جمعه, 23 آذر , 1403 برابر با Friday, 13 December , 2024
جستجو

حجة الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی در دهمین جلسه بررسی تاریخ کلام امامیه در عصر حضور ائمه علیهم السلام، تحقیق تاریخی را از سه راه بررسی اندیشه ها، شخصیت ها و جریان ها ممکن دانست و به اهمیت بحث شخصیت شناسی در شناخت دوره مدینه نخستین اشاره کرد و شاخصه های شناخت این شخصیت ها را بر شمرد و به برخی شبهات درباره عدم استمرار این شخصیت ها در دوره های مختلف پاسخ گفت.

13 دی 1393

در جلسه گذشته مقدمه ای در باب چگونگی ورود تاریخ اندیشه امامیه در مدینه نخستین عرض کردم. برای این که این نکته بیشتر روشن شود لازم است عرض کنم که در بحث تاریخ کلام، سه مدخل برای تحقیق تاریخی داریم:

1-    از طریق اندیشه ها ورود کنیم و گزاره های علمی کلامی یا مجادلات و مناظرات و احتجاجات را مورد بررسی قرار دهیم.

2-    شخصیت شناسی؛ یعنی شخصیت های آن دوره در مظان نظریه پردازی و حضور علمی هستند مورد رد یابی قرار گیرند و با بررسی شخصیت آن ها راهی را برای تحقیق تاریخی بگشاییم.

3-    جریان شناسی؛ یعنی به گروه اندیشه ها بپردازیم و نشان دهیم که در درون یک مکتب کلامی چه گروه هایی وجود دارند؟ و چه اندیشه هایی رد و بدل می شود. البته در جای خود گفته ایم که این سه مدخل بستری برای بررسی تاریخ اندیشه به معنای عام خودش است که با شرایط زمان گره می زنیم و یک طرح و داستان دقیقی را از تحولات اندیشه ای ارائه کنیم.

در دوره مدینه نخستین با محاذیری مواجه هستیم و بدین جهت مجبوریم بحث را با شخصیت شناسی ادامه دهیم:

1-    کمبود اسناد و مدارک تاریخی؛

2-     رنگ سیاسی اجتماعی در مباحث اندیشه ای؛ مساله ها مساله سیاسی است و نوع موضع گیری ها نیز پس زمینه سیاسی دارد و بدین دلیل این فضای سیاسی زمینه بروز و چهره نمایی اندیشه ها را با دشواری مواجه کرده است.

3-    جامعه اسلامی در عرصه فکری و علمی جوان و نابالغ است و در یک عقبه فرهنگی منحط بوجود آمده است و هنوز اندیشه های اسلامی زمینه بروز را پیدا نکرده است؛ پس نباید انتظار داشت در این دوره مباحث علمی، توسعه گسترده ای پیدا کرده باشد. اگر متکلمانی هم هستند که می توانند بحث علمی کنند مخاطبان آمادگی شنیدن آن را ندارند.

به این سه دلیل مجبوریم در دوره نخستین مدینه از طرقی استفاده کنیم که ما را با دشواری در تحقیق مواجه نکند.

ما در دوره مدینه نخستین، دو ویژگی داریم:

1-    اطلاعات محدودی وجود دارد؛

2-    این پدیده، پدیده فکری خاصی است و مانند تحولات سیاسی اجتماعی نیست. گاهی اوقات با رفتار اجتماعی آشکار مواجه هستیم که طبعا گزارش ها هم مستقیما سراغ آن ها می رود. ولی الان با چیزی سر و کار داریم که بیشتر جنبه انفسی دارد و در ذهن ها می گذرد و ما با یک سری بروزهای محدود مواجه هستیم.

برای بازشناسی درون مایه های فکری و تحولاتی که رخ می دهد باید از تکنیک هایی استفاده کنیم که به روشن شدن زوایا کمک کند. انتخاب ما در این دوره شروع از شخصیت ها است.

زمانی که در روایات می بینیم بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله تنها تعداد اندکی بر عهد خویش در باب جانشینی امام علی علیه السلام باقی ماندند نشانی از تکامل تدریجی جامعه شیعه دیده می شود. در این فضا گزارش های تاریخی می گوید با یک تکامل جمعیتی مواجهیم. گفته شده که اول سه نفر یا چهار نفر و گزارش های دیگر به دوازده نفر نیز اشاره می کند که در همان روزهای اول بر پیمان اطاعت از امام علی علیه السلام باقی ماندند. تاریخ یعقوبی، رجال برقی و بقیه مصادر به این نکته اشاره می کنند.

سوال: در باب شخصیت ها به دو نکته توجه می کنید؟ یکی این که به قدر مشترک این عقاید پی ببریم و دیگر این که ارتباطشان با ائمه علیهم السلام را بسنجیم.

ما می خواهیم تفکیک کنیم و هر شخصیتی را بصورت مستقل آنالیز کنیم. این ها نقطه اشتراکی دارند که ممکن است نوعا بحث کلامی و فکری نباشد و یا اگر بحث کلامی باشد لزوما با هم اشتراک فکری ندارند. ما به دنبال این هستیم که در بین این شخصیت ها کسانی هستند که مقاومت فرهنگی را به عنوان وجهه اصلی درگیری با شرایط انتخاب کرده اند. ای بسا در بین این افراد کسانی هستند که رویکرد فکری و فرهنگی ندارند و اگر اسنادی پیدا نکردیم این افراد را داخل در خط کلامی نمی دانیم. اما اگر توانستیم نمونه ها و یا تعداد زیادی از آن ها را در جریانی معرفی کنیم که در حال ارائه تحلیل سیاسی است و مواجهه فرهنگی دارد به نقطه آغاز کلام شیعه می رسیم.

تمرکز کنونی ما بر تک شخصیت ها است و بعد از تحلیل و آنالیز چهره فرهنگی آن ها را ارائه کنیم. وگرنه باید بین تاریخ تشیع و تاریخ کلام شیعه تفاوت گذاشته شود. اگر تاریخ تشیع بحث می کردیم تمام این افراد را داخل در بحث می کردیم. انگیزه های این افراد در همراهی با جریان شیعه داخل در تاریخ تشیع نیست. ما می خواهیم بگوییم در درون جامعه شیعه یک جریان فرهنگی به وجود می آید و پاره ای از این شخصیت ها دارای اندیشه های علمی اند.

سوال: اشکال این جا است که امتداد زمانی حرکت فرهنگی را نمی توانیم ثابت کنیم.

من می خواهم تئوری تحلیل تشیع را عوض کنم. ذهنیت تاریخی ما نیز همین است که شیعه امام علی علیه السلام یک مقاومت سیاسی کرده است. بخصوص تحلیلی که قبل از انقلاب وجود داشت. وقتی از تشیع و حقانیت خلافت امام علی علیه السلام سخن می گوییم تنها نکته ای که به ذهن متبادر می شود جنبه سیاسی آن است و این که یا باید در برابر این غصب خلافت شمشیر بکشد یا نوعی مخالفت سیاسی از خود نشان دهد.

از نگاه حزبی و سیاسی این تحلیل درست است ولی اگر کسی اهل بیت علیهم السلام را بشناسد این تحلیل را نادرست می داند. شان اهل بیت علیهم السلام بالاتر از این است که بصورت حزبی و یک گروه سیاسی عمل کند. در جای خود گفته ایم عنصر فکری و اجتماعی در مفهوم ولایت، بیشتر از عنصر سیاسی است. کسانی که عینک سیاسی در تاریخ اهل بیت علیهم السلام به چشم می زنند به دنبال این هستند که ببینند مثلا امام صادق علیه السلام چه گروه چریکی را تشکیل داده است؟ ولی در سیره آن ها چنین چیزی نیست. چون ولایت و امامت، ولایت و امامت دینی است و هدایت سیاسی لزوما به دست گرفتن قدرت سیاسی نیست. ما معتقدیم اهل بیت علیهم السلام از امام علی علیه السلام تا ائمه متاخر علیهم السلام و اصحاب آن ها، هرچه نزدیکتر به آن ها باشند این شیوه را دارند؛ یک شیوه جامع در یک مدل متناسب با زمان با هدف احیاء سنت پیامبر صلی الله علیه و آله. همان جمله ای که امام حسین علیه السلام در کربلا فرمود که تنها چیزی که می خواهم این است که امت جدم را اصلاح کنم. اگر با این نگاه تحلیل کنید نقش رهبر اجتماعی فکری سیاسی را می بینید و بخشی از این نقش، حضور در صحنه قدرت است.

چند تئوری داده شده است و اجمالا می خواهم بگویم قبول ندارم که وجهه اصلی مواجهه اهل بیت علیهم السلام با قدرت، وجهه سیاسی باشد.

این تئوری ها انواعی دارد:

1-    گرفتن قدرت را تمام محور حرکت اهل بیت علیهم السلام می داند؛

2-    برخلاف گروه اول معتقدند یک حرکت همه جانبه بوده است ولی محور اصلی، حرکت سیاسی است؛

اسناد تاریخی این نظرها را تایید نمی کند و کسانی که می خواهند این نظریات را ثابت کنند زحمت زیادی باید بکشند و اسناد تاریخی را نادیده می گیرند. بدلیل این که اصلا معقول و منطقی نیست. جمله ای که امام صادق علیه السلام به ابومسلم در دعوت عباسیان فرموده اند همین مدعا را ثابت می کند. ابومسلم از امام دعوت کرد که هم اکنون که خراسان را در اختیار گرفتیم شما رهبری این جریان را بر عهده بگیرید. حضرت فرمودند: ابومسلم را ما نفرستادیم و هر کسی که او را فرستاده است مدیریتش می کند.

من معتقدم شرایط بدست گیری قدرت، به مفهومی که اهل بیت علیهم السلام قبول دارند نیست. البته آن ها تلاش می کنند ولی نوع تلاش آن ها از سنخ تلاش سیاسی قدرت نیست. اهمیت این طرح، در نشان دادن یک استمرار هماهنگ در سیره اهل بیت علیهم السلام است؛ بطوری که گویا یک نفر این مدت طولانی را مدیریت می کند.

چون عینک سیاسی می زنیم اول می بینیم که گروهی در برابر خلافت مقاومت می کنند. اتفاقا اول فضا این قدر آلوده است کم کم خطوط روشن می شود و از سه نفر به دوازده نفر می رسد. اگر عینک جامعه را به چشم بزنیم یک خطی معتقد است که باید رسالت پیامبر را ادامه داد و مقاومت سیاسی و نظامی می کند ولی توجه دارد که ادامه سنت اسلام و دستاوردهای پیامبر صلی الله علیه و آله صرفا با مقاومت سیاسی ممکن نیست. بخشی از آن مقاومت حضور در صحنه قدرت است. ابوذر و سلمان چه نقشی ایفا می کند. عبد الله بن عباس و شخصیت او چیست؟ که بین حوزه سیاست و فرهنگ پیوند می زند.

در تحلیلی که به دنبال آن هستیم معتقدیم یک خط از بعد از سقیفه آغاز شده است و از همه امکانات و ظرفیت ها برای پیشبرد اهداف خود استفاده می کند؛ ولو این که عناصر خود را به درون حکومت بفرستد تا مشاوره دهد و یا حلقه ارتباطی سیاسی درست کند و یا این که عناصر را به عنوان رابط های فرهنگی از طریق رسانه قدرت، پیام هایی را ارائه کند. که همه این ها در تاریخ نخستین هست

معتقدیم سیر تطور اندیشه تشیع، یک سیر پیوسته است؛ همان انسان 250 ساله ای که مطرح شده است. خواهیم گفت که جامعه اعتقادی و جامعه سیاسی شیعه در چه زمانی شکل می گیرد؟ مثلا در این زمان، جامعه شیعی جامعه سیاسی و نه جامعه فرهنگی شیعه شکل نگرفته است. بنده معتقدم اهل بیت علیهم السلام اصلا نمی خواسته اند چنین جامعه ای شکل بدهند. سیاست امام علی علیه السلام و فرزندان ایشان تا عاشورا، سیاست حضور در عرصه و اصلاح امت پیامبر صلی الله علیه و آله است. این جامعه بازمانده پس از پیامبر صلی الله علیه و آله باید ادامه دهنده راه ایشان باشد.

 

سیاست ائمه علیهم السلام این بوده است که تا می توانند در درون جامعه اصلاح کنند و از انشقاق در آن خودداری کنند؛ ولو این که در دل چیز دیگری داشته باشند. عاشورا نقطه فصل این جریان است؛ یعنی جامعه اسلامی به این ندای اهل بیت علیهم السلام پاسخ نداد. به دلیل این که جامعه، با توجه به آن چه که ابن خلدون در باره عصبیت می گوید حاضر به پذیرفتن حرف امام نشد. پیامبر چیزی می خواست و عرب چیز دیگری می خواست. این جامعه عصبیت را بر حقانیت امام علی علیه السلام برتری داد و عاشورا نقطه اوج این جریان و آغاز تشکیل جامعه سیاسی شیعه بود. از این جا جدا سازی شکل می گیرد و سعی می کند با ایجاد جامعه سیاسی شیعی بر جریان حاکم غلبه کند.

برقی از دوازده نفر یاد کرده است و در کتاب رجال خود می گوید شش نفر از مهاجرین و شش نفر از انصار هستند و از آن ها نام می برد: ابوذر و سلمان و خالد بن سعید و مقداد و برید اسلمی و عمار یاسر از مهاجرین و خضیمه رشادتین سهیل بن حنیف ابوالحیث مالک و قیس بن سعد بن عباده از انصار.

تطورات تاریخی نشان می دهد که در آن حادثه پس از پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجد مدینه جمع می شوند و با هم پیمان می بندند و وفاداری خود نسبت به امام علی علیه السلام را نشان میدهند. در بررسی های تاریخی مشخص می شود که به تدریج تعداد این ها بیشتر می شود. کسانی مانند ابوایوب انصاری به آن ها می پیوندند که چهره رسمی شیعه به خود می گیرند.

تحلیل ما از شخصیت های این دوره که تا دوره امام حسن و امام حسین علیهما السلام ادامه پیدا می کنند این است که این ها دو گروه اند:

1-    شیعیان نخستین: گروهی هستند که از سه و دوازده شروع می شود و جزو اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله هستند.
2-    یا از صحابه نیستند و یا اگر از صحابه هستند بعدا به امام علی علیه السلام پیوسته اند. این ها لایه دوم پیوستگان به امام علی علیه السلام هستند که در آستانه خلافت ایشان و کشته شدن عثمان به حضرت پیوستند.

بین این جمعیت بر اساس یک شاخصه ها و نشانه هایی می توان تعدادی را ممتاز کرد که چهره های ممتاز کلامی دارند. ما به افرادی با این شاخصه ها نام متکلمان این دوره را می گذاریم.
در تاریخ تمامی علوم این مساله وجود دارد که به آغاز می برند و نمی توان همه شاخصه های علمی را در آن دوره پیدا کرد ولی در یکی از آن شخصیت های نشانه هایی وجود دارد که می توان پیشینه علم را پیدا کرد. در دانش کلام نیز همین اتفاق می افتد؛ زیرا این دانش، یک دانش بشری است؛ یعنی در بستری متناسب با نیازها توسط افراد ساخته می شود و این مطلب غیر از اعتقاد و بن مایه های فکری است.

 

پس وقتی ما از متکلمان دوره نخستین ذکر می کنیم شاخصه هایی مد نظرمان است:

1-    این که فرد دارای پس زمینه شخصیتی و اعتقادی است. یعنی وقتی نگاه می کنیم رویکردش نسبت به حوادث برخاسته از انگیزه های اعتقادی و معرفتی است.

2-    یک نوع معروفیت و شهرت به علم و دانش دینی دارد. این گونه نیست که روایتی از او نقل نشده باشد و هیچ نقشی در حادثه علمی نداشته باشد.

3-    یک حرکت و مواجهه اعتقادی کرده باشد. اگر ابوذر با عثمان مقابله می کند درست است که با یک مساله سیاسی درگیر می شود ولی دلیل و استدلالش یک چیز دیگر است و می گوید این فرد با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله مخالف است.

4-    از او آراء و اندیشه ها و نقل ها و گزارش های اعتقادی می شود. یا بیان می کند و یا از او سوال می کنند و یا سخنرانی می کند.

با این چهار شاخصه شخصیت های کلامی را ممتاز می کنیم و با این نگاه وارد شخصیت ها می شویم.

سوال: شما به سه مولفه گزارش ارتد الناس و دوازده نفر و همین شخصیت شناسی افراد می خواهید استناد کنید؛ این ها با هم هماهنگی ندارد. ارتد الناس البته اول سه نفر هستند و بعد هفت نفر می شوند و مشخص نیست برخی از آن ها چه شخصیتی دارند و امتدادی از آن ها نیز مشاهده نمی شود. آن دوازده نفر نیز که یعقوبی اشاره می کند بیشتر مواضع سیاسی دارند و بعد نیز امتدادی از آن ها مشاهده نمی شود. مثلا خالد بن سعید بن عاص را می خواهیم شیعه حساب کنیم؛ در حالی که نشان از شیعه ندارد و در مقابل نشان های مختلفی از اموی بودن او مشاهده می شود. یا قیس بن سعد که طرفدار پدرش بود و دید که پدرش رای نیاورد به جبهه امام علی علیه السلام آمد و موضع گیری اش کاملا سیاسی و تشکیل حکومت است نه مطرح کردن ولایت امام علی علیه السلام. اگر تک شخصیت ها را بخواهید بررسی کنید عمدتا از منابع روایی می خواهید استفاده کنید و در منابع تاریخی وجود ندارد.

نسبت به روایات ارتد الناس و دوازده نفر، فقط به عنوان نشانه گرفته ام و علت این که تعدادشان با هم متفاوت است روشن است؛ زیرا هر کدام از این ها گزارش تاریخی اش ناظر به شرایط خاصی است. علت دوازده نفر این بوده است که این تعداد اجتماعی کردند و اتفاقی افتاد که در منابع تاریخی ماند. گزارش گر هم در صدد تحلیل شخصیت تک تک این ها نبوده است. ارتد الناس ناظر به یک حادثه دیگری است و هم مصادر مستقیم و هم مصادر غیر مستقیم دارد. این ها همگی راهنما برای انتخاب افراد است. فعلا به این گزارش ها تنها به عنوان نشانه اشاره می کنم.

 

اصل بحث این است که بر روی تک تک این افراد بررسی کنیم که ممکن است در مورد برخی از آن ها گزارش خلاف وجود داشته باشد. نمی خواهیم بگوییم هر کسی که نام تشیع را دارد لزوما در جریان کلامی فکری شیعه قرار دارد؛ در هیچ جای فرق و مذاهب نیز چنین نیست.

همه نکته این است که آیا در دوره نخستین اندیشه کلامی بر محور امام علی علیه السلام و خاندان ایشان به عنوان یک جریان فکری شکل گرفته است یا نه؟ بر روی تک تک این موارد و شخصیت ها بحث و بررسی می شود. مثلا در مورد قیس بررسی خواهیم کرد که مواضع و بیاناتش نشان گر این است که تنها بخاطر حمایت از پدرش حامی امام علی علیه السلام نشد. البته در بین این ها ممکن است افرادی باشند که امتداد خط فکری امام نباشند.

ما با مشکل گزارش های تاریخی مواجه هستیم. در دوره نخستین اسناد محدود و برخی از آن ها جانبدارانه است. باید در میان آن ها بگردیم و موارد صحیح را پیدا کنیم. علاوه بر این، روایی یا تاریخی بودن، از کجا آمده است؟ اگر ببینیم در صحیح بخاری مطلبی آمده است که معنعن است و طبری هم معنعن چیزی را نقل می کند صرفا بخاطر این که این روایت در صحیح بخاری است و آن روایت در طبری است تفاوت می کند؟

به عنوان مثال، منقولات تفسیری ابن عباس در این مساله قابل طرح است. یعنی اگر قرار است من چهره علمی کلامی ابن عباس را بررسی کنیم باید تاریخ طبری را نگاه کنم؟ طبری اهتمامی به بیان عقاید ندارد. اگر من بخواهم اندیشه های یک شخصیت را بررسی کنم باید ببینم چه منقولات روایی و تفسیری دارد. به نظر من بحث تاریخی و روایی را کنار بگذاریم و اسناد را ملاک قرار دهیم. در این گونه مباحث ما کتب رجال و تراجم را ملاک قرار می دهیم در حالی که به نظر برخی، این کتاب تاریخی نیستند. همچنین ممکن است لابلای دیوان اشعار شواهدی بر واقعه تاریخی پیدا کرد. مثلا شعری از کمیت اسدی را در بلاغات النساء که انگیزه اعتقادی ندارد می آوریم. ما در تحلیل دوره نخستین با اسناد سر و کار داریم. گاهی اوقات می توانید یک روایت از اصول کافی و یا در صحیح بخاری، ارزشش از نظر تاریخی از منقولات طبری مهم تر است. البته منظور من این است که با قرائن باشد؛ نه این که چون در صحیح بخاری است معتبر باشد.

من هنوز چیزی را اثبات نکردم. ما این را قبول داریم که امام علی علیه السلام دوستان و یارانی دارند و نام آن ها ذکر شده است. هنوز به استمرار نرسیده ام. خواسته ام یک روش تحقیق را بگویم. ما می خواهیم یاران امام را پیدا کنم. ابوذر را گاهی اوقات یک شخصیت عصبانی می بینیم و یک موقع بازشناسی می کنیم و او را از همه جوانب شناسایی می کنیم. می خواهم بگویم که باید بین شخصیت های اطراف امام علی علیه السلام ابتدا باید جستجو کردو آن ها را شناسایی کرد. اطلاعات به ما آن ها را می شناسد و ما از طریق اسناد، کلامی بودن آن ها را می خواهیم ثابت کنیم. در این کار روش تاریخی را پیش می گیریم ولی لزوما این نیست که حتما باید استناد به کتابی باشد که نامش تاریخی باشد. امروزه از روی سکه ها و یا نامه هایی که حتی در هیچ کتاب تاریخی نیز ثبت نشده است در مورد یک واقعه تاریخی اظهار نظر می کنند. مثلا در واقعه دار که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند قلم و دوات بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم. ابن عباس از سه طریق نقل می کند و در شش جای صحیح بخاری آمده است. یک جا به مناسبت اخراج یهودیان از مدینه و در جای دیگر به مناسبت اختلاف در میان امت نقل می کند.  فرض کنید اگر در هیچ کتابی جز صحیح بخاری این روایت نیامده بود با روش تاریخی و با استناد به این کتاب می توانیم ثابت کنیم.

 

فهرست جلسات بررسی تاریخ کلام امامیه در عصر حضور ائمه (ع)

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=21574

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب