محمد شعبانپور، زنادقه در عصر صادقین(ع)، قم: نشر احسن الحدیث، 1388ه.ش.
انسان به عنوان عضوی از طبیعت گذاران پیرامون، شریک گسترش و دگرگونیهای آن میباشد. ماهیت تغییر و دگرگونی وی آمیزهای از انفعال طبیعی و فعالیت فکری او در طبیعت است و ما این محصول کارگری انسان را در طبیعت تمدن مینامیم که عالیترین و سازمانیترین نمود تغییر فعّالی او در طبیعت است.
پس اگر مدنیت انسان دگرگونیای است که وی در خود و در طبیعت اطراف، بنابر غایتی که در نظردارد، اعمال میکند، هر تمدنی مسبوق به شناختی است که آدمی از خود و جهان پیش رویش به دست میآورد،زیرا که فعّالیت آگاهانه برای ایجاد دگرگونی مشروط و متوقف بر شناسایی سوژهء تغییر است. پس بیهوده نیست اگر بنیاد تمدن بشری را بر علم و آگاهی استوار بدانیم.
با نظر به این تعریف از مدنیت و ماهیت تغییر انسان، میتوان پایان دوران تاریخی هر تمدن را برهههایی از حیات جمعی مردم شناساند که در آنجا دستگاه معارف و مجموعهء آگاهیهای مردم آن اعصار یا با واقعیت جهان در تناقض افتاده یا مناسبات سازمانی دستگاه معرفت آنان با یافتههایجدید از جهان مطابق نیست یا نگرش و زاویهء دید ایشان به روی واقعیت، دیگر توانایی سوژهسازی برای فعالیت فکری ندارد و بدین سبب در دایرهء تکرار معارف پیشینیان و زندان نظام فکری آنان گرفتار آمدهاند و از تغییر فعّالی طبیعت، کار سازنده و خلاقیت انسانی که عناصر و ارکان ماهیت تمدن و انسان تاریخی هستند، فرو ماندهاند. از اینجا است که دوام تمدن خلاق و پویا در گرو دریافت آگاهیهای نو و پیوسته دربارهء جهان است و این مقصود در دورههای رکود، خود با نقد مبانی دانشهای پیشین و جستجوی بنیادهای تازه برای تغییر نگرش به جهان و به کارگیری روشهای سازگارتر با نیازهایی که این چشمانداز نو به آدمی میدهد، برآورده میشود.
کوششهایی که در این دورانها برای تصحیح مبانی علمی گذشته و جستجوی شالودههایی نو برای تأسیس دستگاه علمیروز انجام میشود برخاسته از چنین ضرورت تاریخیای است که تمدنها به طبع در پایان دوران خود با آن مواجه هستند. در چنین دورانهایی آگاهی بر ضرورت تغییر چشماندازها به سوی واقعیت و تصحیح روشها و مبانی علمی، مردم را به تکاپو در نقادی گذشته و جستجو در جهان وا میدارد. بنابراین،پیریزی اساس هر فرهنگ و تمدن محتاج فعالیت علمی خلاق و مستقل و اکتشافات جدید از سوی مردم هر عصر است.
این فعالیت خلاق و کشفهای جدید در دورههایی رخ داده است که ملتی تشنه و نیازمند به چشماندازها و نظریههای جدید برای آغاز یک حیات اجتماعی بالنده، در معرض نقل و آموزش دانشهای ملل دیگر قرار گرفتهاند و یا هضم آن در نظام نیازها و پرسشهای برآمده از ضرورتهای فکری خویش، علوم را در صورت و جامهای متفاوت از دیگران عرضه نمودهاند.
قرن دوم و سوم هجری، شورانگیزترین و جذابترین اعصار تاریخ ملل اسلام، از چنین دورانهایی است؛ عصر آغاز فعالیت علمی شیعه با حضور امام (امام صادق و امام محمد باقر(ع))، آغاز نهضت ترجمه و انتقال علوم پیشینیان به جهان اسلام، تولد مکاتب و مذاهب فقهی و تأسیس حوزههای علمی اسلامی.
این دو قرن که در آنها حاکمیت مسلمین بر بسیاری از سرزمینهای کهن در آسیا و افریقا تثبیت شده بود، آغاز شکلگیری فرهنگ و تمدن اسلامی نیز هست. تمدنی که در آن، قافلهء علم و اندیشه این بار بانگ رحیل خود را به سوی مقصد نامعلومش، از سرزمینهای شمال افریقا، آسیای میانه و جریرة العرب بلند کرده بود و علم و فلسفه در آستانهء انقلاب و صورتپذیری جدیدی قرار گرفته بود. سالهای پایانی قرن اول هجری تا پایان قرن سوم از اعصار حساس و تاریخساز برای علم و اندیشهء انسانی است چندانکه در آن برهه هم خطوط فکر و اصول ایمانی و شیوهء نگرش مسلمین به جهان و انسان معین گردید، هم مبانی و چارچوب فلسفه و علم، در صورتی نو ظاهر شد و به دست آیندگان رسید. فهم چگونگی تشکیل فرهنگ و مدنیت اسلامی در گرو تحلیل و تشریح حوادث سیاسی-فرهنگی این عصر است. برای همین در باب تاریخ تحولات این دوره، بهویژه انتقال علوم و شکلگیری اندیشههای اسلامی، هر بحثی که صورت پذیرد، شوق خواننده و پژوهشگر تاریخ اندیشهها را برای مطالعهء آن برمیانگیزد.
در تولد فرهنگ و تمدن اسلامی علاوه بر عواملی چون فتح سرزمینهای جدید و تشکیل دولتی مرکب از ملل و مذاهب گوناگون(امپراتوری)، شکلگیری نهضت ترجمه و رواج مجادلات عقیدتی در میان ارباب مذاهب و ادیان، عاملی اساسی و تعیین کننده بوده است. مسلمین در پی تحولات سیاسی اجتماعی پس از وفات نبی(ص) و فتوحات اسلامی، هم محتاج نیروهای انسانی کارآمد و تجربهء پیشینیان در مدیریت جامعهء جدید بودند، هم به سبب آشنایی با اقوام و ملل دیگر خود را در میدان برخورد آراء گوناگون عقیدتی یافته بودند. ذهن مردم در آن دوره از موضوعات و مسائل عینی و محسوس زندگی اجتماعی که از زمان اختلاف کلمهء ایشان بر سر مسألهء خلافت رسول مطرح شده بود، کمکم به سوی بحثهای انتزاعیتر در حوزهء دین و فلسفه حرکت میکرد و برای ایشان مسائل پیچیدهتری چون ذات و صفات باری، حدوث و قدم عالم، جبر و اختیار و ماهیت افعال آدمی و… مطرح میگشت. تحولات سیاسی- اجتماعی عالم اسلام آبستن انقلابی فرهنگی بود که از دل آن علم و مابعدالطبیعهء جدیدی پدید میآمد و بر شالودهء آن، گونهای تمدن انسانی بنا میشد و تجربهای دیگر در حیات جمعی انسانها رخ میداد؛ مسلمین در چنین اوضاعی هم باید پاسخ این پرسشها را در دین متبوع خود میجستند هم در برخورد با ارباب دیگر عقاید محتاج مجاب کردن حریفان بودند. اما این حریفان که در حقیقت بانیان و مشوقان اصلی نقل و ترجمهء علوم به فرهنگ عربی بودند و مروجان اندیشه و عقاید ملل باستانی در بین مسلمانان محسوب میشدند، خود مجهز به سلاح منطق یونانی و علوم عصر بودند. از سویی لزوم مقابله با ترویج آنچه مسلمین خلاف اندیشه و عقیدهء اسلامی میدیدند آموزش علوم روز را برای ایشان نیز ضروری میساخت. همچنین نیاز حاکمان مسلمان به نیروهای اجرایی ماهر و آشنا با روحیات مردم بومی سرزمینهای مفتوحه، نفوذ افرادی را با عقایدی متفاوت با اندیشهء اسلامی و گاه مخالف آن در دورهء انتقال قدرت از بنیامیه به بنیعباس تا پایان عصر مأمون بود، آوردگاه مناسبی برای شکلگیری بحثهای انتزاعی و مبتنی بر علوم پیشینان فراهم آورده بود. بنابراین آغاز مجادلات کلام مدرسی و مبتنی بر مسائل انتزاعی و آموزههای عمدتا یونانی در عالم اسلامی را میتوان ناشی از تحرکات همین افراد صاحب نفوذ در دستگاه خلافت و همکیشان و گروههای عقیدتی موازی با ایشان دانست؛ کسانی که در زبان مردم مسلمان آن دورهها به ملحد مشهور بودند و زندیق. نهضت ترجمه و فرآینده نقل علوم پیشینیان به فرهنگ عربی، بیشک از عوامل بنیادین پیداییعلوم و معارف اسلامی است که همواره در تبیین و تحلیل آغاز این جنبش نمیتوان از نقش عاملان و بانیان آن و مقاصد و اهداف ایشان در این کار،غافل بود(1).
این گروهها را که در نظر مسلمین، کافرکیش محسوب میشدهاند و مشتمل بودهاند بر مشرکان کتابی و غیرکتابی، غالبا در ادبیات سیاسی آن روزگار زندیق میخواندهاند و بدینگونه با این اصطلاح همهء ملل غیرمسلمان را به یک چوب می راندهاند. واژهء زندیق که معرّب «زندیک» به معنای مفسر اوستا است،(2) اگرچه در اصل برای پیروان مانی به کار میبردهاند، اما ظاهرا محاورهء عوام و اغراض سیاسی خواص بعدها موجب کاربرد توسعی آن شده و عنوان زندیق هر غیر مسلمان و جزیهپردازی را شامل میشده است تا آنجا که دستگاه خلافت نیز یک چند برای حذف مخالفان عقیدتی خود هر شخص و گروهی را به این اتهام هلاک میکرد؛ واژهء زندیق در این دوره به دشنامی سیاسی بدل شده بود که هر گروه حاکمی برای از میدان بهدر کردن حریف، از آن به عنوان حربهای کارآمد سود میجست وگرنه به قول مرحوم زرینکوب حتی بسیاری از کسانی که به زندقه متهم میشدهاند اساسا با عوالم زنادقه نیز آشنایی نداشتهاند. این است که تحقیق در آثار و احوال زنادقه خصوصا در قرون دوم و سوم هجری، هم موجب تحدید و مرزبندی گروههای ملحد و مخالف عقیدهء اسلامی و ارباب دیگر ادیان و مذاهب میگردد هم شناخت درست مانویه را و جلوه و نمایی که ایشان در قرون اولیه تمدن اسلامی یافتند میسر میسازد. همچنین معلوم میکند مذاهب، در تحولات سیاسی- فرهنگی جهان اسلام و شکلگیری علوم اسلامی تا چه میزان بوده است.
به هرحال زندقهگری، بدان جهت که گروههای بسیاری، از جمله دستاندرکاران نهضت ترجمه، با آن مسلک متهم میشدهاند و هم عنوانی بوده است خاص مانویه، از موضوعهای اساسی تحقیق در باب تاریخ علوم و فرهنگ و تمدن اسلامیاست. فهم ریشههای اندیشه و کلام اسلامی و ماهیت فلسفه و علم در تمدن اسلامی بیشناخت عقاید این گروهها و جایگاه و نفش سیاسی- فرهنگی ایشان در دو قرن دوم و سوم هجری از آن حیث که عواملی کارآمد در انتقال علوم ملل باستان به قلمرو اسلامی بودند، امکانپذیر نیست و هرگونه پژوهشی در باب تاریخ علوم اسلامی بیتبیین نهضت ترجمه و عوامل و گروههای سیاسی- عقیدتی بانی و مشوّق آن (زنادقه، خانداننوتختی و برمکی، مسیحیان و یهودیان دمیّ) عقیم خواهد بود. برای همین تحقیق در باب احوال و آثار این گروهها بهویژه مانویه، مزدکیه، زرتشتیان و شناخت اندیشههای آنان و نقشیکه در فرهنگ و تمدن اسلامی بازی میکردند، در تحلیل تاریخ اندیشههای اسلامی راهگشا خواهد بود.
با وجود حساسیت و اهمیت این عصر از تمدن اسلامی و کلیدی بودن نقش و جایگاه این عاملان و بانیان، در روند تحولات علمی و فرهنگی عالم اسلامی، گاه کتبی در این باب به بازار نشر میآید که کممایگی و فقر علمی آنها ذوق خواننده و جستجوگر این موضوعها را کور میکند و مقصود و غرضی که در پس نگارش آنها هست شامهء خرد را میآزارد؛ از تلاش برای دفع آنچه در عالم اندیشه میگذرد و به عقیدهء نویسندگان این کتابها شبهات و توطئههایی است که باید به آنها پاسخ داد و از خطر آنها برحذر بود؛ از این که میکوشند تا جریانهای روشنفکری و معرفتی رایج امروز را با انحرافهای عقیدتی گروههای ملحد منطبق کنند تا خواننده برای اینان نیز همان نقشی را به تصویر بکشد که برای آن همتایان تاریخیشان، بلکه بدینگونه توانسته باشند برای دشمنان معاصر، دوستانی در دنیای قدیم تعریف کنند؛ و از اینکه در زیر لوای چنین موضوعهای تاریخی از مواضع ایدئولوژیک خود دفاع میکنند و تنها چیزی که از آن در چنین کتابی یافت نمیشود همان موضوع برآمده از عنوان کتاب است.
در سال 88 کتابی مختصر با عنوان زنادقه در عصر صادقین(ع) تألیف آقای محمد شعبانپور، از سوی انتشارات احسن الحدیث قم به بازار آمد. موضوع کتاب چنانکه از عنوانش برمیآید بررسی مسألهء زندقهگری و شناخت احوال و آثار گروهی است که به نام زنادقه در عصر امام باقر و امام صادق(ع) فعالیت میکردهاند.
این کتاب سه بخش اصلی دارد هرکدام با فصول فرعیخود، در بخش نخست مؤلف کلیات بحث را طرح نموده است؛ از واژهشناسی (تعریف لغوی و اصطلاحی زندقه و زندیق، کاربرد تاریخی و…) تا علل پیدایی زنادقه و به دست دان دورنمایی از عصر امام باقر و امام صادق(ع) با توجه به تحولات سیاسی و فرهنگی و برجستهسازی نهضت ترجمه. بخش اول تنها مشتمل است بر ارائهء فهرستی گذرا از اقوال پیشینیان در باب معنای لغوی و اصطلاحی زندقه و زندیق و از هرگونه بحث و تحقیق جدید عاری است. علاوه بر اینکه اقوال و گزارشهای موجود در این باب چندان مختصر است که مجال داوری میان آنها را از خواننده میگیرد. از این گذشته سرفصلهای مندرج در بخش اول نیازمند بحثی تاریخی است که کتاب یکسره از آن تهی است و جز ذکر عنوانهایی چون عوامل پیدایی الحاد و بیدینی برای کشف علل پیدایی زنادقه، در آن چیزی نیست. وانگهی تحلیلها و داوریهای نویسنده نیز در این باب تأمل برانگیز است. فیالمثل نویسندهء محترم یکی از عوامل ظهور زنادقه را آزادیخواهی تلقی کرده است؛ یعنی جنبش موالی خصوصا ایرانیان (نهضت شعویبه) در برابر استبداد و ظلم خلفای بنی امیه و بنی عباس،بهزعم مؤلف، این آزادیخواهان افراطی وقتی دیدند که با تغییر حکومت بنی امیه چیزی عوض نمیشود، درصدد ضربه زدن به اصل عقیدهء اسلامی هیأت حاکمه برآمدند تا با انحلال تفکر اسلامی اساس حکومت عربی را برچینند. گذشته از صحت و سقم تحلیلهایی از این دست و فقر استنادات کافی در آنها، متأسفانه مؤلف خواه ناخواه چهرهای مبتذل و وجهی منفی از آزادیخواهی را به تصویر میکشد و با مقایسهء تلویحی این جریان با جنبشروشنفکری ایران سعی در انطباق این تحلیلها با جریانهای روز ایران کرده است.
همچنین مؤلف محترم یکی از علل پیدایی زنادقه را نهضت علمی ترجمه دانسته است. البته در جایی دیگر نهضت علمی را عامل بروز زندقه در اسلام تلقی نموده است و با سرگردانی میان این دو، وی خود نیز اشاره میکند که منافاتی میان ایندو نیست (ص50 کتاب). همچنین است حال دیگر عواملی که مؤلف برای پیدایی زنادقه در تاریخ اسلام برشمرده است. نیز بر خواننده مکشوف نمیگردد که آیا مؤلف نهضت علمی ترجمه را به حال عالم اسلام مفید دانسته است یا نه؟ آیا این جنبش ناشی از ضرورتهای فرهنگی-تاریخی جهان اسلام بوده یا محصول دست توطئهگران و باندهای حکومت برانداز؟ و بدینسان بخش نخست در قالب فصل سوم تحت عنوان دورنمای کل عصر صادقین بیهیچ بررسی تاریخی و تنها با ذکر چند ویژگی فهرستوار از آن عصر، پایان میپذیرد.
در بخش دوم کتاب آراء این گروه پیش کشیده شده و جایگاه اجتماعیای که آنان با اهداف و عملکردهای خاص خود برای خویش به وجود آوردند. بخش دوم که عنوان«آراء و جایگاه زنادقه» را به خود گرفته با توجه به نظر مختار نویسنده که زنادقه را همان مانویه محسوب نموده است (که البته قولی به صواب نزدیکتر است) انتظار خواننده این است که با بحثی مفصل و وافی به مقصود در باب شناخت مانی و مانویه، تاریخ شکلگیری مذهب مانی و اصول و عقاید ایشان، برخورد نماید. اما مؤلف کتاب با ذکر فهرستوار چند سرفصل که مبتنی بر روایات معصومین و تواریخ سنتی گذشته است، از جان اصلی کلام در میگذرد تا زمینه را برای فصل دوم همین بخش در بحث پیگیری اهداف سیاسی- فرهنگی زنادقه فراهمکند، البته ایشان زنادقه و گروههای موازی و مشابه آنان را جریانهایی حساب شده در ضربه زدن به اسلام و ایجاد تزلزل در پایههای اعتقادی مسلمین برای براندازی حاکمیت عربی تلقی نموده است و هیچگونه استدلال متقن تاریخی یا مبتنی بر اندیشههای خود زنادقه به دست نداده است و از این راه وی با انطباق چنین جریانهایی با جنبشهای روشنفکری، حساب کار آنان را نیز در دورهء معاصر مشخص کرده است.
بخش سوم مقصد نهایی کتاب است و دو بخش پیشین به منزلهء مقدمه و درآمدی هستند برای پرداختن به مباحث مندرج در آن. مؤلف در این بخش کوشیده است تا نقش امامصادق(ع) و امام باقر(ع) را در تقابل با این گروه روشن سازد. وی با نقل مناظراتی که محدود به چند روایت مشکوک است و نویسنده نیز از باب حسن ظنی که به راویان این اخبار (مرحومکلینی، صدوق و مجلسی) داشته خود را متقاعد کرده که این روایات ظنی به هرحال یقین برانگیز اند، این مقصود را پیگرفته است. در این بخش تازه بر خواننده مکشوف میگردد که مراد نویسندهء کتاب، «صادقین(ع) در عصر زنادقه» بوده نه «زنادقه در عصر صادقین» و هدف وی نمایاندن نقشی است که این دو امام در دورهء حیات خویش برای مقابله با شبهاتی که علیه عقاید اسلامی/ شیعی مطرح بوده، بازی کردهاند.
بخش سوم که میبایست مطالب آن ضمن بحثهای دیگر کتاب منحل میشد و در جریان برخورد تاریخی ائمه با زنادقه مطرح میگردید، به صورت مستقل آورده تا جان کلام نویسنده مایه و قوت گیرد.
این بخش مشتمل بر شش فصل هستیشناسی، خداشناسی و توحید، راهنماشناسی، فرجامشناسی، شبهات قرآنی و پرسشهای متفرقه است که منعکس کنندهء تمام آن مسائلی است که در باب این موضوعها برای زنادقه مطرح بوده و با ائمه دربارهء آنها مناظره داشتهاند. ساختار کل کتاب و نتیجهگیریهای موجود در آن بهویژه در بخش سوم، بیش از آن که خواننده را با بحثی تاریخی- تحلیلی دربارهء زنادقه مواجه کند یادآور متون درسی تعلیمات دینی (و امروز: دین و زندگی) مدارس است که مقصود از تألیف آنها تعلیم اصول عقاید و پرورش فکری نوجوانان با مبانی و اقوال مسلّم و مشهور است.
در مجموع کتاب را نمیتوان اثری تحقیقی در باب زنادقه/ مانویه محسوب کرد که حاوی مطالب و تحلیلهایی نو دربارهء این گروه و جایگاه تاریخی ایشان در دورهء شکلگیری فرهنگ و علوم اسلامی باشد. برای همین ضعفهای کتاب را فهرستوار میتوان چنین برشمرد:
1. کتاب اساساً درباهء زنادقه نیست، بلکه چون هدف مؤلف آن یادآوری مقابلهء امام باقر و امام صادق(ع) با این گروه بوده به ناچار میبایست از باب مقدمه یادی از آنان نیز به میان میآورد.
2. مؤلف با آن که اصل زنادقه را مانویه دانسته هیچ کوششی در جهت شناسایی مانی و مذهب او نکرده جز ذکر روایتی از معصوم که حاوی چند جمله درباهء مانی است.
3. مؤلف در هیچ جا ارجاع و استنادی به اقوال و آثار این زنادقه و مانویه نداده است. درست است که مانویه هم در دورهء ساسانی و هم در دورهء اسلامی دچار محدودیتها و پیگردهایی بودهاند و از این جهت انتشار آثار آنان ممنوع بوده و عمدهء تألیفات ایشان را نیز از میان بردهاند با این همه در چنین مواقعی منابع غیرمستقیم در تحقیق تاریخ اندیشهها- و مهمترین آنها علم تاریخ با همهء شیوههای مدرن خود- بهکمک محقق می شتابد و اگر هدف نویسندهای حقیقتجویی باشد میتواند از زیر آوارهای تاریخی نیز بسیاری از شواهد و مستندات خویش را بیابد.
4. تکیه صرف به روایات مبهم و مشکوک در گزارش مناظرات ائمه با زنادقه و اعتماد به روشهای سنتی پژوهشتاریخی و تسری دادن معیارهای اصول فقه-که علم مطالعهء روشهای استنباط احکام شرعی است- در داوری میان گزارشهای تاریخی.
5. جهتگیری سیاسی- ایدئولوژیکی و خلا حقیقتجویی.
6. خالی بودن اثر از هرگونه اطلاعات و نتیجهگیری جدید. کتاب بیشتر جنبهء گردآوری و فهرستبندی مطالب است با تکیه به تحقیقات پیشین؛ البته با گزینشی که مقاصد نویسنده را برمیآورد.
پینوشتها:
(1). برای اطلاع از چگونگی شکلگیری نهضت ترجمه و عاملان آن رک به: دیمیتری گوتاس، تفکر یونانی و فرهنگ عربی، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، مرکز نشر دانشگاهی.
(2). برای اطلاع رک به: زرین کوب، عبد الحسین، نه شرقی نه غربی انسانی، ص110.
(3). همان ص 601.
منبع: کتاب ماه دین، ش157، آبان 1389.