پنجشنبه, 6 دی , 1403 برابر با Thursday, 26 December , 2024
جستجو
آنچه می خوانید بخشی از زندگی نامه این امامزاده بزرگوار است: 
زندگی نامه حضرت
حضرت سید امیر احمد(ع) ملقب به شاهچراغ و سیدالسادات، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم(ع) است. در میان فرزندان حضرت موسی الکاظم(ع) «احمد» به کرم و جلالت و شجاعت و عبادت امتیاز داشت و شب ها تا صبح به عبادت مشغول بود و در عمر خود هزار بنده را خرید و در راه خدا آزاد کرد. [1]

مقام معظم رهبری: 
  
درباره ی او – احمد بن موسی – این جور نوشته اند که: «و کان احمدبن موسی کریماً جلیلاً وَرَعاً و کان ابوالحسن الرضا(علیه السّلام) یُحِبُّه و یُقَدِّمه»؛ مردی بخشنده و کریم و باورع و دارای جلالت مقام و منزلت بود و پدرش حضرت موسی بن جعفر این بزرگوار را بر فرزندان و خویشاوندان دیگر خود مقدم می داشت و به او محبت ویژه ای داشت. [2] 
  
زندگی نامه حضرت 
  
حضرت سید امیر احمد(ع) ملقب به شاهچراغ و سیدالسادات، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم(ع) است. در میان فرزندان حضرت موسی الکاظم(ع) «احمد» به کرم و جلالت و شجاعت و عبادت امتیاز داشت و شب ها تا صبح به عبادت مشغول بود و در عمر خود هزار بنده را خرید و در راه خدا آزاد کرد. [2] 
  
 شیعیان و محبان اهل بیت رسالت پس از حضور با برکت امام هشتم علیه السلام در خراسان برای زیارت چهره تابناک امامت و ولایت از نقاط مختلف، به سوی ایران حرکت می کنند. حضرت احمد بن موسی(ع) نیز در همین سنوات (198-203 ه. ق) با جناب سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین(برادران ایشان) و جمع کثیری از برادرزادگان و محبان اهل بیت (ع)، به قصد زیارت حضرت رضا(ع) از مدینه حرکت می نمایند تا از طریق شیراز به طوس عزیمت کنند. در بین راه نیز عده کثیری از شیعیان به آنان ملحق می شوند. خبر حرکت چنین قافله بزرگی مأمون خلیفه عباسی را به وحشت انداخت. لذا امریه ای صادر نمود تا تمام حکّام بلاد مانع حرکت قافله بنی هاشم شوند. 
  
بیعت با علی بن موسی الرضا(ع) 
  علی بن موسی (ع) امام من است 
  چون خبر شهادت حضرت موسی کاظم (علیه السلام) امام هفتم شیعیان در مدینه شایع شد، مردم به در خانه ام احمد، مادر حضرت شاه چراغ «احمد بن موسی» گرد آمده و حضرت سید میر احمد را با خود به مسجد بردند، زیرا از جلالت قدر و شخصیت بارز و اطلاع بر عبادات و طاعات و نشر شرایع و احکام و ظهور کرامات و بروز خوارق عادات که در آن جناب سراغ داشتند، گمان کردند که پس از وفات پدرش امام موسی بن جعفر (علیه السلام) امام بحق و خلیفه آن حضرت فرزندش «احمد» است. به همیت جهت در امر امامت با حضرتش بیعت کردند و او نیز از مردم مدینه بیعت بگرفت، سپس بر منبر بالا رفت، خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت انشاء و قرائت فرمود، آنگاه تمامی حاضرین را مخاطب ساخته و خواست که غائبین را نیز آگاه سازند و فرمود: همچنان که اکنون تمامی شما در بیعت من هستید، من خود در بیعت برادرم علی بن موسی (علیه السلام) می باشم، بدانید بعد از پدرم برادرم «علی» امام و خلیفه ی بحق و ولی خداست. و از جانب خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) او، بر من و شما فرض و واجب است که امر آن بزرگوار را اطاعت کنیم و به هر چه امر فرماید گردن نهیم، پس از آن شمه ای از فضایل و جلالت قدر برادرش علی (علیه السلام) را بیان فرمود، تا آنجا که همه حاضران گفته های آن بزرگوار را اطاعت کردند، ابتدا او بیعت را از مردم برداشت، سپس گروه حاضران در خدمت احمد به در خانه حضرت امام علی بن موسی(علیه السلام) آمده همگی با آن جناب بر امامت و وصایت و جانشینی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) بیعت نمودند.[3] و حضرت امام رضا (علیه السلام) درباره برادرش احمد دعا کرد و فرمود: همچنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد. [4] 
  
