جمعه, 7 دی , 1403 برابر با Friday, 27 December , 2024
جستجو

 

الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین. قال الحكیم فی محكم كتابه الكریم: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا و كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»(سجده؛ ۲۴)

 

 همه‌ ی مسئولیت ‌های نبی بر عهده ‌ی امام است

مقام امامت مقام بزرگ و رسایی است. در حقیقت امامت استمرار مقام نبوت است و تمام مسئولیت‌هایی كه بر عهده‌ی پیامبر بوده، همه‌ی آن مسئولیت‌ها بر عهده‌ی امام نیز می‌باشد، با این تفاوت كه نبیّ مورد وحی است و وحی الهی بر او نازل می‌شود و پایه‌گذار دین است، اما امام مورد وحی نیست. امام مفاهیم دین را بیان می‌كند و پرسش‌های نو را پاسخ می‌دهد و درباره‌ی زندگی مردم قوانین صحیحی را تبیین می‌كند، امر به جهاد می‌كند و هكذا و هكذا.

 

بنابراین كسانی كه مقام امامت را یك مقام انتخابی مردمی تصور می‌كنند، بدانند امامت یك مقام الهی و انتصابی است نه انتخابی و امام با رسول جز در همان جهت كه عرض كردم، فرقی ندارد. قرآن مجید هم به‌نوعی به این مسئله اشاره دارد: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً» حتی برخی از انبیاء بعد از نبوت به مقام امامت می‌رسند؛ «لَمَّاصَبَرُوا». صبر ایشان در تبلیغ دین سبب می‌شود از مقام نبوت به مقام امامت برسند. در همین آیه دقت نمایید: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ». جناب ابراهیم علی‌نبینا‌ وآله ‌و‌علیه‌السلام نیز بعد از آن همه مقامات و امتحانات، از مقام نبوت به امامت رسید، چون قبل از این‌كه امام باشد، نبی و رسول بود، اما این مقام، مقام بالاتر از مقام نبوت است. ائمه‌ی اهل بیت بعد از پیامبر دارای چنین مقامی هستند.

 

 امام در سامرّا هم مشغول كارهای امامت است. در درجه‌ی اول حضرت در مدینه و مجموعاً در سامرّا حدود ۸۵ نفر فقیه و محدث تربیت كرده است. تربیت یك فقیه و محدث كار آسانی نیست؛ آن هم در شرایط و خفقانی كه در سامرّا بوده است.

 

طبق نقل نوعِ محدثین اسلام مانند مسلم در صحیح و دیگران، رسول گرامی فرمود: بعد از من دوازده خلیفه خواهند آمد كه عزت اسلام بستگی به آن‌ها دارد. حدود ده روایت، مسلم در صحیح خود به این تعبیر نقل می‌كند كه من عین عبارت را می‌خوانم: «لَا یَزَالُ الاسلامُ عَزِیزاً إِلَی اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَةً ثُمَّ تَكَلَّمَ به شیءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ فَقُلْتُ لِأَبِی مَا قَالَ فَقَال قَالَ رَسُولُ اللَّهِ كُلُّهُم مِنْ قُرَیْش»(صحیح مسلم، ج ۱۲، ص ۱۸۹) بعد از پیامبر اكرم دوازده خلیفه پیدا شود كه متصل به هم باشند. بنابراین ایشان جز ائمه‌ی اثنی‌عشر كسی دیگر نیستند.

 

 گوهر آفرینش

حال شناختی از امام هادی علیه ‌السلام داشته باشیم: آقا ابوالحسن امام هادی علیه‌السلام در سال ۲۱۲ هجری قمری در مدینه منوره متولد شد و تا سال ۲۳۶ در مدینه منوره تشریف داشتند. البته بعد از شهادت والد بزرگوارشان امام جواد علیه‌السلام، مقام امامت به ایشان رسید در حالی كه سن مبارك ایشان حدود ۸ یا ۹ سال بود. البته نباید تعجب كرد كه كودكی هشت‌ساله بتواند چنین بار بزرگی را بر دوش بكشد: «ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه»(حج؛ ۷۴). ما اگر امام و مقام او را را بشناسیم، درك این مسائل آسان است. جناب عیسی بن مریم در دوارن كودكی در مهد و گهواره به مقام نبوت می‌‌رسد: «قالَ إِنِّی عَبْدُاللَّهِ آتانِیَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا»(مریم؛ ۳۰) یا جناب یحیی بن زكریا در دوران كودكی به مقام نبوت می‌رسد: «یا یَحْیی خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُكْمَ صَبِیًّا»(مریم؛ ۱۲) ما نباید این گوهرها و آفرینش‌ها را با دیگر گوهرها مخلوط كنیم.

امام هادی علیه‌السلام در مدینه تدریس فقه و حدیث می‌كند و مشكلات مردم را رفع می‌كند، اما متوكل خیلی ناراحت است زیرا فرماندار مدینه به او گزارش می‌دهد مردمی كه مدینه می‌آیند، درب منزل امام هادی می‌روند و مسائل علمی و امور مالی خود را به ایشان ارجاع می‌دهند و می‌ترسم روزی علیه تو قیام كند (الارشاد، ص۴۳۵. اعلام الوری، ص ۳۶۵. قرشی، زندگانی امام علی الهادی، ص۳۸۶). مسلماً كسانی كه عاشق مقام هستند، تمام همّ و غمّ  خویش را در راه آن صرف می‌كنند و غیر از مقام، هیچ روحیه و هیچ نفسانیتی ندارند و كوچك‌ترین خبری كه در نظر ایشان مقام آن‌ها را به خطر بیندازد ناگوار است.

 

 تبعید به سامرا

لذا متوكل عباسی یحیی بن هرثمه را فرستاد تا حضرت را از مدینه به سامرا آورد و امام علیه‌السلام در حدود ۲۴ سال دارد كه ایشان را از مدینه منوره به سامرا آوردند و همین كه خبر منتشر شد كه یحیی بن هرثمه با ۳۰۰ سرباز آماده است تا امام را به سامرا ببرد، مردم مدینه تكان خوردند و زار زار گریه می‌كردند. به قدری گریه و زاری كردند كه یحیی بن هرثمه گفت من به شما قول می‌دهم كوچك‌ترین صدمه‌ای به ایشان نزنم. یحیی بن هرثمه كه مأمور بود امام هادی علیه‌السلام را از مدینه به سامرا بیاورد، می‌گوید: وقتی همراه امام علیه‌السلام به بغداد رسیدم، اسحاق بن ابراهیم طاهری حاكم بغداد به من گفت: یحیی! این مرد فرزند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم است. اگر متوكل را بر قتل او تحریك كنی با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم دشمن شده‌ای. گفتم: من از او جز نیكی ندیدم. آن‌گاه به سوی سامرا روانه شدیم. وقتی به آن‌جا رسیدیم، وصیف تركی (یكی از فرماندهان ترك در دربار عباسی) به من گفت: اگر یك مو از سر این مرد كم شود با من طرف هستی.

 

وقت ملاقات با متوكل است. در این زمان یحیی بن هرثمه قدمی برداشت و گفت: من خانه‌ی ایشان را گشتم و در خانه‌ی ایشان جز چند حصیری كه روی او نماز می‌خواند و چند كتاب دعا و قرآن ندیدم و این گزارش‌ها كه به شما داده‌اند، دروغ است و او در مقام هدایت و تبلیغ و ارشاد است و هرگز نظر خروج ندارد. (علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بی تا، ج ۴، ص ۱۸۳) با این كار تا حدی توانست از هیمنه‌ی متوكل بكاهد و قرار شد حضرت در سامرّا بمانند.

 

در زمان مأمون سیاست بنی‌العباس عوض شد. عباسی‌ها قبل از مأمون به قتل اهل بیت كمر بسته بودند، اما از زمان مأمون تصمیم گرفتند ایشان را زیر نظر داشته باشند. لذا نزدیك منزل متوكل، خانه‌ای برای حضرت در نظر گرفتند كه حضرت در آن‌جا با عیال و اولادش زندگی كند، اما در عین حال شیعیان به بهانه‌های مختلف به دیدن حضرت می‌رفتند. گویا حضرت از سال ۲۳۶ تا ۲۵۴ در سامرّا بوده است.

 راوی می‌گوید: دیدم امام هادی در آن جا مشغول كار است و عرق از پای او می‌ریزد. عرض كردم: «أین الرجال؟» دوستان شما كجا هستند؟ اجازه دهید ایشان این كار بكنند. حضرت فرمودند: نه، بهتر از من با دسترنج خود زندگی كردند؛ جدم رسول‌الله و علی بن ابی‌طالب و پدرانم.

 

 مقام علمی امام

امام در سامرّا هم مشغول كارهای امامت است. در درجه‌ی اول حضرت در مدینه و مجموعاً در سامرّا حدود ۸۵ نفر فقیه و محدث تربیت كرده است. تربیت یك فقیه و محدث كار آسانی نیست؛ آن هم در شرایط و خفقانی كه در سامرّا بوده است. مقام علمی امام به گونه‌ای بود كه همه در مقابل او خضوع و خشوع می‌كنند. حضرت در سامرّا هم مشغول تبلیغ و تعلیم است. حضرت رساله‌ای در جبر و تفویض دارد كه در آن رساله به وسیله‌ی آیات و روایات و با ادله‌ی عقلیه جبر و تفویض را ابطال كرده است و أمرٌ بَینَ الأمرین را اثبات كرده‌اند. (تحف العقول، صص ۳۳۸- ۳۵۶. مسند الامام الهادی علیه‌السّلام، صص ۲۱۳- ۱۹۸.) این كلمات و كمالات حاكی از مقام علمی امام است و نشان می‌دهد كه این میوه مربوط به این جهان نیست بلكه از جای دیگری است.

 

در عین حالی كه در اطراف متوكل كسانی بودند كه خود را فقیه می‌دانستند، اما در بسیاری از مسائل به امام هادی مراجعه می‌نمودند. مسعودی در مروج الذهب می‌نویسد: مرد ذمی -كه در واقع از اهل كتاب است، اما در زیر پرچم اسلام زندگی می‌كند مشروط بر این كه به قوانین اسلام احترام كند و خلاف شرع نكند- نسبت به زن مسلمانی كار زشتی انجام داده بود و او را نزد خلیفه بردند و فقها او را محكوم به اعدام نمودند. هنگامی كه می‌خواستتد حكم اعدام را اجرا كنند، او زرنگی نمود و شهادتین را بر زبان آورد و از این طریق فقهای آن‌جا را فریب داد، چرا كه «الْإِسْلَامُ یَجُبُ مَا قَبْلَه» (عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج ۲، ص ۵۴)؛ اسلام گذشته را ندیده می‌گیرد. این‌كه او اسلام آورد، یعنی گذشته‌اش هیچ است. اما برخی از فقیهان كه آن‌جا بودند، در این مسئله تشكیك كردند كه اسلامِ او اسلام واقعی نیست.

 

متوكل كه امام را می‌شناسد، گفت: این مسئله را از ابوالحسن الهادی بپرسید. حضرت در جواب نامه‌ی فقیهان نوشتند: او باید اعدام شود و قتل، جزای او است. فقها گفتند دلیل فتوی را بنویسند. امام از قرآن مجید این حكم را استخراج می‌كند. ببینید چگونه این مرد بزرگ از سلاله‌ی پیامبر اكرم این حكم الهی را از آیه‌ی ۸۴ و ۸۵ سوره‌ی غافر استفاده می‌كند كه: «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا به ما كُنَّا بِهِ مُشْرِكینَ* فَلَمْ یَكُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ فی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ (مسند الإمام الهادی (ع)، العطاردی، ص: ۲۲۴)؛ پس چون سختی [عذاب] ما را دیدند، گفتند: «فقط به خدا ایمان آوردیم و بدان‌چه با او شریك می‌گردانیدیم، كافریم.» [ولی] هنگامی كه عذاب ما را مشاهده كردند، دیگر ایمانشان برای آن‌ها سودی ندارد. سنّت خداست كه [از دیرباز] درباره بندگانش چنین جاری شده و آن‌جاست كه ناباوران زیان كرده‌اند.

 

از این آیه می‌فهمیم ایمانی می‌تواند مؤثر باشد كه ایمان خوفی و به عنوان أسقاط عذاب نباشد. این مرد ذمی كه ایمان می‌آورد، به عنوان فرار از مسئله‌ی اعدام است. این علمِ سرشار از قرآن، علم عادی نیست. این آیه را هزاران نفر خوانده بودند و تا زمان امام هادی این حكم را متوجه نشده بودند.

 

گاهی در مسائل روشن هم به حضرت مراجعه می‌كردند. متوكل خادمی غیر مسلمان به نام ابن نوح داشت و به او كنیه داده بود. كنیه نشانه‌ی احترام است و غالباً عرب‌ها كه دارای عشیره هستند برای فرزندان خود كنیه انتخاب می‌كنند و با كلمه‌ی «ابو» یا «ابن» او را می‌خوانند. متوكل به این مرد ذمی و كافر می‌گفت ابن نوح. فقیهانی كه در حقیقت قشری هستند و از آیات و روایات خبری ندارند، گفتند: نباید به یك فرد غیر مسلمان كنیه بدهیم و كنیه نشانه‌ی احترام است. گفتند: از امام هادی سؤال كنید. حضرت این آیه را خواندند: «تَبَّتْ یَدا أَبی‌لَهَبٍ وَ تَبَّ»(مسد؛ ۱) خداوند به او لقب داده است و این‌ها نشانه‌ی احترام نیست.

 

 غیر شیعیان چه می‌گویند؟

حضرت مقام عظیمی در جهان آن روز داشت. به قدری كه علناً دانشمندان اسلام، حتی كسانی كه شیعه‌ی اثنی‌عشری نبودند، از عظمت و دستگیری حضرت سخن می‌گفتند و من برخی از كلمات ایشان را نقل می‌كنم و ببینید كه غیر از ما هم دیگران درباره‌ی ایشان احترام قائل بوده‌اند. ابوالفلاح حنبلی در كتابی به نام «شذرات الذهب» شرح حال شخصیت‌ها و بزرگان را نوشته است. او در این كتاب خود می‌گوید: امام هادی فقیه امامی متعبد -البته نباید از فردی كه قائل به امامت آسمانی امام هادی نیست بیش از این انتظار داشت-

 

یافعی كتابی دارد به نام «مراةالجنان» و كتاب خوب و ارزنده‌ای است و همین كلمات را تكرار می‌كند، اما ابن صباغ مالكی در كتاب «الفصول المهمة فی معرفة الائمة» می‌فرماید: امام هادی انسانی است كه زمین و آسمان مناقب و فضائل او را پر كرده است و من نمی‌توانم با قلم و بیانم گوشه‌هایی از مناقب و فضائل حضرت را بگویم. با این كه اموال به منزل امام می‌رود،اما ایشان این اموال را در بین فقرا تقسیم می‌كنند و خود با یك حصیری زندگی می‌كند و برای این كه بتواند زندگی خودش معتمد بر حقوق عامه نباشد، مزرعه‌ای را در سامرّا تهیه كردند و خودشان گاه و بی گاه در آن جا كار می‌كردند. (الفصول المهمة، ابن صباغ المالكی، ج ۲، ص ۱۰۷۳) راوی می‌گوید: دیدم امام هادی در آن جا مشغول كار است و عرق از پای او می‌ریزد. عرض كردم: «أین الرجال؟» دوستان شما كجا هستند؟ اجازه دهید ایشان این كار بكنند. حضرت فرمودند: نه، بهتر از من با دسترنج خود زندگی كردند؛ جدم رسول‌الله و علی بن ابی‌طالب و پدرانم. (كافی (ط – الإسلامیة)، ج ۵، ص ۷۵)

و ایشان انسان‌های والایی هستند و همه‌ی جهان عاشق ایشان هستند من مدت‌ها در سامرّا بوده‌ام. غالب ایشان سنی‌اند اما نسبت به امام هادی و عسكری علیهماالسلام خیلی علاقه‌مند هستند و گاهی فرزندان خود را كه مریض بودند، در كنار ضریح می‌بستند و اعتقاد به عظمت ایشان داشتند. خدایا قلوب ما را به نور قرآن و ولایت روشن نما و شرّ دشمنان اهل بیت را از كشور اهل بیت دور بفرما و انسان‌هایی كه حقیقت انسانیت را از دست داده‌اند و جهل و جهالت را خریده‌اند، به سزای اعمالشان در دنیا و آخرت برسان.

 

منبع: شجره صالحین.

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=19051

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب