاشت.
گذشته از این ایران سیاست محدودکننده در قبال احزاب سنی فعال در مرزهای خود (ازجمله جمعیت اسلامی) داشت و اجازه ورود سلاح از طریق پاکستان را جز به ندرت برای آنها نمیداد. در سال 1986، به دلیل شرایط و وضعیت اقتصادی و تحریمهای غرب علیه ایران این کشور مجبور شد صدور هرکالای ایرانی به افغانستان را ممنوع کند که در نتیجه مجاهدین با محدودیتهای داروئی وغذائی مواجهشدند و حتی واکنش برخی رهبران آنان را در پی داشت.
ـ نبود مرجع تصمیم گیری سیاسی واحد در ایران:
چنانچه قبلا یادآوری شد، در ایران مرجع متعدد تصمیمگیری وجودداشت که هرکدام بنا به سیاست و رویکرد خود تصمیم میگرفت. این دستهبندیها مانع انسجام وپیوستگی سیاستهای این کشور در قبال افغانستان میشد. پس از سقوط مهدی هاشمی درقم، دو سیاست همزمان در قبال مجاهدین افغانی اعمال میشد. سیاستهای وزارت کشور و وزارت امورخارجه که دومی طرفدار سیاست متوازن و بازتری بود. (همان: 208ـ 210).
با تمام ایناوصاف اما، ایران در میان بعضی احزاب سنی هم نفوذ داشتهاست. از نفوذ فرهنگی در الگوگیری از شعارهای انقلاب اسلامی گرفته تا نفوذ سیاسی. بعضی ازگروههای انشعابی سنی در امتداد مرز به عنوان گروههای حزبالله سازمان یافتند و نیز از رهبران گروهای منشعب سنی استقبال نمود مثل نصرالله منصور از حزب حرکتانقلاب، مولوی مؤذن از جبهه نجاتملی، مجددی و قاضی امین ازمخالفان حزب اسلامی حکمتیار. ایران همچنین به احزاب اسلامی(در مقابل ارتجاعی) سنی مثل جمعیت اسلامی و حزب اسلامی اجازه داد در تهران دفتر داشتهباشند و نیز با ربانی چندین بار در تهران دیدارکردند.
تعادل در رقابت منطقهای ایران وپاکستان هم درنهایت به تعادل در سیاست این دو کشور در قبال افغانستان انجامید. ایران از اهداف انقلابی خود در افغانستان کاست و از شیعیان خواستهشد در تشکیل حکومت موقت در ترکیب اتحاد سنیها قرارگیرند و در واقع تشکیل حکومت متشکل از سنی وشیعه را بر لبنانی شدن این کشور ترجیح داد ( ر. ک همان: 206، 207و210ـ 212 ونیز ر.ک روا، 1390: 119 به بعد).
نقد و بررسی:
روا چنانچه اشارهشد، دیدگاه کلیاش بر این نکته استوار است که در پیوند صدور انقلاب اسلامی و سیاست خارجی ایران، حمایت انحصاری از شیعیان افغانستان در راس قرارگرفت بگونهای که به آنان به عنوان پیش قراولان یک انقلاب دیگر ازجنس انقلاب ایران درمنطقه نگریسته میشد و احزاب جهادی شیعه هم سرسپردگانی بیش نبودند. و هم او در جای دیگر یادآورمیشود که ایران سعی در ایرانی کردن شیعیان داشت و تلاش داشت که از روحانیونی که قبلا درایران تربیت شده بودند به عنوان عناصر تأثیرگذار در افغانستان سود برد (روا، 1378: 196 و197).
ازدید روا علل شکست صدور انقلاب ایران به افغانستان هم به همین حمایتهای انحصاری از شیعیان برمیگردد؛ زیرا این سیاست خود سلسله اقداماتی را بهدنبال داشت که در مجموع به بیمیلی و حتی ضدیت اکثریت سنی افغانستان نسبت به انقلاب اسلامی منجرشد.
در بررسی، سعی بر این است که ابتدا پیشینه روابط و پیوند شیعیان افغانستان با دیگر شیعیان و مراکز دینی و مرجعیت دینی را بشکافیم تا از خلال آن پذیرش اهداف وسیاستهای انقلاب اسلامی ازسوی شیعیان افغانستان بهتر فهم شود. در ثانی، سیاست خارجی ایران در قبال افغانستان را مورد بررسی قراردهیم تا ادعای روا مبنی حمایت انحصاری ایران از شیعیان و در تنیدگی با این سیاست، اتهام عدم شرکت شیعان در جهاد افغانستان بررسی گردد:
1ـ پیشینة پیوند دینی مذهبی شیعیان افغانستان با ایران:
تنیدگی محکم خصومتهای قومی ومذهبی در افغانستان، سبب شدهاست هزارههای این کشور به لحاظ داشتن مذهب شیعی از سوی اکثریت سنی حاکم همیشه به عنوان افراد بیگانه، رافضی، مرتد و… طرد و مورد آزار و خشونت همیشگی و تاریخی قراربگیرند بگونهای که در یک مقطع تاریخی خاص حتی بیش از 60% جمعیت این ملت از سوی حاکمیت سنی مذهب، نابودگردند. به همین لحاظ هزارهها در مقابله با این وضع سعی کردهاند حامیانی در خارج از مرز کشور برای خود بتراشند تا از این طریق فشار ناشی از خصومتها را بکاهند. در این راستا کشور ایران به لحاظ همسایگی با افغانستان در اولویت بوده و جدای از اینکه چه کسی در راس حکومت در ایران قرار دارد این پیوند مذهبی بسیار گسترده بودهاست. به عنوان نمونه وقتی امان الله خان از ایران دیدار میکرد، شاه ایران با اینکه فرد سکولار بود اما امان الله را توصیه به رعایت نمودن حقوق شیعیان افغانستان کرد.
گذشته از پیوند مذهبی صرف، وجود مراجع تقلید شیعه و حوزههای علمیه، باعث میشد شیعیان افغانستان توجه بیشتری به اینکشور داشتهباشد و در مقابل مرجعیت هم در قبال شیعیان هر ازگاهی در موضعگیریهای خود نسبت به تحولات شیعیان افغانستان احساس مسؤلیت میکردند. چنانچه این امر محدود به ایران هم نمیشد، مراجع عراق هم با شیعیان افغانستان در ارتباط بودند از جمله در قضیه حمایت هزارهها از امانالله خان به دستور مراجع عراق صورت میگرفت( ر.ک نوید، 1388: 226) و در نمونة اخیر چنانچه روا هم اشاره میکند سران بعضی از احزاب جهادی در افغانستان از شاگردان و طرفداران آیتالله خوئی بودند.
با این اوصاف اگر به قضیه انقلاب اسلامی و پذیرش آن از سوی احزاب شیعی نگاهکنیم میبینیم این پذیرش ورای سیاستهای ایران یک امر طبیعی خواهدبود. مرجعیت دینی و مرجعیت سیاسی برای اولین بار در انقلاب اسلامی در یک فرد تبلور یافته بود، شعارها و اهداف انقلاب بسیار نزدیک به آن چیزی دیده میشد که شیعیان افغانستان را از رنج دیرینة تحقیر و آزار نجات بخشد، عدالت اجتماعی بر قرارشود واخوت و وحدت اسلامی به جای فرقهگرائی حاکم گردد. این شعارها و اهداف البته برای سنیها هم جذاب بود و میتوانستند از آن الگو بگیرند، چنانچه در جاهای دیگر مثل اخوان المسلمین مصر و غیره تاثیرپذیرفتند، اما تنیدگی منافع متضاد قدرتها در جنگ افغانستان از جمله عربستان و آمریکا که با انقلاب ایران مخالف بودند، مانع از این میشد که احزاب جهادی سنی بطور علنی وآشکار این واقعیت را به رخ خود بیاورند.
بنابراین آقای روا بجای متهم کردن باید به زمینههای مساعد بازتاب انقلاب اسلامی در بین شیعیان توجه میکرد. چنانچه این امر در مورد اهل سنت هم صادق است؛ زمینههای ورود تحجرگرائی وهابی و بنیادگرائی رادیکال طالبانی از طریق عربستان وپاکستان به افغانستان، اهل سنت اینکشور را به شدت متاثرساخته و این همه گرفتاری و بدبختی به همراه داشتهاست؛ در حالیکه در بین شیعیان حتی یک نمونه از آن یافت نمیشود. این امر محدود به امروز افغانستان نیست؛ در زمان امانالله خان هم ورود افکار ارتجاعی از آن سوی مرز، مانع پیشرفت وترقی افغانستان شد و کشور را به سوی آشوب و عقب ماندگی کشاند که تاکنون ادامه دارد. جالب اینکه روا با تذکر به این تاثیرپذیری، اما اهل سنت افغانستان را هیچ وقت آلت دست پاکستان و عربستان معرفی نکرده است.
2ـ تاثیر تحول سیاست خارجی ایران در افغانستان:
چنانچه اشارهشد بعد از اتمام جنگ ایران و عراق الزامات این جنگ باعث تغییر نگرش در سیاست خارجی و بالتبع صدور انقلاب گردید. روا اگرچه اشاره میکند به اینکه در سیاست صدور انقلاب به افغانستان منبع واحدی وجودنداشت و بعد ازمهدی هاشمی وزارت امورخارجه درصدد تغییر نگرش و سیاست خود در افغانستان برآمد، اما نشان نمیدهد که این تغییر نگرش در عمل چه تغییر رفتار را ایجاب نمود و چگونه از سوی ایران اعمال شد.
اتمام جنگ هشتساله مصادف بود با خروج نیروهای شوروی از افغانستان. همچنان که تغییر نگرش در سیاست خارجی ایران ایجاد شد در افغانستان هم تغییراتی جدی بوجود آمد؛ از جمله اینکه این کشور بر سر تقسیم قدرت عملا وارد یک جنگ داخلی گردید. این جنگ الزامات خاص خودش را داشت وآن اینکه آمریکا دیگر نقش حمایتکننده نداشت، پاکستان بیشتر متمایل به احزاب سنی بود که در پایگاه قومی پشتون قرارداشت، جمعیت اسلامی که عمدتا تاجیکها بودند به خاطر رویاروی با حزب اسلامی گلبدین حکمتیار دیگر نمیتوانست روی حمایتهای پاکستان حساب کند و این اقتضا داشت تا حدودی نقشهای جایگزین در نظر گرفتهشود.
طرف دیگر ماجرا، رویارویی حزب مهم و پرقدرت شیعی یعنی حزب وحدت به رهبری شهید مزاری، با جمعیت اسلامی بود که با نادیدهگرفتن حقوق سیاسی شیعیان زمینه ساز این رویاروی گردید. در این رویارویی خانمان سوز، بر خلاف آنچه روا ادعا میکند که احزاب اسلامی قائل به برادری شیعه و سنی بودند!! هزاران شیعه بیخانمان، کشته و زخمی شدند و اموال ونوامیس شان مورد تاراج قرارگرفت ( بختیاری، 1385: 212و 213، موسوی، 258و259) که پشتوانه این عمل کفر شیعه به لحاظ مذهبی قلمداد میشد.
بنابراین برعکس ادعای روا، الزامات این تغییر وتحولها این بود که چنانچه شیعیان افغانستان انتظارداشتند، مورد حمایت جدی از سوی ایران قرارنگرفتند و در مقابل آنها هم که نسبت به شعارهای اولیة انقلاب دلسرد شده بودند سعی داشتند مستقلانه و براساس منافع خود تصمیم بگیرند که گاهی بر خلاف و ضد توقعات سیاست خارجی ایران بود. نمونة بارز آن همین درگیری حزب وحدت شیعی با جمعیت اسلامی بود که ایران انتظارداشت همچنان که خود این دولت ( دولت ربانی) را به رسمیت شناخته بود وحمایت میکرد، شیعیان هم در درون این دولت قرار بگیرند (که البته بعضی احزاب شیعی این کار را هم کردند و از ابتدا هم چنانچه روا اشاره میکند با احزاب سنی رابطة خوبی داشتند)، اما بر خلاف دیدگاه ایران حزب عمدة شیعی که پشوانة زیادی در بین مردم داشت، فلسفه اصلی جهاد مردم را رسیدن به یک نظم عادلانه و برابر در مناسبات سیاسی اجتماعی میدانست که محقق نشدهبود، لذا از رسمیتدهی به آن خودداری نمود که به جنگ ودرگیری انجامید.
3ـ احزاب شیعی و نقش آنان در جهاد افغانستان:
چنانچه اشارهشد، روا نقش شیعیان افغانستان درجهاد را تابعی از سیاستهای ایران معرفی میکند و معتقد است چون سیاست ایران بر این بود که حمله گسترده علیه شوروی صورتنگیرد، لذا مهمات کافی به شیعیان نمیرسید و نقش آنان در جهاد اندک بود که باعث نارضایتی اهل سنت شده بود. همو در جای دیگر میگوید” طبق معاملهای که بین شوروی و ایران صورتگرفت، شیعههای افغانستان از جنگ علیه روسها دستکشیدند و اتحاد شوروی دست از حمایت عراق کشید” ( روا 1378: 204). و یا اینکه در قبال تعهد ایران در عدم حمایت از احزاب سنی، شوروی هم قبول کرده بود با هزارجات( مرکزشیعیان) کاری نداشته باشد( روا، 1390: 231)!!. روا نه تنها جنگ شیعیان افغانستان با شوروی را تابع سیاست ایران، که در جنگهای داخلی هم آن را به دستور ایران میداند: سلطه بی چون و چرای ایران بر گروههای شیعه گاه موجب بر افروختن جنگ بین سازمانهای مختلف شدهاست نمونه جنگ بین سازمان نصر و شورای اتفاق ( روا، 1378: 204). در بررسی این مسائل باید به چند نکته توجهداشت:
اولا، روا که ساختار افغانستان را بر قبیله و قوم استوار میداند در این جا بر خلاف دیدگاه خودش، شیعههای هزاره را که در خوش بینانه ترین ادعا از سوی خود شیعیان به سی درصد جمعیت افغانستان میرسد وخود روا دوازده درصد قائل است( روا، 1390: 110)، (در حالیکه سنیها حتی کمتر از ده درصد قائلند، در سال 1978 هزاره ها تنها 3/8 % ذکر شده است.( ارزگانی،1390: 199))، در مقابل کل سنیها قرار میدهد تا این طور وانمود شود که شیعه باید تقریبا نصف بار جنگ وجهاد را بدوش بکشند.
ثانیا، روا بر اساس تقسیمات جغرافیایی باید با سند و دلیل میگفت که فلان منطقه هزاره نشین در دست کمونیستها باقی ماند وآنان از جنگ با شوروی ابا می ورزیدند. در حالیکه هزاره جات از اولین جاهایی بود که علیه روسها قیام کرد و مناطق آن از همان آغاز جهاد آزاد گردید و تا پایان حکومت کمونیستی هیچجای از هزارجات در دست شوروی و دولت باقی نماند. لذا بر اساس منطق قبیلهای حاکم بر افغانستان بسیار معقول خواهد بود که هرکسی منطقه و محل خودش را نجات دهد.
ازطرف سوم، شواهد و مدارک نشان میدهد که شیعیان نه تنها در جنگ شرکتداشتند که در بسیاری از موارد پیشتاز وآغاز کننده بودند؛ زیرا فشار اصلی حکومت کمونیستی متوجه هزارهها بود؛ ( کورنا، 1383: 48) از دستگیریهای بدون دلیل گرفته تا زنده بگورکردنهای وحشیانه و… . لذا اولین جرقههای انقلاب از هرات و چنداول کابل شروع شد که شیعیان و هزارهها در آن نقش اساسی و فعال داشتند ( ر.ک بختیاری، 1385: 193ـ 199).
جورج آرنی نیز مینویسد: « موضوع جالب توجه اینکه قیامهای واقعی آغازین ضد حکومت خلقی، از طرف قبایل غیر پشتون راه انداخته شد. هزارههای سطوح مرکزی افغانستان از اولینها بود » ( آرنی: 11) طنین مینویسد: قیامهای مسلحانه مردم افغانستان درسال 1357ش. برای اولین بار از مناطق کوهستانی شمال افغانستان، منطقه چارکنت و دره صوف آغاز شد و سراسر نقاط کوهستانی شیعه نشین را فراگرفت و بعد هم قیام سرایت کرد به دیگر مناطق افغانستان ( طنین، 1384: 253)
در واکنش به قیام دره صوف، به طرز فجیعی از سوی حکومت برخوردشد که در کنار تاراج و تخریب خانهها حتی از کشتن اطفال و کهنسالان هم ابای صورت نگرفت. اما مردم از قیام دست برنداشتند قیام از همین جا به مناطق دیگر دهن غوری و هزارههای جنگل آغلی و شولگره، پشتبند و چهارکنت سرایت نمود (یزدانی، ( بی تا): 32). مردم دایکندی هم در 18/ 1/ 1358 شروع به قیام کردند ( توسلی، 1387: 115) و طی سالهای 82ـ 1878 تمامی مناطق هزارستان وکلیه مناطق هزاره نشین در سراسر هندوکش، بجز مرکز بامیان آزاد شد و تحت کنترل سازمان یافته نیروهای جهادی محلی افتاد ( موسوی، 1387: 237).
گذشته از قیامهای مردمی که البته فرماندهی آن بعضا بدست نیروهای جهادی بود، خود احزاب جهادی هم در یک جنگ منظم و تاکتیکی علیه اشغالگران به مقاومت و مبارزه میپرداختند. بجز حزب حرکت اسلامی که به اعتراف خود روا شرکت فعال داشت، دیگر احزاب جهادی نیز چنین بودند؛ به عنوان نمونه شهید مزاری میفرماید: «سازمان نصر، در نقاط مختلف کشور حضور فعال نظامی دارد بهطور مثال در شمال: بلخ، دولت آباد، چمتال، چهارکنت، شولگره، همرخ، سنگچارک، بلخاب، دره صوف، چهل وبلغلی، پشت بند، پیش بند، خانآباد، قندوز. درمرکز: بامیان، سیغان، یکاولنگ، پنجاب، ورس، لعل و سرجنگل، غور، دایکندی، کجران، نومیش، ارزگان خاص، گیزاب، شهرستان، دایه، جاغوری، مالستان، قرهباغ غزنی، جیغتوی غزنی، حصه اول و دوم بهسود، جلریز، سنگلاخ، شیخعلی، لولنج. در غرب : بالا مرغاب، بادغیس و هرات» و به همین ترتیب سایر احزاب جهادی مثل سپاه پاسداران و … ( شریفی،1392: 111 به بعد).
استدلال دیگری که روا در عدم مشارکت احزاب شیعی در جنگ ارائه میدهد مبتنی است بر نبود امکانات و مهمات جنگی، در حالیکه مردم افغانستان بخصوص شیعیان با استفاده از ابتدائی ترین امکانات مثل بیل و داس و شیشههای پر از نفت و… در جهاد شرکت داشتند و با غنیمتگیری از دشمن به تجدید و تجهیز خود میپرداختند. از جمله شهید مزاری یادآوری میکند که چگونه در یکی از جنگهای درهصوف: ” [ مردم] توانستند این پایگاهها را فتح کنند. دو صد تن از دشمن در درگیری تن بهتن کشته شدند و تعدادی هم موفق به فرارشدند. به اینطریق سلاح پیشرفته کلاشنکوف و سیصد و سه بور به دست مردم افتاد. یکشب در میان باز هم، مردم به کوه تخت خان حمله کردند و ساعت یک شب با چوب و سایر لوازم به آنها حمله کردند… در این حمله2000 قبضه سلاح مختلف به غنیمت مجاهدین درآمد … ما در این جنگ نابرابر900 تا1000 تن از دشمنان را کشتیم ولی خود 35 نفر شهید و60 زخمی داشتیم” (به نقل از شریفی، 1392: 114و115).
در مجموع نگاهی به فهرست زیر به خوبی بیانگر شرکت و پیش تازی هزارهها درجهاد افغانستان میباشد:
12/11/1357 آغاز قیام مردم دره صوف.
اسفند1357 قیام مردم جنگ اغلی و دهن غوری.
3/12/ 1357 آغاز قیام چهارکنت، شولگره و پشت بند.
1/1/1358 قیام مردم سنگچارک.
14/1/ 1358 قیام مردم مرکز بهسود.
20/1/1358 آغاز قیام مردم دایکندی که طی دو روز نبرد آزاد شد.
24/111358 فتح ولسوالی شهرستان .
24/1/1358 فتح بلخاب.
7/2/1358فتح ولسوالی لعل و سرجنگل .
8/2/1358 فتح ولسوالی ناهور در غزنی .
9/2/1358 فتح ولسوالی یکاولنگ در بامیان.
10/2/1358 فتح ولسوالی ورس و در همین تاریخ ولسوالی مالستان نیز فتح گردید.
11/2/1358 آزاد سازی ولسوالی پنجاب.
12/2/1358 فتح ولسوالی جغتو در غزنی .
20/2/1358آزاد سازی جنگ اغلی و دهن غوری.
21/2/1358/ فتح موقت مرکز بامیان و شهادت عده¬کثیری ازمجاهدین هزاره .
24/ 2/ 1358 فتح شولگره در مزار شریف.
4/ 3/ 1358 فتح ولسوالی جاغوری پس از چندین روز جنگ¬های شدید.
8 / 3 /1358 فتح ولسوالی حصه اول بهسود.
12/ 3 / 1358 فتح مرکز بهسود بعد از دو ماه محاصره وجنگ¬های شدید.
3 / 1358 فتح علاقه¬داری دای¬میرداد.
12 /4 /1358 سقوط یکی از پایگاه¬های مهم دولتی در دره فولادی بامیان.
17 /4 1358 فتح علاقه¬داری جلریز توسط مجاهدین بهسود و دای¬میرداد.
17 /5 / 1358 فتح علاقه¬داری شیمبول توسط مجاهدین پنجاب و ورس.
1/ 6 /1358 آغاز قیام ترکمن و سرخ پارسا.
16 / 6 /1358 فتح علاقه داری شیخ علی.
6 /8 /1358 فتح ولسوالی لولنج بعد از دوماه محاصره و جنگهای شدید.
7 /8 /1358 فتح پایگاه مهم دولتی در منطقه دوآب لولنج و شیخ علی.
26/ 4 / 1358 فتح پایگاه مهم چهارده غوربند توسط مجاهدین ترکمن و پارسا.
و در همین سال قره باغ ، تاله برفک ، و خواجه میری و باغران نیز آزادگردید(همان: 115و116).
بنابراین با توجه به این واقعیتها مبنی بر مشارکت فعال شیعه افغانستان در پروسه جهاد این کشور، ادعای روا در عدم مشارکت شیعیان در جنگ وآن هم به دستور ایران، فاقد دلیل وصرفا مبتنی بر تحلیل براساس ذهنیات نویسنده است.
نتیجه:
چنانچه اشاره شد، عدم تفکیک در بازتاب طبیعی انقلاب اسلامی و سیاست صدورآن، مانع فهم درست بازتاب انقلاب اسلامی در افغانستان شده است. اگر از بازتاب قصد ما بازتاب طبیعی و غیر ارادی باشد، طبیعی است که این انقلاب در میان شیعه افغانستان به خاطر پیوند دیرینه دینی مذهبی مورد استقبال قرارگیرد به همان میزان که موج بنیادگرائی سنی در اکثریت سنی مذهب افغانستان جا خوش کردهاست. اما اگر از بازتاب سیاست صدور را در نظر بگیریم، باید تغییر سیاستها و رفتارها را هم لحاظ کنیم کاری که کتاب انجام نداده است. سیاست صدور انقلاب اگرچه ابتدا اقلیت شیعه را مورد حمایت انحصاری قرار میداد، اما به مرور در بین احزاب عمده اهل سنت مثل جمعیت اسلامی هم جا افتاد و چه بسا بیشتر از احزاب شیعی از آن بهرمند شدند. مضافا بر این که ادعای عدم مشارکت شیعیان در جهاد افغانستان، بر خلاف واقعیتها و صرفا ادعای بدون دلیل است.
منابع
ـ آرنی، جرج، (بی تا) افغانستان گذرگاه کشورگشایان، (بی نا).
ـ اسپوزیتو، جان.ل،( 1382)، انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن، ترجمه: محسن مدیر شانه چی، مرکز بازشناسی اسلام وایران.
ـ امرائی، حمزه، (1383)، انقلاب اسلامی ایران وجنبشهای معاصر، تهران مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
ـ بختیاری، محمدعزیز( 1385)، شیعیان افغانستان، قم، انتشارات شیعه شناسی.
ـ برزگر، ابراهیم( 1391)، نظریه های بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، تهران، دانشگاه امام صادق(ع).
ـ توسلی، محمد، ( 1387) سیمای ارزگان، قم، نشر آراسته
ـ حاضری، علی محمد،( 1388)، بررسی تحلیلی مطالعات انقلاب اسلامی، ج2، تهران، نشر عروج.
ـ خرمشاد، محمدباقر و دیگران( 1390)، بازتابهای انقلاب اسلامی ایران، تهران، سمت.
ـ دهقانی فیروزآبادی، جلال و رادفر، فیروزه( 1389)، الگوهای صدور لنقلاب در سیاست جمهوری اسلامی، تهران، دانشگاه امام صادق (ع).
ـ روا، الیویه ( 1390)، افغانستان از جهاد تا جنگ های داخلی، علی عالمی کرمانی، تهران، عرفان، چاپ دوم.
ـ روا، الیویه(1369)، افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی،ترجمه؛ ابوالحسن سرو مقدم، مشهد، آستان قدس.
ـ روا، الیویه، ( 1378)، تجربه اسلام سیاسی، ترجمه محسن مدیر شانه¬چی وحسین مطیعی امین، تهران، الهدا.
ـ شریفی، حبیب الله( 1392)، نقش هزاره ها در شکل گیری و تداوم جهاد افغانستان، پایان نامه کارشناسی ارشد، جامعه المصطفی العالمیه.
ـ طنین، ظاهر (1384)، افغانستان در قرن بیستم، تهران، عرفان، چاپ دوم.
ـ فلاح نژاد، علی، ( 1384)، سیاست صدور انقلاب اسلامی، تهران، مرکز سناد انقلاب اسلامی.
ـ کورنا، لورل ( 1383)، ترجمه فاطمه شاداب، تهران، ققنوس
ـ محمدی، منوچهر، ( 1386)، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی.
ـ موسوی، سیدعسکر(1387)، هزاره های افغانستان، قم ، زلال کوثر.
ـ نوید، سنزل(1388)، افغانستان در عهد امانیه، ترجمه محمدنعیم مجددی، هرات، حریری چاپ دوم.
ـ یزدانی، حسینعلی، ( بی تا) فرزندان کوهساران، کابل، حاجی نثار احمد حسینی.
انقلاب اسلامی، صدور انقلاب، افغانستان، روا، اسپوزیتو، شیعیان افغانستان