ورود به سرزمین فارس و شهادت 
  
 زمانی که کاروان اهل بیت عصمت و طهارت و شیعیانشان به سرزمین فارس می رسند، مأموران خبر ورود آن حضرت را به حاکم فارس می رسانند، وی که از دست نشاندگان مأمون عباسی بود لشکری انبوه و کارآزموده را تجهیز نمود و در هشت فرسنگی شیراز و در محلی به نام «خانه زنیان» راه را بر آن کاروان بست. [5] حضرت سید امیر احمد(ع) چون کفار را که برای کارزار صف آرایی کرده مشاهده نمودند به همراهان خویش فرمودند:« این قوم ظالم به قصد ریختن خون فرزندان علی(ع) آمده اند، هرکس میل بازگشت به مدینه را داشته باشد و یا راه گریز از این مهلکه را بداند، مختار است.» برادران، برادرزادگان و یاران که حضرت را در جهاد مصمم دیدند وفاداری خود را نسبت به ایشان ابراز داشتند. 
  
* کربلایی در سرزمین فارس 
  
بر اساس آنچه مورخان نوشته اند جنگ در چند نوبت در گرفت که بر اثر رشادت و شجاعت بی مانند سید احمد بن موسی(ع) و تهور یارانشان هر بار لشکر اشرار شکست خورده و عقب نشینی می کردند و جمعی از امامزادگان و شیعیان آن حضرت مجروح یا شهید می گشتند. سپاهیان کفار که یارای مقاومت در خود ندیدند به مکر و خدعه پناه آورده و شایعه وفات حضرت علی بن موسی الرضا(ع) را در میان یاران حضرت پراکندند و عده کمی را به مقابله فرستاده و افراد بسیار و کارآزموده را در پناهگاه های شهر پنهان و آماده نبرد ساختند. شیعیان که از خبر شهادت امام رضا(ع) دلشکسته بودند بی مهابا بر مزدوران حمله بردند و آنان را تار و مار ساختند و با تصور پیروزی وارد شهر شدند. اما ستمگران که از قبل آماده و در کمین بودند بر آنان تاختند و هرکدام را به وضعی به شهادت رساندند. حضرت احمد بن موسی(ع) با آن که ضربتی بر فرق مبارکش خورده بود و زخم های کاری بر بدن داشتند همچنان با شجاعت می جنگیدند تا به این مکان که اکنون تربت مقدس آن بزرگوار است رسیدند و از شدت جراحات به درجه رفیع شهادت نایل گردیدند.
  
جسد مطهر حضرت بعد از شهادت برای حفظ از دست درازی دشمن به مشیت الهی از نظرها غایب گردید و کسی بر مدفن آن حضرت واقف نبود تا زمان سلطنت عضدالدوله دیلمی، که اهل ایمان مکرراً از حوالی محل شهادت مشاهده نور می نمودند به اطلاع حاکم شهر رساندند که چراغی در نهایت روشنایی در بالای تلی از خاک می درخشد و تا طلوع صبح نورافشانی می کند. 
  
 او پس از مشورت با علما و مشایخ زمان دستور داد محل مزبور را شکافتند تا بر لوحی از سنگ یشم رسیدند که بر آن نوشته بود« السید امیر احمد بن موسی الکاظم». 
  
 چون سنگ را برداشتند سردابی عمیق آشکار گشت، مشهور است که شیخ ابوعبدالله محمدبن خفیف معروف به شیخ کبیر که در تقوی و پرهیزگاری سرآمد عصر خود بود به سرداب مشرف شد. جسد مطهر آن حضرت صحیح و سالم و بدون تغییر و تبدیل در حالی که نوری بس شگفت از آن ساطع بود مشاهده نمودند و انگشتری در دست راست حضرتش یافتند که بر نگین آن منقوش بود« العزه لله احمد بن موسی». [6] سپس عضدالدوله دستور داد تا بنایی شایسته بر مرقد مبارکش مرتب سازند. [7] 
  
کرامات 
  
از احمد بن موسی ( علیه السلام ) کرامات و عنایات فراوانی ذکر شده است که برای نمونه به بعض از آن حکایات اشاره می شود 
  
تو باید از احمد بن موسی یاری بطلبی 
  
یکی از رزمندگان جبهه های حق علیه باطل با توسل به حضرت احمدبن موسی شاهچراغ(ع) بهبودی خود را بدست آورد. رزمنده اسلام منصور قاضی زاده در گفتگو با خبرنگاران رسانه های گروهی اظهار داشت: 
  
 در عملیات والفجر یک، بر اثر اصابت گلوله کاتیوشا و موج انفجاری که نزدیکی من، صورت گرفت ابتدا ذات الریه گرفتم و بعد دردی کشنده سراسر کمر و پایم را فرا گرفت تا اینکه به کرمان برای معالجه انتقال یافتم. در این شهر بعد از اینکه پزشکان مرا جواب کردند، گفتند امکان دارد در تهران معالجه شوم. پایم دیگر حرکت نمی کرد، دردم به قدری بود که نمی توانستم به تهران بروم. از طرفی از معالجه خود ناامید بودم. چون پزشکان گفته بودند بر اثر صدمات وارده به رگ کمر و نخاع امکان دارد دیگر نتوانم فعالیت بدنی داشته باشم. شب را با دعای کمیل و توسل به امامان آغاز کردم، نیمه های شب وقتی که در میان درد جانفرسا به خواب رفتم، در رویا منظره ای عجیب دیدم. توی خواب، صحرائی در نظرم مجسم شد، لبانم خشک بود و دنبال نجات دهنده ای می گشتم. در همین حال آقایی به من نزدیک شد، خوب که دقت کردم دیدم آن آقا شهید آیت الله دستغیب است. ایشان جلو آمدند و با همان لهجه شیرازی از من سوال کردند: «به دنبال چه می گردی؟» من جریان را گفتم، ایشان گفتند: ((آن چیزی که که تو دنبال آن هستی در این بیابان پیدا نخواهی کرد، تو باید از احمد بن موسی یاری طلبی)). در میان درد و ناله، صبح از خواب برخاستم و به نزد سیدی به نام ((خوشرو)) رفته، جریان ماوقع و آنچه را که در خواب دیده بودم با ایشان در میان گذاشتم. وی توصیه نمود که هرچه زودتر به شیراز بروم. بعد از وضو وارد حرم مطهر شدم. در کنار حرم، پاهایم لیز خورد و ضعفی سراسر بدنم را فرا گرفت. دوباره دست به ضریح گرفتم و تضرع و زاری را آغاز نمودم که از حال رفتم. بخود که آمدم احساس کردم دیگر دردی در پاها و کمرم نیست. بلند شدم و راه رفتم و از حرم بیرون آمدم. در آستانه صحن مطهر عصایم را به یکی از خدام آستان دادم و گفتم دیگر به این نیازی ندارم. [8] 
  
من شما را دیروز شفا دادم. صلوات بفرستید و بلند شوید 
  
سیمین تاج جمالی اهل ابراهیم آباد رامجرد 23 ساله چنین می گوید: ده روز قبل بعد از یک سردرد شدید حالت تشنج به من دست داد. تمام بدنم سوزش بسیار زیاد پیدا نمود. قادر به شناسایی همسر و فرزندانم نبودم. تمام فامیل هایم را که اطرافم بودند می دیدم ولی فکر می کردم آنها غریبه اند و آنها را بجا نمی آوردم. مرا به چند بیمارستان و دکتر خصوصی برای درمان بردند که اثری نبخشید تا اینکه دیروز در خواب دیدم که حضرت شاهچراغ(ع) به منزل ما آمدند و دست مبارک خود را بر سرم گذاشتند و فرمودند((به زیارت ما بیا)). 
  
از خواب بیدار شدم و پشت سر هم درخواست نمودم که نزدیکانم مرا به شاهچراغ برای زیارت ببرند. بالاخره دیروز بعداز ظهر همراه خانواده ام که یادم نیست چه کسانی بودند مرا به شاهچراغ آوردند و در حالیکه زیر بغلم را گرفته بودند مرا به حرم مطهر بردند. در حال زیارت بودم که متوجه شدم حالم بسیار خوب شده است. همه مریضی ها از تنم رخت بربسته بود. امروز صبح به یاد مریضی و حالتی که به من دست داده بود افتادم و ترسیدم و ظهر دوباره به زیارت آمدم و در حرم در عالم رویا حضرت را دیدم که فرمودند:(( من شما را دیروز شفا دادم. صلوات بفرستید و بلند شوید)). من هم همین کار را کردم. [9] 
  
ستارگان حرم 
  
در جوار مرقد نورانی امام زاده احمد بن موسی (ع) عده ای از محبین و شیفتگان خاندان رسالت آرمیده اند که به بعضی از این ستارگان حرم اشاره ای می شود. 
  
مجد الاشرف [10] / بسمل شیرازی [11] / داوری شیرازی [12] / میرزا ابوالقاسم سکوت [13] / فرهنگ شیرازی [14] / وصال شیرازی [15] / آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب / آیت الله نجابت شیرازی [16] و . . . 
  
کتابنامه 
  
معرفی منابعی درباره شخصیت حضرت احمد بن موسی(علیه السلام) 
  
حالات فیض آثار حضرت احمد بن موسی الکاظم شاهچراغ(ع)؛ جلال الدین محمد مجلدالاشراف/ آفتاب شیراز؛ محمد زارعی /زندگی و قیام احمد بن موسی(ع)؛ جلیل عرفان منش / حکایت مهر؛ محمد حسین رستگار / بارگاه نور؛ محمد حسین رستگار / دو رساله در حالات و کرامات حضرت شاهچراغ(ع)؛ تصحیح و تحشیه ای از محمد یوسف نیری / شرح احوال و شخصیت حضرت احمد بن موسی(ع) با زیارتنامه؛ توسط محمد حسین رستگار / محبان اهل بیت؛ محمدحسین رستگار / العزه الله احمد بن موسی(ع)؛ بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس / زیارت و معنویت؛ انتشارات آستان مقدس احمد بن موسی / رساله آثار احمدیه؛ سید جلال الدین محمد حسینی ذهبی / خورشید شیراز ؛سید مجتبی جعفری / چلچراغ شیراز؛ جلیل عرفان منش و . . . 
  
——————– 
 
[1] – بحارالأنوار ج : 48 ص : 284 
  
کَانَ لِأَبِی الْحَسَنِ ع سَبْعَةٌ وَ ثَلَاثُونَ وَلَداً ذَکَراً وَ أُنْثَی مِنْهُمْ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا وَ إِبْرَاهِیمُ وَ الْعَبَّاسُ وَ الْقَاسِمُ لِأُمَّهَاتِ أَوْلَادٍ وَ إِسْمَاعِیلُ وَ جَعْفَرٌوَ هارُونُ وَ الْحَسَنُ لِأُمِّ وَلَدٍ وَ أَحْمَدُ وَ مُحَمَّدٌ وَ حَمْزَةُ لِأُمِّ وَلَدٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ إِسْحَاقُ وَ عُبَیْدُ اللَّهِ وَ زَیْدٌوَ الْحُسَیْنُ وَ الْفَضْلُ وَ سُلَیْمَانُ لِأُمَّهَاتِ أَوْلَادٍ وَ فَاطِمَةُ الْکُبْرَی وَ فَاطِمَةُ الصُّغْرَی وَ رُقَیَّةُ وَ حَکِیمَةُ وَ أُمُّ أَبِیهَا وَ رُقَیَّةُ الصُّغْرَی وَ کُلْثُم وَ أُمُّ جَعْفَرٍ وَ لُبَابَةُ وَ زَیْنَبُ وَ خَدِیجَةُ وَ عُلَیَّةُ وَ آمِنَةُ وَ حَسَنَةُ وَ بُرَیْهَةُ وَ عَائِشَةُ وَ أُمُّ سَلَمَةَ وَ مَیْمُونَةُ وَ أُمُّ کُلْثُومٍ وَ کَانَ أَفْضَلَ وُلْدِ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی ع وَ أَنْبَهَهُمْ وَ أَعْظَمَهُمْ قَدْراً وَ أَجْمَعَهُمْ فَضْلًا أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا ع وَ کَانَ أَحْمَدُ بْنُ مُوسَی کَرِیماً جَلِیلًا وَرِعاً وَ کَانَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی یُحِبُّهُ وَ یُقَدِّمُهُ وَ وَهَبَ لَهُ ضَیْعَتَهُ الْمَعْرُوفَةَ بِالْیَسِیرَةِ وَ یُقَالُ إِنَّ أَحْمَدَ بْنَ مُوسَی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوکٍ 
  
[2] – به نقل از خبر گزاری ایسنا ؛ کد خبر 897-2173-5 
[3] – شیراز، علی سامی، ص 338 – 337 
[4] – الملل و النحل، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی، بیروت، دارالفکر، بی تاریخ، ص 170 – 169. بحار الانوار؛ ج 8 ص 308 
  
فلما شاع خبر وفاة الإمام موسی بن جعفر ع فی المدینة اجتمع أهلها علی باب أم أحمد و سار أحمد معهم إلی المسجد و لما کان علیه من الجلالة و وفور العبادة و نشر الشرائع و ظهور الکرامات ظنوا به أنه الخلیفة و الإمام بعد أبیه فبایعوه بالإمامة فأخذ منهم البیعة ثم صعد المنبر و أنشأ خطبة فی نهایة البلاغة و کمال الفصاحة ثم قال أیها الناس کما أنکم جمیعا فی بیعتی فإنی فی بیعة أخی علی بن موسی الرضا و اعلموا أنه الإمام و الخلیفة من بعد أبی و هو ولی الله و الفرض علی و علیکم من الله و رسوله طاعته بکل ما یأمرنا. فکل من کان حاضرا خضع لکلامه و خرجوا من المسجد یقدمهم أحمد بن موسی ع و حضروا باب دار الرضا ع فجددوا معه البیعة فدعا له الرضا ع و کان فی خدمة أخیه مدة من الزمان إلی أن أرسل المأمون إلی الرضا ع و أشخصه إلی خراسان و عقد له خلافة العهد 
  
[5] – کنر الانساب، معروف به بحر الانساب، ص 95. بحار الانوار؛ ج 48؛ ص 308 
  
فلما سمع به قتلغ خان عامل المأمون علی شیراز توجه إلیه خارج البلد فی مکان یقال له خان زینان علی مسافة ثمانیة فراسخ من شیراز فتلاقی الفریقان و وقع الحرب بینهما فنادی رجل من أصحاب قتلغ إن کان تریدون ثمة الوصول إلی الرضا فقد مات فحین ما سمع أصحاب أحمد بن موسی ذلک تفرقوا عنه و لم یبق معه إلا بعض عشیرته و إخوته فلما لم یتیسر له الرجوع توجه نحو شیراز فأتبعه المخالفون و قتلوه حیث مرقده هناک. 
  
پس از ورود حضرت امام رضا(علیه السلام) به خراسان و دادن مأمون خلافت عهدی خود را به آن حضرت، چون این خبر به مدینه رسید حضرت سید امیر احمد عزم خراسان کرد با هفت صد تن از برادران و برادرزادگان و جماعت کثیری از دوستان و محبان از مدینه ی طیبه حرکت کردند. چون به دو فرسنگی شیراز رسیدند، خبر شهادت امام رضا (علیه السلام) به آن نواحی رسیده بود، و مأمون نیز از حرکت امامزادگان از اطراف به عزم خراسان اطلاع یافته به جمیع حکام و عمال قلمرو خود نوشت که: هر جا کسی از آل ابوتراب بیابند، به قتل برسانند. 
  
[6] – رک: آثار عجم، میرزا فرصت شیرازی، ص 445 
[7] – بحار الانوار ج 8 4ص 309 
  
کتب بعض فی ترجمته أنه لما دخل شیراز اختفی فی زاویة و اشتغل بعبادة ربه حتی توفی لأجله و لم یطلع علی مرقده أحد إلی زمان الأمیر مقرب الدین مسعود بن بدر الدین الذی کان من الوزراء المقربین لأتابک أبی بکر بن سعد بن زنکی فإنه لما عزم علی تعمیر فی محل قبره حیث هو الآن ظهر له قبر و جسد صحیح غیر متغیر و فی إصبعه خاتم منقوش فیه العزة لله أحمد بن موسی فشرحوا الحال إلی أبی بکر فبنی علیه قبة 
  
[8] – به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس احمد بن موسی(شاه چراغ) 
[9] – به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس احمد بن موسی(شاه چراغ) 
[10] – تخلص به قدسی عارف و حکیم بزرگ سده سیزده و چهارده وی در سال 1243ه. ق در شیراز متولد گردید. پدرش عارف بزرگ سده سیزدهم بود، مادرش نیز از سادات شریفی حسینی بود مرحوم احمد تبریزی « وحیدالاولیاء » دررساله اوصاف المقربین که در احوال استاد خود یعنی مجدالاشراف تالیف کرده است برنامه هفتگی او را در ایام اقامت در مشهد مقدس از زبان او نقل می کند چنین می نگارد: 
  
اشتغال اوقات خود را اینگونه قسمت کرده بود: ایام منعینه را بغیر از روزهای جمعه و دوشنبه به تحصیل علوم می پرداخت و آن دو روز را تعلیم خود به بعضی از بزرگان می نمود، همیشه با ترک حیوانی صائم الدهر بود و در هر اربعین یک روز افطار می نمود شبها در کنار پنجره حرم مطهر رضوی به صلوات و ذکر و اوراد و احیای لیالی می پرداخت. 
  
از آثارش: «تحفه الوجود»، در حکمت و عرفان؛ «تام الحکمة» که دیباچه ی «قوائم الانوار و طوالع الاسرار» پدرش، میرزا ابوالقاسم راز شیرازی، می باشد؛ «خلاصة الذهب»، تعریف سلسله ی ذهبیه رضویه؛ «قنوتیه»، فارسی و عربی؛ «تاریخ حیات قطب الدین شیرازی»؛ «مجلل الانوار» یا «کشکول سلسلة الذهب»؛ «مرآت الکاملین»؛ «وصیت نامه»؛ «دیوان» شعر. رحلت او در سال 1331 قمری واقع گردید و مزار شریفش در اطاقی ویژه در حرم مطهراحمد بن موسی شاه چراغ قراردارد. 
  
[11] – یکی از دانشمندان بزرگ شیراز بود. به نقل از تذکره دلگشا وی پس از فراگرفتن مقدمات در مدرسه حکیم شیراز به علوم معانی و بیان وفلسفه و ادبیات دست یافت و مدتها به فراگیری اشارات بوعلی سینا و اشعار ملاصدرا پرداخت، هدایت در کتاب ریاض العارفین درباره او چنین مینگارد : همانا سالهاست که فاضلی باین جامعیت ظهور نکرده و گردون چنین نفس شریفی را پیدا نیاورده است. بسمل در سال 1236 هجری در شیراز وفات کرد و او را در حرم سید میرمحمد بن موسی الکاظم دفن کردند. 
  
[12] – نامش میرزا محمد و پسر سوم میرزا شفیع وصال است. داوری در سال 1238 قمری در شیراز بدنیا آمد ولی در علوم ادبی و ریاضی و حکمت الهی و آداب سخنوری و خط و نقاشی سرآمد اقران بود. دکترحمیدی شیرازی در بحث ادبیات دوره قاجار می نگارد، داوری گل سرسبد خاندان وصال است. با آنکه زود از دنیا رفت یک دنیا ذوق از خود بیادگار گذاشته، سبک شعر او سبک منوچهری است. آثار:«دیوان» اشعار وی را در حدود پانزده هزار بیت دانسته اند. در بعضی منابع «رساله ای در عروض» و کتابی در «معانی و بدیع» و «فرهنگ» بزرگی به زبان ترکی به وی نسبت داده اند. از آثار چهره پردازی وی: چهار قطعه تصاویر آبرنگی از قیافه رجال برجسته دوره ناصری که در مرقعی با خطوط متنوع ترتیب یافته است؛ تصویر محمد شفیع وصال که بر روی تشکی نشسته است. از خطوط او: یک نسخه شش دفتر «مثنوی» مولانا، به قلم کتابت خفی عالی، با رقم « . . . واناالعبد . . . محمد المتخلص بداوری ابن المرحوم وصال . . . سنه 1267»؛ یک نسخه «لوایح» جامی، به قلم کتابت خفی خوش با رقم «. . . . فی سنه 1276. . . . . . و اناالعبد داوری بن وصال»؛ یک نسخه «چهار مقاله» نظامی عروض، به قلم کتابت خوش، با رقم « . . . حرره داوری بن وصال غفرله، سنه 1279»؛ یک نسخه «سحر حلال»؛ به قلم کتابت خوش با رقم: « . . . داوری بن وصال 1282»؛ چهار اثر دیگر وی در «احوال و آثار خوشنویسان» ذکر شده است. وی در سال 1283 دار فانی را بدرود گفت و در حرم حضرت شاه چراغ مدفون گردید. 
  
[13] – وی عارف مشهور قرن سیزدهم هجری است وی از مشایخ سلوکی شیراز بود. وی پس از کسب علوم اولیه به قصد یافتن مرد کاملی به اصفهان رفت و در نائین بخدمت حاج عبدالوهاب نائینی رسید و به اشاره وی به ریاضات شدید و مسافرتهای مختلف پرداخت. دو سفر به مکه و مدینه مشرف شد. پس از وفات استادش مدت چهار سال دیوانه وار در کاشان و اصفهان بسر آورد و سپس به شیراز مراجعت نمود وی در سال 1339 هجری در شیراز بدرود حیات گفت و بنا به وصیت او وی را در پائین قبر حضرت احمد بن موسی دفن کردند. 
  
[14] – وی از شعرا و خوش نویسان شیراز بود. مرحوم روحانی وصال برادر زاده وی در شرح حال او می نویسد فرهنگ چهارمین فرزند میرزا شفیع وصال است نامش ابوالقاسم و مختلص به فرهنگ است در سال 1242 در شیراز بدنیا آمد و در آغاز جوانی علوم ادبی و فنون ریاضی را فرا گرفت و حتی علوم جفر و رمل را دست یافت وی زبان فرانسوی را به تشویق حکیم قاآنی تحصیل نمود و شاعری توانا بود. ازجمله تالیفات او ترجمه کتاب بارع در علم نجوم بالغ بر ده هزار بیت می باشد. کتاب لغتی بنام: فرهنگ فرهنگ نیز تالیف کرد. رساله طب الیله و دیوان شعر از او باقی مانده است. وی در سال 1309 قمری بدرود حیات گفت و درحرم مطهر سید میر محمد(ع) دفن گردید. 
  
[15] – نام وی شفیع و مشهور به میرزا کوچک خان بود، خطی بسیار نیکو داشت. مرید سرسخت میرزا ابوالقاسم شیرازی ملقب به سکوت بود و در شعر و شاعری تسلط کامل داشت سبک او سبک منوچهری است قاآنی در حق او میگوید. 
  
بعد از وصال نیابی چون من * صدبار اگر بکاوی ایران را 
  
وی در طول زندگی آثار زیبایی به یادگار گذاشت که عبارتنداز:- دیوان اشعار مشتمل بر پانزده هزار بیت – مثنوی بزم وصال – تکمیل مثنوی ناتمام فرهاد و شیرین وحشی – ترجمه اطواق الذهب زمخشری -صبح وصال از آثار جالب او فرهاد و شیرین است و آنرا بزم وصال نام نهاده است و مراثی سالار شهیدان فراوانی دارد فوت او در سال 1262 بود و در حرم شاه چراغ مدفون گردید. دیوان او بالغ بر سی هزار بیت می باشد. 
  
کتابی در حکمت و کلام به نظم آورده کتاب دیگری در شرح گفتار فارابی درعلم موسیقی و شرحی درباره عروض و قوانین رساله ای هم در شرح احادیث قدسیه دارد. 
  
عزیزان باید بدانند که در شیراز قبرستان فراوان بوده در کنار هم هر امام زاده گمنامی قبرستان بود که از همه مهمتر کنار آرامگاه شاه داعی الله بود که هنوز هم برجاست، اشخاص سرشناس و عالم و عارف را معمولاً در بقعه شریف شاه چراغ(ع) دفن میکردند که متاسفانه ما از آنها چندان خبری نداریم بنابراین نه تنها این مکان از نظر امام زاده های محترم قداست دارد بلکه اگر گوشه گوشه های آن مدفن بزرگانی است که هریک چراغ تابانی نور افزا برای عصر خود بود. 
  
ای خاک اگر سینه تو بشکافند * بس گوهر قیمتی که درسینه تست 
[16] – تولد این بزرگوار در سال 1296 هجری شمسی در خانواده ای کریم الاصل در شهر شیراز بود، تحصیلات مقدماتی آن بزرگوار در مدرسه خان زیر نظر آیت الله العظمی سید عبدالله شیرازی بود و سپس برای ادامه تحصیلات به نجف اشرف مشرف شدند. بیش از یک دهه در نجف اشرف اقامت داشتند و بدرجه اجتهاد نائل گردیدند. ایشان فقیهی صاحب نام هم در حوزه علمیه نجف و هم در شیراز مطرح بودند از اساتید حوزوی ایشان اقاضیاء عراقی، سید عبدالهادی شیرازی، سید ابوالحسن اصفهانی، سید ابوالقاسم خوئی و آیت الله بروجردی بودند، روزیکه جواز اجتهاد بایشان دادند سن آن بزرگوار 28 سال بود. عرفان را در نجف زیر نظر حضرت آیت الله قاضی بهره ور گردیند.
منبع: www.hawzahnews.com
 
لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=21960

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب