پنجشنبه, 1 آذر , 1403 برابر با Thursday, 21 November , 2024
جستجو

قحطی بزرگ در ایران کدام است؟ پاسخ به این پرسش از این رو دشوار است که در هر قرن چند قحطی در سرزمین ما روی داده است و برپایه گزارشها هر یک از سهمگین تر و دهشتناک تر از دیگریست. و به درستی نمی توان گفت کدام قحطی بزرگتر است.

از قحطی های نزدیک به روزگار ما 1288ق است که درباره آن گفته اند: «زمانی که آدمخوری باب گشت»

و همچنین سال 1315، که درباره آن نیز گفته اند «آنچنان قحطی به مردم چیره گشت/شد ز خاطر قحطی هشتاد و هشت» و همچنین سال 1335، که بلوای نان نام گرفته است. درباره چنین قحطی و شدت سختی و تجربه مرگبار آن به درستی نمی توان قضاوت کرد؛ بنابر این تا فراهم آمدن پژوهشی کامل و فراگیر برپایه اسناد نمی توان از ژرفای این کانون مصائب و بلا سخن گفت، اما می توان مهمتر از تاریخ آن، علت این قحطی ها را بیان کرد.

برای نمونه در علت قحطی 1288ق گفته اند: «علت اصلی، خشکسالی و کاهش تولید غلات نبوده است. طمع برخی مردم برای پولدار شدن از راه کاشت و نجارت محصولات پرمنفعت تجاری و غفلت از کاشت محصولات غذایی از مهمترین عوامل قحطی است»[1]

«طمع کاری ثروتمندان و بی کفایتی قدرتمندان مسئول رنجهای عظیمی بود که بر مردم در قحطی بزرگ آمد نه خشکسالی[2]»

در همین قحطی های بزرگ بود که شاه از حال رعیت بیخبر بود و در گرداگرد او جز شماری چاپلوس و فریب کار و دروغگو نبود. در 8 رجب همان سال 1287 شاه در نیمه را سفر و شکار با گفتگوی تلگرافی از کروانشاه از وضع ناخوشی و چگونگی نان جویا شد. پاسخ کارگزار:

احوال خیلی خوب است. تازه که قابل عرض همایون باشد هیچ نیست… دزدهایی که قرار بود سردار بگیرد، گرفته است

…یک نفر رعیت ایران بود، دستش را بریده اند. نان در همه جا مزاجی گرفته، علی الخصوص قم و کاشان که گندم وفور دارد. از هر جهت امنیت و آسودگی حاصل است. طهران کمال نظم و وفور را دارد. جنس به قاعده به انبارها می رسد. به هیچ قسم از طهران نگران نباشید»[3]

عبدالله مستوفی این واقعه را چنین گزارش کرده است:

«سال 1288، سال قحطی عمومی ایران است. از یکی دو سال پیش، کم بارانی شروع و گرانی و تنگی خواربار خودنمایی می کرد، ولی در زمستان سال 1287 باران هیچ نبارید و مایه های سنواتی هم تمام شده بود. قیمت نان که در اوایل 1287 بیش از یک من شش هفت شاهی نبود، به مرور ترقی کرده در این وقت به یک من یک قران رسید… در زمستان سال 1288 قیمت نان به یک من پنج قران که پانزده شانزده برابر قیمت عادی آن بود رسید، به طوری که مجبور شدند از روس ها استمداد کنند… در این سال برف و باران بی حسابی آمد و همین بارندگی زیاد در پاره ای از جاها راه بندان کرد که بیشتر مایه ی تلف نفوس گردید. در بهار هم مرض حصبه و مُحرقه [=تیفوس] خیلی از مردم را اعم از بی چیز و منعم به دیار فنا فرستاد…»[4]

 

(1) یادداشتی در باره قحطی و آدم خواری در همدان در سال 1288ق و مقایسه آن با قحطی سال 1316 و 1336ق

این یادداشت در برگهای پایانی نسخه شماره 16747 کتابخانه مجلس شورای اسلامی نوشته شده، و نویسنده در آن گزارشی از قحطی و خشکسالی همدان و دیگر شهرهای ایران را در سال 1288 به یادگار نوشته است. سالها بعد در سال 1316 ق که نگاهش به این یادداشت افتاده، بار دیگر وقایع آن سال وسختی ها و گرانی موجود و ناامنی را گزارش کرده است. مجددا در سال 1336ق که در جریان جنگ جهانی اول باز قحطی در ایران آمده، مطالبی در باره آن سال افزوده است.

از جهت مقایسه این سه مورد، متن زیر بسیار عالی و قابل تأمل است.

آشنایی با نویسنده: متن زیر چنانکه در ترقیمه آمده یادگاری از میرزا جواد موتمن الممالک همدانی است. این شخصیت دوره قاجاری تحصیلات عالی را به در فرانسه به اتمام رسانید و مباشر املاک شکوه السلطنه مادر مظفرالدین شاه بود. میرزا جواد خان سال 1285 خورشیدی در دوره اول قانونگذاری از سوی مردم بروجرد به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب گردید. [5] او شعر نیز می سروده و «نجم» تخلص داشته است. از وی سروده ای در مدح امام زمان(عج) به یادگار مانده است که در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری می شود.[6] عبرت نائینی نیز قصیده ای بلند از او در مدح امام زمان (عج) در مدینة الادب آورده است. این قصیده در سال 1307ق سروده شده و از شاعر با عنوان «جواد خان نجم » نام برده[7]و عبرت در تذکره انجمن قدس که ویژه شاعرانی ست که در مدح امام زمان (عج) شعر سروده اند نیز چند قصیده از او – آخرین آنها به تاریخ 1339ق- آورده است. [8]

 

]یادداشت سال 1288[

تاریخ تولد آقای مرحوم[شیخ محمدابراهیم خان کرمانی] – اعلی الله مقامه و رفع في الخلد اعلامه- مطابق با « اجر عظیم»[1224ق] است.

تاریخ فوت آن مرحوم – اعلی الله مقامه- «هو الحی الذی لایموت»[1288ق] است و وفات ایشان، چنانکه این کمترین در قصیده ای که در 14 شهر شوال سنه 1288در مسجد جامع همدان ختم آن مرحوم را که داده بودند به طور مرثیه ساختم. ماده تاریخ وفات ایشان به فارسی این فرد است:«بر او خدا بجانب فردوس زد ندا»[1288]و به عربی «یا هاد به غیر المهدی»[1288] و همچنین «غیر حکمی» مطابق این تاریخ [1288ق] است.

دیگران هم ماده تاریخ گفته اند، با این حساب شصت و چهارمین سال عمر ایشان بود، 22 شعبان سنه 1288بود. وفات ایشان درسفر عتبات در سه چهار منزلی لنگر از توابع کرمان است. خداوند در روز قیامت روزی کند شرفیابی به خدمت ایشان را.

تاریخ فوت مرحوم شیخ [احمد بن زین الدین احسائی]- اعلی الله مقامه-«فزت بالفردوس فوزا یابن زین الدین احمد»[1241ق]

تاریخ فوت مرحوم سید[ کاظم رشتی ] اعلی الله مقامه «غاب بدر الهدی» [1259ق]بجهت یادداشت قلمی شد.

* * *

در ماه شوال مرحوم امام جمعه همدان آقا طاهر مرحوم شد. در شهر ذیقعده همان سال 1288 آقا محمدامین هم فوت شد.

تفاصیل تقدیرات فلکی آن سال از حدّ وصف بیرون است.

قحط و غلا در این سال به حدی انجامید که در غالب بلاد، مردم یکدیگر را خوردند، مثل این که درهمین ماه ذی قعده در همدان غریب به سی نفر را دیده شد که خورده بودند.

الان که شب عید غدیر است و تحریر می شود نان در همدان یک من دوهزار خریده شد اگر چه نرخ ولایتی یک هزارو دویست دینار است.

با وجودی که حکم دیوان در انبارها شکسته شد و تخمها را دادند خرواری چهارده تومان ولی امروز به بیست تومان خرید و فروش شده است.

تفاصیل این فقرات در کتاب علی حده نوشته شده و می شود. مجملا اینجا نوشته شد خداوند از بلا حفظ کند، همین سال نوروز و عاشورا در یک روز است.

والسلام علی من اتبع الهدی. خداوند فرج محمد و آل محمد را نزدیک کند، انشاء الله.

انواع بلیات در عالم بالفعل موجود است.خدایا فرج عطا کن.

 

[یادداشت سال 1316]

سبحان الله تعالی

در روز پانزدهم شهرجمادی الاخر 1316 در طهران این صفحه برابر را نگاه کردم. از واقعه سال 1288 اشارتی شده است که در آن سال در فصل زمستان از قحط و غلا کار بجایی رسید که غالب بلاد ایران آدم خوردند.

و در همدان خودم بودم، دیدم اشخاصی که آدم خورده بودند و آدمهای هم خورده [شده] را دیدم. چندین هزار نفس از گرسنگی تلف شد، از جمله درقبرستانی که در مقابل خانه خود من بود از 19 رمضان تا عید فطر در 12 روز، دوهزار و سیصد و سی نفر اموات دفن شد که قبرستان مختصری است. جاهای دیگر الی ما شاء الله باری، آن سال طول کشید تقریبا از اول تا آخر قحطی و غلا، قحطی تمام، یک سال و نیم الی دو سال شد، اما عجب این است که امسال که سنه 1316 است در همین ماه که میزان است، در حقیقت آخر خرمن همدان و آن صفحات، یک ماه ونیم است، بی سببی قحطی و آفت آسمانی و ارضی یک دفعه گندم از پنج تومان خرواری هجده تومان شد و بحکم حکومت این هفته چهارده تومان فروخته شد. خداوند رحم کند.[در حاشیه] همدان پارسال این ماه چهارتومان بود.

بلی امسال در همدان نزاع میان شیخی و بالاسری به حدی بالاگرفت که جمعی از طرفین کشته شدند و خانه های بسیار از شیخیه غارت شد و خراب کردند و جمعی را آتش زدند و چند را آتش زدند.اطفال صغیره به قسم­های غریب کشته شدند. جمعی از شیخیه به اطراف فرار کردند و الان بسیاری در طهران مراجعت کردند رییس شیخیه همدان جناب حاجی میرزا باقر فرارا به طهران آمد و به جندق رفت، آنجا ساکن شد. کاری کردند که هیچ تاریخ این طور واقعه عجیبه نشان نداده است.

آثار گرانی غله هست. یعنی فی الحقیقه همه جا گرانی است تبریز و سایر بلاد ایران هم پانزده تومان [است]آنجا هم دوماه قبل عوام شورش کردند، خانه جناب نظام العلما و علاء الملک[9]– برادرش -و پسر جناب وکیل الملک[10] ووزیر خلوت- برادر زاده اش- را غارت کرد اند و خراب کرد اند و جمعی سادات در میان کشته شده اند. این هم از وقایع نوشتنی است و تاریخی. خداوند فرج محمد و آل محمد را نزدیک کند.

که « ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد ».باری در کمال افسردگی و عارضه پریشانی خاطر بی حد واندازه و وجع مفاصل دست که گرفتن قلم کمال اشکال را دارد، این صفحه را نوشتم که تفاوت سال قحط و امسال معلوم شود، از حالا این طور باشد، هزار درجه بدتر از آن سال خواهد شد. خدا حفظ کند.

تبریز و ری [؟]مثقال یک من است در همدان هر صد مثقال، یک خمس تفاوت دارد، در همدان گرانتر نیست، بلکه ارزان تر است. حرره داعی؛ جواد نجم همدانی موتمن الممالک

 

[یادداشت سال 1336]

العجب ثم العجب دراین اوراق چند سال قبل وقایع سال مجاعه 1288 را اشاره کرده ام.

حال که اوّل ماه شوال 1336 است، وضع امسال را با آن سال مقایسه میکنم، جای حسرت است؟!

در این سال از محرم 1336 و قبل از آن بواسطه نباریدن باران و هنگامه خرابی که از روسها و انگلیسها و عثمانی در بلاد ایران واقع شد، بواسطه نروییدن غله و سن خوردگی [گندم ] ورامین و خالصجات تهران قحط و غلا به مراتب اعلی از سال 88، بالا گرفت.در تمام ایران سختی بدرجه فوق تصور رسید؟!

گندم از همدان که به دویست و هفتاد تومان و در کردستان به سیصد تومان و در تهران به یکصد و وهشتاد تومان رسید. نرخ سایر ارزاق درست یک به ده ترقی کرد.

و در تهران با این که دولت ضررها کشید «دم پخت»[11] برنج تهیه و مردم گذران کردند با این وصف این جمعی کثیره – هرجه بنویسم اغراق به نظر می آید- در طهران و بلاد دیگر از گرسنگی مردند و فقرا از ده نفر یکی باقی مانده است. امروز سر خرمن و حاصل جدید و نو بدست آمده و قیمت بهمنتهی منزل رسیده است. نان از دوازده هزار و هجده هزاربه چهار هزار دینار رسیده است. اگر نانی پیدا می شد که از جو و گندم و سایر حبوبات درهم بود؛ یک من شانزده قران خریده و خوردیم و برنج از چهار هزار و پنج هزار به دوتومان و چهار هزار رسید.

روزگاری شد که جنایتها وبحرانها و ناامنیها تمام عالم را بلکه کره ارض را تماما فرا گرفته است. چندی است که نا خوشی حصبه جمعی را کشت و تلف کرد، حال چندی است مرض وبا یا شبه به وبا و اسهال شایع شده است این چند روز چند نفر در طهران به این مرض تلف شدند.

در کرمان و آن صفحات بیشتر است. جاهای دیگر هم شروع کرده است. یاد آن سنه 88 بخیر باد که نسبت به امسال هزار درجه راحت تر و آسوده تر بودیم. آن سال نان گران بود، حال بیست برابر آن سال است. نا امنی و اوضاع دیگر، اما اوضاع امسال و این جنگها اروپا چندین کتاب تاریخ باید نوشت که از اول عالم تا حال، این اوضاع درهم، تاریخی مختصری است.

اگر واقعه یک روز این سالها را بنویسند، مثنوی هفتاد هزار من کاغذ شود.

خداوند بواسطه اعمال و افعال ما غضب کرده است و بلاها از هر طرف مسلط شده است.(وما ظلمناهم ولكن كانوا انفسهم يظلمون) [نحل:118] سیئات اعمال ما دام گیر خودمان شده است.خداوند بحق محمد وآلش که این بلاها را رفع نماید و برما ترحم نماید (ربنا ظلمنا انفسنا وان لم تغفر لنا وترحمنا لنكونن من الخاسرين)[اعراف: 23]. موتمن الممالک

 

(2) یادداشتی در باره قحطی 1336ق در کاشان

این یادداشت آخرین مطلب کتاب مراة الایمان في احوال امناء الرحمن تالیف ملا محمد ابراهیم فرزند صدرالدین محمد ثانی فرزند مولی محمد ابوتراب فرزند صدرالدین محمد اوّل فرزند ابوتراب فرزند نصیرالدین سلیمان فرزند محمد علم الهدی فرزند محمد محسن فیض کاشانی است. این نسخه به خط مولف کتابت شده و به شماره 13518در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی (فهرست کتابخانه ج 34ص302-303) نگهداری می شود. این اثر در احوال رسول خدا و اهل بیت آن حضرت – صلوات الله علیهم اجمعین- نوشته شده و دارای مقدمه و دوباب و یک خاتمه است و هرباب دربردارنده دوازده فصل است.تاریخ اتمام نگارش این کتاب ماه رجب 1336ق است. بخش نخست این متن، مطالب پایانی کتاب مراة الایمان است و نویسنده در آن که ویژه زندگانی حضرت ولی عصر عجّل الله فرجه است، قحطی روزگار خود (سال 1366) رااز علائم ظهور آن حضرت می داند. در این بخش گزارشی مبسوط از قحطی و گرانی و آمار تلفات انسانی بدست می دهد. بخش دوم قصیده مولف درباره همین واقعه است که در آن پنجاه بیت در وصف قحطی و شرح آن سروده است.

تمام عالم مملوّ از ظلم است. امید فرج و ظهور حضرت حجت را داریم، به دلیل حدیث که فرمود(بالحجة الذي يملأ الله الأرض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما وجورا)[بحارالانوار 303:33] به علاوه زمانی است که تمام دنیا مبتلا به بلاء قحط وغلا شده، مردم از گرسنگی سگ می خورند و اطفال خود را کشته می خورند و سگ اموات ایشان را می خورد. کاشان که وطن مألوف و مسقط الرأس مولف است، قریب چهل روز است که روزی چهل نفر، پنجاه نفر از گرسنگی تلف شده و در معابر بدن های ایشان افتاده، با اینکه متمولین اجساد ایشان را برداشته و دفن می نمایند مع ذالک بدنهای ایشان طعمه سگان می شود از اول مهر سنه ئیلان ایل [ 1335 ] الی حال که بیست و چهارم فروردین سنه یونیت ایل[ 1336 ] است که مطابق با دوم شهر رجب المرجّب سال یک هزار و سیصد و سی و شش هجرت، همه روزه نرخ حبوبات در ترقی بوده، امروزه گندم امروز گندم بیست من شاه پنجاه تومان و جو بیست من شاه چهل و پنج تومان است و کذا فعلل و تفعلل.

امید که این گرانی علامت ظهور خاتم الاوصیاء باشد. از حضرت صادق7 روایت شده که فرمود: برای ظهور قائم ما علامتی است. راوی فحص نمود: آن علامت چیست؟ فرمود: قوله تعالی (و لنبلونّکم) یعنی المومنین قبل خروج القائم (بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشّر الصابرین) [بقره:155]

امام فرمود: که خدا فرمود: امتحان میکنم شما را به چیزی از خوف، یعنی از نام شاهان و از جوع یعنی از گرسنگی، به واسطه بالارفتن نرخها و نقص اموال، یعنی کساد تجارتها و بی نفعی آن و نقص انفس، یعنی مردن آنها بواسطه گرانی و نقص ثمرات یعنی کمی میوه ها و مزروعات بواسطه بی آبی و نیامدن باران و بشارت بده صبرکنندگان را به خروج و ظهور قائم7. پس حضرت صادق به راوی فرمود: این است تأویل آیه و نمیداند تأویل آیه را مگر خدا و راسخین درعلم یعنی ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین. اللهم ثبّتنا علی دینک و دین نبیّک (ولاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لّدنک رحمة انّک انت الوهّاب) اللهم عجّل فرج مولانا القائم بحق القائم و آبائه و جداده الطیبین الطاهرین المعصومین. تم کتاب مرات الایمان في احوال امناء الرحمن، بید مؤلفه في شهر رجب المرجّب من شهور سنة 1336.

در چهلم عید هذه السنة یونت ایل- سنه 1336- کلیه جنس خوراکی در شهر کاشان کم یاب بلکه نابود شد. دکاکین خبّازی و بقّالی و نخودبریزی چهار پنج روز بسته و صدای الجوع الجوع از اهالی کاشان به فلک رسیده و در معابر اموات مسلمین افتاده، انسان طعمه سگ و سگ طعمه انسان گشته، بعضی از فقرا اطفال خود و اطفال غیر را کشته و طعمه خود ساخته، عده تلفات خود شهر تا کنون به هفده هزار[17000] رسید.

سوال: نان چه قیمت بود که این قدرمردم مرده؟

جواب: دانه ای دو قران، یک من شاه هفت تومان،

آرد گندم بیست من شاه یک صد و بیست تومان

آرد جو بیست من شاه هشتاد و چهار تومان

قند یک من شاه بیست تومان

برنج یک من شاه بیست تومان

نخود یک من شاه چهار تومان

ماش یک من سه تومان دوهزار

کشمش یک من سه تومان هفت قران

روغن یک من هشت تومان

کاهو یک من چهار قران

اسفناج یک من سه قران و دو عباسی

گوشت گاو پنج سیر یک قران

گوشت حیوان پنج سیر سی شاهی

لوبیا پنج سیر دوقران و دوشاهی

تمام ارزاق گران از پنجاهم عید هذه السنه از یونیت ایل [است] فقرا به جهت خوردن سرخوشه جو به صحراها رفته و از آن خوشه ها رعایا به شهر آورده فی الجمله ارزاق تنزل نموده، روز به روز قیمت گندم و جو در تنزل است. امید که به واسطه خوبی حاصل گندم و جو قیمت ارزاق تفاوت فاحش نماید.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

این اشعار شرح سال مجاعه است که مولف این رساله به جهت یادبود به رشته نظم درآورده از ناظرین آن التماس دعا دارم. هو

 

به گوشم کسی گفت کی دل فکار
 

 

چرا بسته ای لب دراین نوبهار
 

نگویی ز وصف گل و مل سخن
 

 

نسازی به آواز مضمار و تار
 

نیایی به صحرا و طرف چمن
 

 

نیایی به باغ و دگر کشت زار
 

مگر غصه ای رخ نموده ترا
 

 

که هستی پریشان و غمگین و زار
 

بگفتم بدو کای رفیق شفیق
 

 

دلم پر ملال و و غمم بی شمار
 

بگفتا غمت چیست برگو به من
 

 

که شاید غمت را شوم غمگسار
 

بگفتم غم من ز قحط و غلاست
 

 

به جان خلایق فتاده شرار
 

چه قحطی که عالم از او منقلب
 

 

نقاط زمین پر از این اضطرار
 

چنین قحط سالی ندیده کسی
 

 

که باشد به هر شهر و هر کوهسار
 

به من گفت: از شهر کاشان بگوی
 

 

که چون است حالش از این روزگار
 

بگفتم چه گویم که اهلش تمام
 

 

فقیر و ضعیف و تبه روزگار
 

به ظاهر همه در لباس غنا
 

 

به باطن یکی مال دار از هزار
 

همه آبرودار و غزت طلب
 

 

ز کسب و تجارت ندارند عار
 

ولی چون کند شخص درسال قحط
 

 

به شاهی کسب و بخرج هزار
 

بدادند از بهر نان آن چه بود
 

 

بکردند جان بهر نانی نثار
 

پس آنگه رئیسان شهر، انجمن
 

 

نمودند و گفتند فکری بکار
 

بگفتند باید اعانه گرفت
 

 

زهر تاجری کو بود مالدار
 

یکی گفت: میزان این وجه چیست؟
 

 

که وقت گرفتن شود آن عیار
 

یکی گفت: میزان ندارد عمل
 

 

در این سال میزان نباشد بکار
 

ندادند گوش و گرفته ز خلق
 

 

زهر کس که بد صاحب اعتبار
 

نوشتند نام فقیران همه
 

 

زخورد و درشت، صغار و کبار
 

پس آنگه به شب خانه هرکسی
 

 

بدادند وجهی به عدّه شمار
 

بخوردند زین وجه برخی رنود
 

 

نکردند شرم از خداوندگار
 

نگفتند که اطفال بیچارگان
 

 

نشسته به کوچه، به هر رهگذار
 

نگفتند ایشان بنی آدمند
 

 

ز أبناء نوعند اسلام دار
 

نگفتند یک دسته از این فقیر
 

 

ز زهراء و احمد بود یادگار
 

چه گوییم فردا جواب رسول
 

 

اگر گوید ای دشمن هشت و چار
 

به اولاد من نان ندادی مده
 

 

زنانش بخوردی او جان نثار
 

دگرباره وجهی برای فقیر
 

 

گرفتند از صاحبان عقار
 

از این وجه شش خانه در شهر شد
 

 

برای فقیران قحطی قرار
 

فقیران در این خانه ها مجتمع
 

 

ز هر گوشه شهر، هر رهگذار
 

در این خانه ها هر فقیری دونان
 

 

یکی وقت شام و دگر در نهار
 

چه نانی که از گندم و جو ببود
 

 

زماشک بد و ذرت [و] پوست نار
 

چه نانی که چون سم بودی بهر خلق
 

 

نبیند چنین نان دگر روزگار
 

دو روزی از از این نان بیامد به دست
 

 

بخوردند علف آنچه آمد بکار
 

چو بگذشت از عید یک ماه و اند
 

 

بشد قحطی سخت در روزگار
 

ز جنس خوراکی همه نام ماند
 

 

چو سیمرغ و عنقا که شد نام دار
 

بخوردند هر جا که بد میته ای
 

 

زجنس شتر یا زجنس حمار
 

نشد چاره کشتند اطفال خود
 

 

دگر طفل همسایه ی دل فکار
 

نخوردند و مردند و شد جسمشان
 

 

خوراک سگان و دگر میته خوار
 

از این شهر مردند ابناء جنس
 

 

ز تنگی و عبرت به هر رهگذار
 

یکی گفت اموات شهری چقدر
 

 

بگفتم از این شهر هفده هزار
 

بس است فیضیا کم نما تو سخن
 

 

فتاده به جانم از این غم شرار
 

خدایا به حق نبی و ولی
 

 

بحق رسولان با اعتبار
 

به زهرای اطهر به خون حسین
 

 

دگر به امامان هشت و چهار
 

بکن یا ربا رفع قحط و غلا
 

 

که طاقت نداریم رحمت ببار
 

خرد گفت تاریخ این سال کو
 

 

که ماند بدوران ز تو یادگار
 

بگفتم بگفتم به تو کی بود سال یونت
 

 

سال نیست کن از آن فرار
 

زهجرت اگر خواهی تاریخ سال
 

 

فزون سیصد و سی و شش از هزار
 

اگر باز پرسند تاریخ سال
 

 

بگوقحط نانست کدر روزگار (1336)
 

 

 

(3) قحطی در مشهد

نویسنده این متن ملا محمدرضا فرزند حبیب الله دامغانی از علمای قرن سیزدهم است و چنانکه از این متن برمی آید وی تا زمان نگارش این متن – سال1289- در شهر کربلا به تحصیل اشتغال داشته است.چند کتاب از او به یادگار مانده است:کاشف اسرار النتایج؛ در اصول فقه، کشف الفوائد؛ ترجمه العقائد الوثنیة است. این متن یادداشت برگ نخست نسخه خطی «منتهی المقال» متعلق به یکی از کتابخانه های نجف اشرف است و نسخه عکسی آن در کتابخانه مرکز احیاء میراث اسلامی(فهرست نسخه های عکسی مرکز احیاء میراث اسلامی ج 7 ص 243) موجود است. علامه شیخ آقابزرگ تهرانی در شرح حال نویسنده این کتاب گزارشی از این نسخه ثبت کرده و اشاره ای به این یادداشت نموده است:

«محمدرضا بن حبیب الله الدامغاني و کتب بخطه أیضاً في کربلا منتهی المقال في علم الرجال المشهور ب«رجال ابي علی» نسبة الی مؤلفه، و ذکر عدد ابیاته ثلاثون الف و سبعمأئة بیت و إنّه کتبه في نیف و عشرین یوماً. مما یدل علی سرعة کتابته حیث تکون حصة کل یوم أکثر من الف بیت، فرغ من کتابته سنة 1252 أیضا، و کان مشغولا بطلب العلم في کربلا حینذاک و بعد فراغه من التحصیل حمل النسخة معه الی دامغان و کانت عنده الی سنة المجاعة في ایران و لا سیّما في مشهدالرضا7 و هي سنة 1288 فکتب علیها ابیاتا من نظمه… و بعد الابیات ذکر تفاصیل الغلاء المذکور الی قوله: ارتفع الغلاء بحمد الله تعالی في سنة 1290 مما یدل علی بقائه في التاریخ و وفاته بعده و امضاءه هنا: محمد رضا ابوالحسن حبیب الله. رأیت النسخة في النجف قبل سنین»[12]

 

بسم الله الرحمن الرحیم

و قد وفّقني الله تعالی لاستکتاب هذا الکتاب المستطاب الذي لاریب فیه حین رکوبی الی غارب الاغتراب و مطالعتي و قرائتي اسفار اصحاب الاسرار عند الخضارمة و الابرار – صانهم الله عن شرور الاشرار- و قد استقرّ رکابی حین استکتابي وملأ جرابي بالقصبة المنوّرة الموسومة بکربلا المشرّفة سیّدالشهداء – روحی و روح آبائی له و لآبائه الفداء- ولعمري انّ زماني حین بها رمانی قد اوضف و دهري لم یقصم ظهري قبل نحري فتشرّفت بزیارة شمس الخافقین اباعبدالله الحسین قبل حلول الحین کل ذالک بفضل الله تعالی و أنا أرجوا أن یکون حضرتي و مماتي و ما بقي من حیاتي بها ان شاء الله تعالی و هذه السنة اعني سنة 1352 السنة الرابع من اقامتي بها و الله هو الولي الحمید و صلّی الله علی سیّدنا المحمّد و آله الکرام و أنا المسمّی بمحمدرضا بن حبیب الله الدامغاني عفی عنه و من والدیه

قلت متشاعرا و ترنمت منشداً

ستبقي خطوط في القراطیس برهة                   و أیدي کتّاب الخــطوط تـراب

و ما الدهر الا عیشــة بعد عیشة                    وما العیش الا قیــعة و ســراب

ولاخیــر في الدنــیا فانّ حلالها                    علیه حساب و في الحرام عقاب

لمحرّره ابن حبیب الله ابوالحسن محمدرضا في الرجب سنة 1288و هذه السنة و التي قبلها سني القحط و قریب منه في بلدة دامغان و في اغلب بلاد ایران سیّما بلاد خراسان لاسیّما المشهد المقدّس الرضوي – علی مشرّفها السلام التام و فوق التام – و قد بلغت قیمة خروار الحنطة و هومأئة منّ بالمنّ التبریزي الی خمسین تومانا بتومان الدولة الناصریة و قیمة الرز الی ستّین تومانا و هکذا و أکل الناس لحوم الکلاب و السنانیر و اکلت الأمهات لحوم أطفالهن علی ما هو عن بعضهنّ المحقق و المسموع من خیار الثقات و تفرّقوا الأیادي سبا و بلغ عدد التالفین من الجوع الی مأتي الف من المشهد و توابعها و سار هذا التسعیر الی بلاد العراق و کانت بلدتنا من هذه الجهة من احسن البلاد و إذا لم تزد القیمة عن اثنی عشر تومانا و منشأ ذالک کلّه بخل السماء علی الأرض و افهامها لها وجوب تبرّک فخرا علیها بأنّ منها الأولیاء و الأنبیاء و آدم و أبنائه و لقد کرّمنا بني آدم و فیها عبارة عبارة الله و بیت الله و شاهدنا أصفیاء الله و حکی حبیب الله و المفجع الأحمدي و المنظر الأوحدي و ندمت الأرض و لم ینفعها الندم الی أن دخلنا في المحرّم من شهور سنة 1289 و احد الحبوب في الترقّي و بلغت الأرواح الی التراقي فقیمة خروار الحنطة في بلدتنا بلغت عشرین الی خمسة عشرین تومانا و مثلها قیمة الأرز و قیمة الشعیر خمسة عشز تومانا و في الطهران الی خمسة و اربعین تومانا و صارت الشهور کلّها عاشور و ظهرت علامات یوم النشور و مات الناس من الجوع و شدّت الناقة

فنت الدیار فلا نوال یرتجی                خلت الدیارفلا ملیح یعشق

(و تری الناس سکاری و ماهم بسکاری) [سوره حج:1] یومهم یوم الأعشی بعد أن کان یومهم یوم حیّان

جیرانها جار الزمان علیهم                 اذ جار حکمهم علی الجیران

و في هذا الشهر و هو اوّل الربیعین نادی منادی؟؟؟ و العاریة علی اخیان بحر الفراق

قف بالدّيار فــنادها بسلام                حيّيت من دمن ورسم خيام

كانت ربوعك للظَّباء أوانسا               مــا بالها لــنوافر الآرام؟

و شاع الجوع و استولی الطوع علی الاصول و الفروع و استوی المیاه و الارواح وهاجت زعزاع الملکة و الریاح و نسی المحب محبوبة و العاشق معشوقة و مطلوبة لقد حلفت في معاهد کلها و سیّرت المعالم فلم ار الا واضعا کف حائر علی ذقن او قاریا سن نادم و الاذان لا تسمع الا صرخ الجوعان و العیون لاتری عجایب الزمان علی انها الایام قد صرن کلها عجائب حتی لیس فیها عجایب و الأبناء غاصبون علی آبائهم و الآباء صارخون علی ابنائهم و آبائهم و هکذا سل الزمان سیفه و بسط علینا جوره و حیفه و لم یکن لنا غیر الویلات و صرنا التالبات الی اف دخلنا في محرم من شهور سنة 1290 و فرّج الله عنّا الکربات و استوی الارکان و صالح الزمان و عزم السلطان و هو الناصر المنصور الی مسافرة بلاد الأفرنج و الروم مع وجوه الامراء و اعیان الأمناء و سافر الیها و مضت ستة اشهر و رجع الی دارالخلافة و هو الآن اعني شعبان من شهور سنة 1290 فیها کالشمس في السماء و الضرغام في الغاب حرّره الجاني الفاني محمدرضا بن حبیب الله الدامغاني

(4) قحطی در گیلان

اشاره:این یادداشت کوتاه روی برگ نخست کتاب ریاض الارواح نوشته شده و نسخه خطی آن در کتابخانه مرکز احیاء میراث اسلامی نگهداری می شود.[13] این متن به خط مولف کتاب، اسد الله بن عبدالغفار شهرخواستی گیلانی متخلص به «نادر» است. وی کتاب ریاض الارواح را اثری در نصیحت و اخلاق است و در سال 1253 نگاشته است. این عالم و شاعر قرن سیزدهم در شهرخواست مازندران متولد شده و پس از تحصیل در زادگاهش مدارج علمی خود را در اصفهان تکمیل کرده است. جز کتاب یادشده، کتابهای خصائل الملوک، رشگ بهشت، عبرة الناظرین و استبصار الباصرین، لب لباب، دیوان اشعار و.. از آثار قلمی او بشمار می آیند.[14]

«بر ارباب بصیرت پوشیده نماناد که در سنه هزار و دوسیت و هشتاد در بلده گیلان و و چه در عراق کمال بدی بر مسلمانان گذشت، سال به سال بدتر. حال تحریر که دوازدهم محرم الحرام هزار و سیصد، و دو سال است بدتر از همه سالها شد به واسطه تنگی، بدان که نبود نوغان در گیلان، پدید آید تخم کرم ژاپون یک باره و دوباره و سه باره یعنی که سه دفعه نوغان می شد از ولایت خارجه آوردند تخم کرم به کاغذ چسبیده. مدت بیست و دو سال است که نبود نوغان تا حال تحریر است که دیدیم تا بعد چه شود مردم به همین تخم کرم ژاپون نوغان می کنند. خلاصه گرانی آمد، برنج رفت، منی پنج قران. بر مردم چه گذشت، ولی بهد هفت هشت سال دیگر گرانی دیگر آمد بسیار مردم در عراق مردند کار به جایی رسید گفتند: آدم گوشت آدم بخورد. در قبرستانها تفنگ چی گذاشته بودند که مردم مرده ها را درنیاورند، بخورند. ولی در گیلان نمرد مختصراً وبائی سه دفعه آمد طاعون آمد در شهر شش هفت هزار نفری کشتولی به دهات برفت و در عرض این بیست و دو سال سال به سال بدتر مخصوصا سال بیست و یکم تنگی به سرحدی که مقام واقف شد هرچه از شداید سختی سال و بد گذشتن بنویسم کم نوشته ام، خداوند به مسلمانان رحم بنماید.»

 


[1]. قحطی بزرگ در ایران در سال 1288 ، پرفسور شوکو اوکازاکی، ترجمه مرتضی هنری ، اقبال نامه؛ یادنامه اقبال یغمایی،( تهران، هیرمند، 1377) ص 203

[2]. همان ص 213

[3]. قحطی سال 88-1286 و اسناد حاج محمد حسن امین دارالضرب، دکتر هما ناطق ، حدیث عشق ، دکتر اصغر مهدوی از او و با  او،(تهران، کتابخانه مجلس شورای اسلامی ، 1383)  ص 551 ، قحطی سال 88-1286 و اسناد حاج محمد حسن امین دارالضرب، دکتر هما ناطق،

[4]. عبدالله مستوفی،شرح زندگانی من ( تهران،  هرمس، 1386) ج1 ص 164-163

[5]. منوچهر نظری/  رجال پارلمانی ایران از مشروطه تا انقلاب ، ( تهران ، فرهنگ معاصر، 1388) ص 815[5]

[6]. فهرست کتابخانه مجلس  ج 21 ص 204

[7]. مدینة الادب ( چاپ عکسی، کتابخانه مجلس شورای اسلامی ، 1376) ج2ص 818

[8]. عبرت نائینی/ انجمن قدس (قم، مسجد جمکران، 1378) ج2 ص 1331-1355

[9]. سید محمود خان دیبا علاء الملک (1258-1344ق) برادرمیرزا محمد رفیع تبریزی ” نظام العلماء”

[10]. سید عبدالحسین دیبا  وکیل الملک (1267-1318ق)برادر زاده محمد رفیع تبریزی ” نظام العلماء”

[11]. معجونی از 30 خروار برنج، 25 من گوشت و25 من باقلا را پخته و به جای نان به مردم عرضه کنند. این معجون را دم پخت می خومادرش اعظم السطنه ملقب به خورشيد به شعر و ادبيات علاقه مند بوده و گاهي شعر ميگفته، و پدرمادرش، ميرزا جواد خان موتمن الممالک نيز شعر ميگفته و “نجم تخلص ميکرده و ديوان شعري دارد که چاپ نشده است.اندند

[12]. طبقات اعلام الشیعه؛الکرام البرره ج 2 ص 551

[13]. فهرست نسخه های خطی مرکز احیاء میراث اسلامی ج 9 ص 140-141

[14]. ریاض العارفین:526-529، مجمع الفصحاءج 6ص 1034-1035، الذریعه ج 9ص 1148و ج 15ص 213، ج 16ص 213

 

منبع: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=19987

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب