دوشنبه 6 فروردین 1403 برابر با Monday, 25 March , 2024

عاشوراشناسی زیر تیغ تعارض کلام و تاریخ

کتاب «عاشوراشناسی؛ پژوهشی درباره هدف امام حسین(ع)» عنوان اثری پژوهشی است که خود را عهده‌دار هدف‌شناسی قیام امام حسین(ع) قلمداد می‌کند و اعتقاد دارد که گذشتگان به دلایلی متعدد، از بحث درباره هدف قیام امام حسین(ع) خودداری ورزیده‌اند و در حالی به این ایده معتقد است که پژوهش‌های انجام‌شده را در برابر آنچه باید انجام شود اندکی از بسیار و چنان برگی از کتابی می‌پندارد.

 

 

محمد اسفندیاری، نویسنده این کتاب، در بدو امر به نگاه‌های کلی و رایج در بیان هدف امام از قیام توجه نموده و از آنها با عناوینی مانند احقاق حق، ابطال باطل، امر به معروف و نهی از منکر، برپایی عدالت، احیای سنت و امامت یاد می‌کند؛ یعنی مسائلی که در سخنان امام حسین(ع) بدان تصریح شده است.

 

همچنین نویسنده تأکید می‌کند که اینها اهداف درجه اول حضرت است و در آنها هیچ اختلافی نیست؛ آنچه محل اختلاف است و موضوع بحث این کتاب، اهداف درجه دوم امام یا برنامه‌های اوست. به عبارت دیگر، او در پی یافتن پاسخ این پرسش است که هدف آن حضرت از هجرت از مدینه به مکه و از آنجا به کوفه چه بود؛ آیا پرهیز از بیعت بود یا تشکیل حکومت یا استقبال از شهادت و اموری دیگر.

 

از ویژگی‌های کتاب حاضر این است که به ذکر نظریات متعدد در حوزه هدف‌شناسی پرداخته و آنها را در هفت عنوان دسته‌بندی کرده است که عبارت‌اند از امتناع از بیعت، حکومت ‌ـ ‌شهادت، شهادت عرفانی، شهادت تکلیفی، شهادت فدیه‌ای، شهادت سیاسی و تشکیل حکومت.

 

از منظر این اثر، آنچه امروز بیشتر محل توجه و اختلاف است نظریه شهادت سیاسی و تشکیل حکومت است؛ یعنی بحث در این است که آیا امام حسین(ع) به قصد شهادت قیام کرد یا اینکه فقط به‌صورت کلی می‌دانست که به شهادت می‌رسد و در پی تشکیل حکومت بود.

 

سهل ممتنع؛ شناسایی هدف قیام حسینی

 

اسفندیاری در همین خصوص هدف‌شناسی قیام عاشورا،‌معترف است: تحقیق درباره هدف امام حسین(ع)، سهل ممتنع است؛ بدان رو سهل است که همگان از خردی، درباره آن حضرت بسیار شنیده‌و سال‌ها با اخبار مقتل زیسته‌اند، اما از آن رو مشکل است که شنیدن، کجا و خواندن، کجا و چه بسیار تعارضاتی که میان فرهنگ شفاهی و فرهنگ کتبی رخ می‌نمایاند؛ از این گذشته، تحقیق درباره نهضت امام حسین(ع) به تاریخ تعلق دارد و چنان‌که در جای خود ثابت شده است، تاریخ از حیث یقین، قطعی و حتمی نبوده و قابل اعتماد کامل نیست و لذا در این علم، چاره‌ای جز توسل به واژه‌هایی چون «ظاهرا» و «احتمالا» و «گویا» و «چنین می‌نماید» و «بعید نیست» وجود ندارد.

 

از سوی دیگر، تحقیق درباره هدف آن حضرت، دو چندان مشکل است؛ زیرا این کار به مثابه تحلیل تاریخ بوده و هر تحلیلی مبتنی بر توصیف است و اگر خطایی در توصیف رخ دهد، لاجرم در تحلیل نیز خطا و خطاهایی به وجود می‌آید.

 

کتاب حاضر، علاوه بر مورد فوق، عوامل دیگری را نیز درخصوص اهمیت هدف‌شناسی قیام حسینی تبیین می‌کند. به زعم نویسنده، اگر این مسئله را فرض بگیریم که هدف‌شناسی امام حسین(ع) در گذشته موضوعی غامض نبوده، اکنون به موضوعی پیچیده تبدیل شده است؛ چراکه گذشت قرن‌ها از قیام آن حضرت و از دست رفتن برخی منابع، سکوت گذشتگان درباره هدف امام، تیره‌شدن این بحث با سخنانی نسنجیده و ارتباط یافتن این موضوع تاریخی با مسائل کلامی، موجب پیچیده‌ترشدن آن شده است.

 

اسفندیاری معتقد است: شاید درباره هیچ موضوع تاریخی به اندازه هدف امام حسین(ع)، آشفتگی فکری در میان دانشوران نیست. درحالی‌که عده‌ای می‌گویند آن حضرت اساساً قیام نکرد، بلکه فقط قصد دفاع از جانش را داشت، عده‌ای دیگر اعتقاد دارند که امام، قیام استشهادی کرده است. از سوی دیگر، درحالی‌که افرادی هستند که مدعی‌اند امام بنا به دستوری خصوصی، قیام کرد و امکان اقتدا به او نیست، عده‌ای دیگر می‌گویند که آن حضرت برای تشکیل حکومت عدل به پا خاست و دیگران باید چون او به پا می‌خاستند. از طرف دیگر در شرایطی که برخی می‌گویند آن حضرت قصد شهادت کرد تا خود را به درجات معنوی نائل کند، برخی دیگر بر این باورند که امام برای شفاعت از گناهکاران، خود را فدا کرد تا آنها را به درجات معنوی برساند؛ لذا هنوز مشخص نشده است که چند نظریه دراین‌باره وجود دارد و اشتراکات و اختلافات آنها چیست و مستندات هر نظریه و لوازم آن چه چیزهایی است.

 

دقت اندک تاریخی، افسوسی بر دل عاشوراشناسان

 

کتاب عاشوراشناسی، راوی افسوسی است که آن را این‌گونه بیان می‌کند: اگر اندکی از آن همه دقت‌هایی که در فقه شده است در تاریخ امام حسین(ع) می‌شد، این همه آشفتگی فکری ملاحظه نمی‌شد. برخی دانشوران درباره هدف آن حضرت، چیزهایی به قلم آورده‌اند که چشم می‌بیند، اما دل باور نمی‌کند. از این رو، بحث در درستی یا نادرستی این و آن نظریه نیست، بلکه در نوع استدلال‌هاست که قاعده‌مند و عقلانی نیستند.

 

کتاب عاشوراشناسی که از منظری جامع و همه‌جانبه به نقد و بررسی نظریات حوزه عاشورا پرداخته است، نظریاتی جدید را نیز به این قلمروی مطالعاتی افزوده است. نویسنده کتاب معتقد است، بسیاری از عاشوراپژوهان، محل دقیق اختلاف را نمی‌دانند و گاه چیزی را نفی می‌کنند که طرف مقابل اثبات نمی‌کند یا چیزی را اثبات می‌کنند که طرف دیگر نفی نمی‌کند. در کتاب حاضر، برای نخستین‌بار، دقیقا مسئله مورد نزاع بیان گردیده و در چند جا ذیل عنوان «موضوع مورد اختلاف» و «متن مورد اختلاف» به آن اشاره شده است.

 

عاشوراشناسی زیر تیغ تعارض کلام و تاریخ

 

در کتاب عاشوراشناسی همچنین در ذیل عنوان «روش تحقیق پیشنهادی» (منطق فهم عاشورا) اصولی برای فهم قیام، ایجاد شده است. از سوی دیگر به تفصیل درباره تعارض میان تاریخ و کلام در هدف‌‌شناسی قیام امام حسین(ع) بحث شده است. از این رهگذر، تاریخ که عبارت است از گزارش رخدادها، در مجموع گواهی می‌دهد که آن حضرت در پی تشکیل حکومت بود؛ حال اینکه کلام رایج که مقصود از آن برخی روایات شیعه است، دلالت دارد که هر امام، تفضیل همه مسائل را می‌داند و بنابراین امام حسین(ع) می‌دانست که به حکومت نمی‌رسد. با چنین مبنایی، نویسنده کتاب نتیجه می‌گیرد که موضوع مورد اختلاف درباره آن حضرت، نه موضوعی تاریخی بلکه موضوعی کلامی درباره مقدار علم امام ‌است و آنچه منشأ اختلاف درباره هدف امام حسین(ع) شده، نه تاریخ بلکه کلام است؛ پس هر که عهده‌دار تحقیق درباره آن حضرت است، نخست باید روش خود را تعیین کند و از خلط میان روش تاریخی (برون‌دینی) و روش کلامی ‌(درون‌دینی) بپرهیزد.

 

اسفندیاری همچنین نظریه شهادت محض یا قیام استشهادی را خلاف بسیاری از واقعیت‌های تاریخی قلمداد می‌کند و از سوی دیگر معتقد است که نظریه جمع (اینکه امام در پی تشکیل حکومت بود، اما در واقع می‌دانست که ممکن نیست و در عاشورا به شهادت می‌رسد) تأویل واقعیت‌های تاریخی است و این نظریه نسبت به نظریه پیش، یک گام نزدیک‌تر به واقعیت است، ولی آن را توجیه و تأویل نمی‌کند.

 

همچنین در بخش «نقد نظریه شهادت سیاسی»، کتاب حاضر، دلایلی متعدد آورده است که امام حسین(ع) به قصد شهادت قیام نکرد و این نظریه، گذشته از مخالفت با واقعیت‌های تاریخی، فی نفسه، اشکالاتی متعدد دارد؛ علاوه بر این از میان متقدمان و متأخران، فقط سید بن طاوس گفته است که امام حسین(ع) قصد شهادت داشت، دیگران یا معتقدند که آن حضرت قصد حکومت داشت (مانند سید مرتضی) یا معتقدند که امام به زمان شهادتش آگاه بود، اما قصد شهادت نداشت (مانند علامه مجلسی). نظریه قیام استشهادی، نخست از طریق مجله «حبل‌المتین» در کلکته رواج یافت.

 

این اثر پژوهشی در ادامه به علم نامحدود امام اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد که عده‌ای با این مبنا که علم امام نامحدود است و امام حسین(ع) می‌دانست که به حکومت نمی‌رسد و شهید می‌شود، نظریه حکومت را مردود و نظریه شهادت را صحیح می‌دانند؛ درحالی‌که بر اساس کلام رایج شیعه، ائمه طاهرین(ع) «عالم بما کان و یکون» هستند، ولی به علم غیب خویش مکلف نیستند.

 

اسفندیاری همچنین از تعارض میان کلام شیعی و واقعیت‌‌های تاریخی یاد می‌کند و می‌گوید که برای اثبات نظریه شهادت دو راه وجود دارد: تاریخ و کلام، همچنین وی معتقد است که از تاریخ، به دست نمی‌آید که امام حسین(ع) به قصد شهادت قیام کرد، ولی از کلام رایج شیعه، در عصر حاضر دانسته می‌شود که آن حضرت، به زمان شهادتش علم داشته است نه اینکه قصد شهادت داشته باشد. بنابراین اگر هم علم امام را نامحدود بدانیم، باز هم نظریه شهادت ثابت نمی‌شود.

 

اسفندیاری علاوه بر این مباحث، هدف‌شناسی قیام امام حسین(ع) را موضوعی جدید نمی‌داند، اما قرار گرفتن آن در کانون توجه را به قرن چهاردهم ارجاع می‌دهد. او همچنین مطرح می‌کند که از متقدمان، فقط سید مرتضی و از متأخران تنها علامه مجلسی با اندکی تفصیل دراین‌باره صحبت کرده‌اند و اگر هر آنچه را متقدمان و متأخران درباره هدف امام حسین(ع) گفته‌اند گردآوری کنیم به سی صفحه هم نمی‌رسد.

 

 

 

 

 

کتاب در ادامه و در ذیل عنوان «سکوت درباره هدف امام حسین(ع)» به علل غفلت گذشتگان درباره هدف آن حضرت توجه نموده و حتی ذیل عنوان «کوفه انتخاب درست امام حسین(ع)»، آرای ناصحان و مانعان، مانند محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس را نقد کرده است. همچنین به نظر نویسنده، یکی از اشتباه‌های رایج این است که بسیاری می‌پندارند نظر مخالفان سفر امام(ع)، که کوفه را ناامن می‌دانستند، درست بود و پیش‌بینی آنها به وقوع پیوست؛ چراکه آنها دو کوفه را با یکدیگر خلط می‌کنند؛ یکی کوفه دوران نعمان بن بشیر و دیگری کوفه دوران عبیدالله بن زیاد.

 

نویسنده ضمن تفکیک این دو کوفه یادآور شده است که آنچه مخالفان سفر امام می‌گفتند مربوط به دوره‌ای است که نعمان حاکم بود و آنچه در بعد به وقوع پیوست مربوط به دوره حکومت ابن زیاد است؛ پس آنچه در کوفه روی داد ربطی به پیش‌بینی مخالفان سفر امام(ع) ندارد و این پیش‌بینی در معرض آزمون قرار نگرفت.

 

پیشنهاد ابن عباس به امام حسین(ع) که به جای کوفه به یمن برود، نادرست و ناسنجیده بود و بهترین گزینه در آن هنگام حتی برای تشکیل حکومت، همان کوفه بود. ازاین‌رو، قیام امام حسین(ع) حرکتی عقلانی، سنجیده و با محاسبه و تدبیر بود و نه کاری مادون یا مافوق عقل. انتظار می‌رفت که آن حضرت پیروز شود و کوفه را از سلطه بنی‌امیه نجات دهد، اما یک عامل موجب شد که ورق برگردد و همه معادلات را بر هم زد و آن حاکم شدن ابن زیاد به جای نعمان بود؛ موضوعی که هیچ کس آن را پیش‌بینی نکرد و به شرحی که اشاره شد، پیش‌بینی شدنی هم نبود.

 

کتاب عاشوراشناسی به ذکر موارد کلی تاریخی بسنده نمی‌کند و برخی جملات معروف را نیز نقد می‌کند؛ مثلا این جمله معروف را که «امام حسین(ع) را شیعیانش کشتند» نادرست ‌می‌داند و تصریح می‌کند که قاتلان آن حضرت نه شیعیان کوفه، بلکه کوفیان شامی‌مذهب بودند. همچنین به نقد این جمله مشهور می‌پردازد که می‌گوید: «عده‌ای به امام حسین(ع) گفتند: قلب‌های مردم با تو است و شمشیرشان علیه تو».

 

به زعم نویسنده، این عبارت، مصداق «کج گفتن و رج گفتن» است و کسانی که قلب‌هایشان با آن حضرت بود یا برای او شمشیر زدند یا نه برای او و نه بر او.

 

همچنین اسفندیاری در کتاب حاضر یک نظریه حداقلی و یک نظریه حداکثری مطرح کرده است. از منظر نظریه حداقلی او، امام حسین(ع) به قصد شهادت قیام نکرد و هدفش تضحیه نبود. از میان هفت نظریه درباره قیام حضرت، پنج نظریه به شهادت اختصاص دارد و اغلب دانشوران معاصر بر این باورند که امام حسین(ع) قیام استشهادی کرد. این نظریه هم به لحاظ عقلی دارای اشکالاتی متعدد است و هم به لحاظ نقلی اثبات‌شدنی نیست.

 

واقعیت‌های فوق تواتر تاریخی گواه این است که امام حسین(ع) به قصد شهادت قیام نکرد؛ لذا نمی‌سزد بر واقعیت‌ها چشم بست و نمی‌شاید تاریخ را در پی خود کشید و تصور خویش را بر آن تحمیل کرد. این کار نه تاریخ‌نگاری که تاریخ‌انگاری است و انگاره‌های خود را بر تاریخ ترجیح دادن.

 

نظریه حداکثری نویسنده نیز این است که به گواهی تاریخ، امام حسین(ع) به هدف تشکیل حکومت (اقامه امامت یا اعاده خلافت) قیام کرد. این نظریه کلام رایج شیعه، که علم امام را نامحدود می‌داند و بر آن است که او می‌دانست موفق به تشکیل حکومت نمی‌شود، با تاریخ در تعارض است. در این تعارض میان تاریخ و کلام، سه گزینه وجود دارد و هر گروهی به راهی رفته‌اند.

 

از منظر اول، عده‌ای به ظاهر، جانب کلام را گرفته و تسلیم گزارش‌های تاریخی نشده‌اند. سید بن طاووس و بسیاری دیگر در این شمارند و معتقدند امام حسین(ع) به قصد شهادت قیام کرد. گروه دوم، معدودی هستند که جانب تاریخ را گرفته‌اند و علم امام را محدود دانسته‌اند. شیخ مفید و سید مرتضی از این گروه هستند و معتقدند امام حسین(ع) به قصد حکومت هجرت کرد و اما دسته سوم بر این باورند که امام از طریق علم غیب می‌دانست که در عاشورای سال ۶۱ به شهادت می‌رسد ولی این علم، تأثیری در عمل ندارد و تکلیف‌آور نیست و آن حضرت موظف بود که به همان علم عادی خویش عمل کند. این گروه، میان علم و قصد امام، تفکیک قائل می‌شوند و برآنند که آن حضرت، ضمن علم به زمان شهادتش، قصد تشکیل حکومت کرد. علامه مجلسی و علامه طباطبایی در این شمارند و باید آنها را به لحاظ تاریخی از قائلان نظریه حکومت دانست و به لحاظ کلامی، از قائلان به علم نامحدود امام.

 

کتاب «عاشوراشناسی؛ پژوهشی درباره هدف امام حسین(ع)»، از میان گزینه‌های فوق، نظریه اول را مخدوش می‌داند و نظریه دوم یا سوم را درست می‌شمارد. نویسنده معتقد است که داوری قاطع درباره یکی از دو نظریه اخیر، منوط به این است که حدود علم امام را چقدر بدانیم؛ به هر حال، وجه مشترک این دو نظریه آن است که امام حسین(ع) به قصد برپایی حکومت قیام کرد.

 

کتاب «عاشوراشناسی؛ پژوهشی درباره هدف امام حسین(ع)»، عنوان اثری از محمد اسفندیاری است که به تازگی چاپ جدید آن در سال ۱۳۹۳ از سوی نشر نی در هزار نسخه و بهای ۲۰۰۰ هزار ریال، روانه بازار کتاب‌های عاشوراپژوهی شده است.

 

منبع: خبرگزاری کتاب

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=21365

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × دو =

آخرین مطالب