یکشنبه 5 فروردین 1403 برابر با Saturday, 23 March , 2024

مطالعات تاریخی در حوزه حدیث: نبود روش ‌شناسی مشخص، ضعف اصلی

س: ضرورت‌ های مطالعات تاریخ حدیث، به طور کلّی چه مواردی است؟

ج: ابتدا لازم می‌دانم بین دو نوع کار تاریخی در حوزۀ حدیث، تفاوت قائل شوم. گاهی ممکن است ما کاری تاریخی در باب آن چه به نام حدیث می‌شناسیم(چه به صورت مجموعۀ احادیث یا یک حدیث خاص) انجام دهیم و گاهی ممکن است کاری در مورد تاریخ دانش حدیث یا علوم حدیث صورت دهیم.

وقتی سخن از حدیث است، الزاماً با یک علم مواجه نیستیم، بلکه با مجموعه ‌ای از گفته ‌ها رو به روییم که در سنت اسلامی جنبۀ مرجعیت پیدا کرده است؛ ولی هنگامی که از علوم حدیث، سخن می‌ گوییم، باید به سده ‌های بعدی و به طور خاص قرن‌ های دوم، سوم به بعد برگردیم که با دانش‌ های خاصی چون: رجال، درایه و فقه الحدیث، مواجه هستیم. بنابراین در مورد هر دوی اینها کار تاریخی قابل انجام می ‌شود.

در مطالعات تاریخِ احادیث، بررسی تاریخی مدوّنات حدیثی و زمینه ‌های شکل‌ گیری آنها، ارتباط رده‌ بندی آنها با نیازهای روز و مانند این مباحث، به نوعی مطالعۀ تاریخی محسوب می ‌شوند. برای نمونه، در مقایسۀ تطبیقی مدوّنه ‌های نزدیک به هم از نظر زمانی، فرض کنید مجموعۀ «کافی» با «صحیح» بخاری که از لحاظ رده ‌بندی و شروع و باب بندی و تدوین، کاملاً متفاوت هستند. این تفاوتها تا حد زیادی متاثر از شرایط فرهنگی و نیازهای عام هر مذهب بوده است.

گاهی ممکن است مطالعۀ تاریخ حدیث یا احادیث، ناظر به حدیث خاصی باشد و نه در ارتباط با مجموعۀ احادیث مدون در یک منبع. مثلاً این که کسی در باب احادیث مربوط به امامان اثنا عشر، کاری تاریخی انجام دهد و بررسی کند که چند نسخه از این روایات داریم، اولین بار این روایت در چه زمانی مطرح شده، در چه منبعی آمده و احیاناً تغییراتی که در نسخه ‌های بعدی نسبت به نسخۀ اول صورت گرفته، چه مواردی بوده؟ اینها نمونه‌ هایی از مطالعات در حوزۀ تاریخ حدیث است.

 

در حوزۀ تاریخ علوم حدیث، بررسی سیر پیدایش و پیشرفت مجموعه سنت به مثابه یک مرجع و منبع دینی (Authority) فی نفسه اهمیت بسیار زیادی دارد تا مشخص شود که تلقی امروزی از سنت به عنوان منبعی در عرض قرآن از چه زمانی و چگونه پدید آمده و چه سیر پیشرفتی را طی کرده است. همچنین شکل‌ گیری دانش ‌های حدیثی و مکاتب و مدارسی که در سیر پیشرفت این دانش‌ ها پدید آمده، نظریاتی که در بین این مکاتب شکل گرفته و نحوۀ پیشرفت آنها، از موضوعات بسیار مهمی است که تأثیرات خاص خود را در پالایش و اصلاح و بهبود این دانش خواهد داشت.

به هر حال، مطالعات تاریخی، فی نفسه، یک رشتۀ علمی است و ارزش ذاتی دارد. حتماً نباید به آن، نگاه کاربردی داشته باشیم و از ضرورت آن بپرسیم؛ زیرا این دانش، می‌ تواند مستقلاً دیده شود.

اما اگر بخواهیم نگاهی کاربردی به مطالعات تاریخ حدیث بیافکنیم، چند محور را می‌ توانیم بیان کنیم: اول این که مطالعات تاریخ حدیث، در نقد حدیث، تأثیر بسیار زیادی دارد. اگر من متوجه بشوم که یک حدیث، به جای این که قاعدتاً باید در قرن اول و یا اگر مربوط به شیعه باشد، حداکثر تا میانۀ قرن سوم شکل می‌ گرفته، در قرن پنجم یا ششم، برای اولین بار طرح می‌ شود، به طور طبیعی، یک نقد جدّیِ استنادی و اعتباری نسبت به این روایت پدید می ‌آوَرَد و این روایت، دیگر به هیچ وجه، معتبر و پذیرفتنی نیست. یا ممکن است روایتی، متناسب با شرایط خاص محیطی و فرهنگی دورۀ خاصی، شکل گرفته باشد که در این صورت، باز، از حالتِ قاعدۀ عمومی بودن برای ما می‌ افتد. به طور کلّی، با توجه به این که معمولاً، شیوۀ بیان روایات، قضایای خارجیه است و نه قضایای حقیقیه (برخلاف قرآن که معمولاً خطابی عام و کلّی دارد)، مطالعات تاریخی در این موارد، به شدت، ضرورت دارد؛ مثلاً شخص خاصی در مقابل امام نشسته، وضعیت مشخصی پیش می ‌آید و امام(ع)، ناظر به آن مسئله، مطلبی را بیان می‌ فرمایند.

در فهمِ حدیث نیز، بدونِ داشتن یک نگاه تاریخی نسبت به روایات، امکان فهم درستی از آنها وجود ندارد. در واقع حسب سیاق ‌های زمانی و مکانی روایات که با نادیده گرفتن مطالعۀ تاریخی در مورد روایات شکل می‌ گیرد موجب می ‌شود که من تقریباً از روایت هیچ چیزی نفهمم و یک قاعدۀ عامی از آن بسازم که امام هرگز ناظر به این قاعده، هدف و مقصودی را نداشته‌ اند.

نکتۀ دیگر، بخش مطالعات مربوط به تاریخ علوم حدیث است که اهمیت خیلی زیادی دارد. این که ما مطالعه کنیم مکاتب مختلفی که در نقل حدیث وجود داشته است. یکی این که این مکاتب احیاناً چه نیازها و کاربردهای خاصی را به کار می ‌گرفتند؛ مثلاً وقتی ما وارد مدرسۀ مهمی مثل مکتب حله می ‌شویم و می‌ بینیم که هدف و غرض اصلی آنها در دستگاه نقد حدیث که راه انداخته بودند و وضع کرده بودند صرفاً نیازهای فقهیشان بوده است، به طور طبیعی نسبت به صلاحیت و امکان تطبیق این نظام، که بر اساس یک تقسیم بندی خیلی ساده و دو معیار عدالت و وثاقت به ارزشیابی احادیث می ‌پردازد، در احادیث غیر فقهی، با چالش و اشکالی جدی مواجه خواهیم شد و بنابر این دیگر در آن جا به دنبال راه ‌های دیگری باید بود. از لحاظ دیدگاه‌ های رجالی، این که الآن هم می‌ بینیم که یک نفر در دو کتاب مختلف رجالی کاملاً در یک جا توثیق می ‌شود و در جای دیگر کاملاً تضعیف می ‌شود، بررسی این که در واقع مبنای نقد چه بوده است، آیا مبنای آن مشاهدۀ مستقیم بوده یا احیاناً ارزشیابی کلامی یا ایدئولوژیک از افراد بوده (همان گونه که در بحث از منابع رجالی به شکل صریح می ‌بینیم) مطالعۀ اینها، تأثیر بسیار زیادی دارد در بهسازی و بهبود روش ‌های ما در علوم حدیث اعم از رجال، درایه، فقه الحدیث و دیگر شاخه ‌های جنبی که در حوزه مطالعات حدیثی مطرح می‌ شود.

 

س: در خصوص بحث تاریخ حدیث، به هر دو معنایی که شما فرمودید: چه ناظر به تاریخ حدیث و احادیث و یا تاریخ علوم حدیث، در بین مسلمین، نخستین مطالعات در این زمینه‌ها از چه زمانی شروع شده و شامل چه مواردی بوده است؟

ج: بر اساس یک نگاه تاریخی، نخستین منابعی که به این بحث پرداخته‌ اند مجموعۀ منابع رجال و تراجم است. مجموعۀ منابعی که به نوعی به رجال حدیثی یا به عموم شخصیت‌ های صاحب نفوذ، در قالب ترجمه ‌نویسی یا تراجم پرداخته ‌اند. به طور مشخص، از نخستین منابعی که می ‌توانیم ذکر کنیم التاریخ الکبیر بخاری است که یک کتاب رجالی متداول و مصطلح است، اطلاعات خیلی ریز و دقیقی در مورد وجود درگیری‌ هایی بین برخی از محدّثان و وابستگی ‌های دینی و مذهبی آنها دارد که در یک مطالعۀ تاریخی بسیار مهم است. در بین منابع مربوط به تراجم، به طور مشخص طبقات ابن سعد را می‌ توانم نام ببرم که از منابع بسیار مهم است که اطلاعات تاریخی خیلی مهمی در اختیار ما می ‌گذارد. البته به طور طبیعی در این نوع منابع و برخی دیگر از منابع ـ که در ادامه ذکر خواهم کرد ـ ما بیشتر با اطلاعات تاریخی مواجه هستیم تا با مطالعات تاریخی مواجه باشیم. بنابر تفاوتی که در روش تحقیق، بین این دو گذاشته می‌ شود ما مجموعه‌ ای از مواد خام و گزارش‌ ها را داریم نه این که یک پژوهش به معنای مصطلح شکل گرفته باشد؛ یعنی در حقیقت گزارش تاریخ به تحلیل نرسیده است و اگر تحلیل باشد تحلیل ‌های ساده و ابتدایی است. از این دسته منابع که بگذریم می‌ توانیم از شرح ‌های کتب حدیثی به ویژه کتاب‌ های بزرگی مثل صحیح بخاری یاد کنیم. به طور مشخص در مجموعه ‌ای مثل «فتح الباری» ابن حجر، ما یک جلد مقدمی مستقل با عنوان «هدی الساری» می ‌ببینیم که از آغاز تا پایان آن، یک مطالعۀ تاریخی مستقل درباره بخاری و صحیح او است. در منابع کتاب ‌شناسی نیز اطلاعات تاریخی خیلی خوبی در ارتباط با حدیث وجود دارد، به ویژه منابع کتاب ‌شناسی متقدم و در این میان، از همه مهم‌تر شاید «فهرست» ابن ندیم باشد که یک فصل مستقل به حدیث اختصاص داده است. در این اثر، از منابع حدیثی بسیاری یاد می ‌کند که امروز خیلی از آنها مفقود است و تقریباً تنها گزارش موجود از این منابع گزارشی است که در «فهرست» ابن ندیم آمده است. با توجه به این که ابن ندیم به نوعی یک مؤسسۀ انتشاراتی بسیار بزرگ داشته و کار استنساخ و پخش و فروش کتاب‌ ها را به عهده داشته است، با آن منابع به شکل مستقیم ارتباط داشته و اطلاعاتش تا حد زیادی موثق و دقیق و قابل توجه است که متأسفانه روی استخراج اطلاعات از این نوع منابع خیلی کم کار شده است. در بین کتاب شناسی ‌ها منابع دیگری نیز داریم؛ مثل «کشف الظنون» حاجی خلیفه که باز اطلاعات حدیثی خیلی خوبی دارد. در عصر حاضر از «تاریخ الادب العربی» کارل بروکلمان و «تاریخ التراث العربی» فؤاد سزگین می‌توان یاد کرد که هر دو در بخش حدیث، یک مقدمۀ تاریخی ارزشمند دارد که پژوهش به معنای دقیق کلمه است و سپس، کتاب ‌شناسی است. در خود کتاب ‌شناسی هم اطلاعات و پژوهش‌ های تاریخی خیلی خوبی به شکل موردی، در مورد منابع خاص و شخصیت‌ های خاص صورت گرفته است. محور بعدی، منابع تاریخی است، چه تواریخ عام که در ضمن بیان حوادث و درگیری ‌هایی که شکل می ‌گرفت ـ به ویژه در شهرهایی که جنبۀ حدیثی خیلی مهمی مثل شهر بغداد داشته است ـ اطلاعات خیلی خوبی مربوط به تاریخ حدیث می‌ توانیم پیدا کنیم و متأسفانه در حوزۀ پژوهشگران علوم حدیث، توجه به این نوع منابع خیلی کم است و بیشتر به نظر رسیده که این منابع برای کسی که در رشتۀ تاریخ و یا رشته ‌هایی که مربوط به تاریخ است پژوهش می ‌کند، مفید است. شاید یکی از علل هم این باشد که پیدا کردن اطلاعات در این منابع، کار آسان و ساده ‌ای نیست به دلیل این که شیوۀ تنظیم و تبویب بر مبنای مسائل حدیثی نیست و بر مبنای حوادث و اتفاقات سیاسی بوده است. در بین منابع تاریخی، به منابع تواریخ شهرها بر می ‌خوریم، کتاب‌ هایی که به طور مشخص در تاریخ یک شهر نوشته شده است. اینها آکنده از اطلاعات تاریخی مربوط به حوزۀ حدیث است ، به ویژه اگر آن شهر، یک شهر مهم حدیثی باشد. فرض کنید کتابی مثل «تاریخ بغداد» خطیب بغدادی، تقریباً یک کتاب حدیثی تمام عیار است، حاوی احادیث فراوانی که در ضمن آنها، اطلاعات تاریخی خیلی مهمی ارائه می ‌شود. «تاریخ دمشق» ابن عساکر، «تاریخ نیشابور» حاکم نیشابوری، «تاریخ طبرستان» و «تاریخ جرجان» و …هم همین طور است. تعداد تاریخ شهرها خیلی زیاد است که متأسفانه در استفاده از آنها، تا حد زیادی کم توجهی و غفلت صورت گرفته است.

آخرین رده ‌ای که به نظرم می‌ رسد سفرنامه‌ هاست. در مورد سفرنامه‌ ها هم کار خیلی کمی شده است. سفرنامه ‌هایی که مربوط به اشخاصی بوده که خودشان محدّث هم بوده ‌اند. به طور مشخص دو نمونه را من می‌ توانم ذکر کنم که اطلاعات تاریخی بسیار ارزشمندی دارد: یکی «احسن التقاسیم» مقدسی. در این کتاب که یک کتاب تاریخ، جغرافیا، سفرنامه به شمار می‌ رود، نویسنده، وارد هر شهری که می ‌شود، افزون بر جغرافیای طبیعی و سیاسی آن شهر، مسائل مربوط به جغرافیای فرهنگی آن شهر را بیان می ‌کند؛ مثلاً در آن شهر چه دین و مذهبی وجود دارد؟ چه شخصیت‌ های مهمی وجود دارد و در ضمن این شخصیت ‌ها، محدّثان مهم معرفی می ‌شوند و اطلاعات حدیثی ارزشمندی در بین هر شهری ارائه می ‌دهد. نمونۀ دیگر، سفرنامۀ ابن رشید مراکشی بَستی است. ایشان هم سفری از مراکش تا مکه و مدینه داشته. عنوان کتابش «ملئ العیبه» است.

در عصر حاضر، به طور مشخص، مستشرقان زمینۀ خیلی مهمی برای مطالعات تاریخ حدیثی باز کردند و بالتبع آنها، برخی مطالعات از همان سنخ هم در بین مسلمان ‌ها شکل گرفته است. به طور مشخص، مهم‌ترین نمونه ‌ای که می‌توانیم ذکر بکنیم مدرسی طباطبائی است که برخی مطالعات مربوط به شیعه را به معنای عام انجام داده و در بین آنها موارد مربوط به حوزۀ حدیث شیعه وجود دارد. از جمله در کتاب «میراث مکتوب شیعه» تحلیل ‌های کتابشناختی قابل توجهی درباره برخی متون حدیثی شیعه در سه سده نخست انجام داده ‌اند.

ـ آقای معموری! در خصوص وضعیت مطالعات تاریخ حدیث، در عصر حاضر، در بین مسلمانان، به ویژه در بین شیعیان و در مقایسه با مطالعاتی که اهل سنّت در این زمینه‌ ها انجام دادند، لطفاً توضیح دهید.

به طور کلّی، در تاریخ گذشتۀ شیعه، توجه به علم حدیث، بسیار ضعیف ‌تر و کمتر از اهل سنّت بوده است. شاید یکی از دلایل هم این است که نگاه ما به حدیث، معمولاً نگاه مقدمی و کاربردی بوده است. یعنی صرفاً از این جهت به حدیث مراجعه کردیم که به درد فقه می ‌خورد یا به درد دانش دیگری از این دست می ‌خورد. درحالی که در بین اهل سنّت، حدیث، فی نفسه، یک علم مستقل است و این طور نیست که نگاه صرفاً کاربردی و ثانوی به آن بشود. از این جهت، میزان و حجم منابع و پژوهش ‌ها و مطالعات، در بین اهل سنّت، در گذشته و امروز، خیلی بیشتر از حوزۀ شیعه بود. این در واقع یک نگاه صرفاً کلّی و مربوط به عموم مطالعات حدیثی است.

اگر در مورد تاریخ حدیث بخواهیم وارد بشویم شاید وضعیت، مقداری نسبت به برخی زمینه‌ های دیگر بدتر باشد، در حوزۀ مدوّنات حدیثی، ما کارهای بزرگی انجام دادیم، در حوزۀ رجال و درایه و از این دست، کارهای نسبتاً مهمی انجام دادیم(علی رغم این که از نظر حجمی، نسبت به اهل سنّت خیلی کمتر است)، در حوزۀ مربوط به تاریخ حدیث، تقریباً وضعیت خیلی بدتر است. شاید یکی از دلایل این باشد که فایده ‌ای برای تاریخ حدیث در مطالعات فقهی دیده نمی ‌شده است. البته برخی از فقهای معاصر به ارزش و اهمیت این نوع مطالعات در نقد حدیث پی برده ‌اند، اما در مجموع در بین اهل سنّت تلاش بیشتری صورت گرفته است. افزون بر آن در سال‌ های اخیر در مناطقی از جهان اسلام مانند شمال آفریقا مطالعات ارزشمندی با استفاده از رهیافت ‌های مطالعات تاریخی نوین در غرب و با استفاده از روش ‌های معاصر صورت گرفته است.

 

س: نقش مطالعات تاریخ حدیث در پالایش و نقد متن حدیث و همچنین در فهم احادیث چیست؟

ج: اصل مرجعیت حدیث، جای مطالعۀ تاریخی خیلی مهمی دارد. ما هنوز به دیدگاه واحدی در مورد این که نسبت حدیث با منبع دیگری مثل قرآن یا عقل چیست، نرسیده ‌ایم. منظورم این نیست که الزاماً باید دیدگاه واحدی وجود داشته باشد. می ‌خواهم عرض کنم حتی در این زمینه، مطالعات نظری جدی‌ ای چندان صورت نگرفته که دیدگاه ‌های مختلفی پدید بیاید و در رقابت با همدیگر وجود داشته باشد. مطالعات تاریخ حدیث کمک زیادی می‌ کند که بدانیم در سدۀ اول، نگاه نسبت به حدیث چگونه بوده است؟ برخی از تابعان یا اصحاب، اساساً برای مجموعۀ حدیث، ارزش حجّیتی به شکل مستقل قائل نبودند و صرفاً برای آن، ارزش تفسیری قائل بودند، که احیاناً برای فهم قرآن مفید است. بعد، نگاه به حدیث، یک نگاه مرجعیت در درجه اول می‌ شود. مطالعۀ این سیر تاریخی می‌ تواند کمک زیادی برای ارائۀ نظریه روشن، شفاف، علمی و قابل اعتماد در این زمینه به ما بکند. انتظارات مسلمانان از حدیث چه بوده؟ انتظارات فِرَق مختلف از حدیث چه بوده؟ انتظارات مذاهب مختلف از حدیث چه بوده؟ رابطۀ احادیث با دانش‌ های دیگر چه بوده؟ چه خدمتی به علوم دیگر می‌ کرده و چه تأثیراتی از علوم دیگر پذیرفته؟ همۀ اینها در پالایش و نقد مجموعۀ حدیث به مثابه یک منبع –نه تک تک احادیث- تأثیر خیلی زیادی دارد. یکی از مسائل خیلی مهم در تاریخ حدیث، بررسی مسئلۀ اِسناد است. اِسناد دقیقاً از چه وقت پدید آمده(منظورم از اِسناد، ذکر سند است). عده‌ ای از پژوهشگران معاصر اعتقاد دارند که اِسناد، یک پدیدۀ متأخر است. اگر چنین وضعیتی درست باشد و این مسئله به اثبات برسد، بنابراین در یک دورۀ زمانی خیلی گسترده‌ ای، به طور خاص تقریباً تا میانۀ قرن دوم، ما نیاز به تلاش خیلی جدی برای اثبات درستی این روایات داریم، به دلیل این که اِسناد این روایات یا اَسنادشان، در یک دورۀ متأخر صورت گرفته است. حدیث، نقل شده، بعد که نیاز به اِسناد حاصل شده سندهای اینها بازسازی شده؛ بنابراین دیگر نمی ‌شود به این سند به عنوان یک سند واقعی نگریست.

در نقطۀ مقابل، عدۀ دیگری اعتقاد دارند مسئلۀ سند، در دوره ‌های بسیار متقدم‌ تر وجود داشته. به هر حال، چه این باشد و چه آن باشد، اصل بحث، بحثی لازم است برای این که ما بتوانیم به دیدگاه مشخصی در اعتبار و مشروعیت تاریخ حدیث برسیم.

شناخت مدارس حدیثی و تفاوت مناهج آنها در نقل، اهمیت زیادی در پالایش و نقد احادیث دارد و آخرین مورد، بررسی‌ های تاریخی در مورد تک تک احادیث است. بسیاری از احادیث ما به دلیل اهمیت جدی‌ ای که در دستگاه فقهی و کلامی مذهب ایفا می‌ کنند، سزاوار انجام یک مطالعۀ تاریخی مستقل، حتی در حد یک پایان‌نامه هستند.

 

س: آثاری که در دارالحدیث منتشر شده و روش‌ های علمی‌ ای که در کار پژوهش تاریخ حدیث در این بخش هست را چگونه ارزیابی می ‌کنید؟

ج: من البته همۀ محصولات این مجموعه را ندیدم. چند محصول را به مناسبت دیدم و استفاده کردم؛ بنابراین، نکاتی را که عرض می‌ کنم، یک ارزیابی عالمانه نیست؛ صرفاً ملاحظاتی است که ممکن است دقیق هم نباشد؛ چون مسبوق به مطالعۀ کلّ مجموعه‌ ها نیست. فکر می‌ کنم مهم‌ترین مشکلی که در این مجموعه هست و شاید در مجموعۀ مطالعات تاریخی در ایران ـ اعم از تاریخ حدیث ـ وجود داشته باشد و حتی بتوانید به کشورهای اسلامی دیگر هم تعمیمش بدهید، نبود روش ‌شناسی تاریخی دقیق است. ما امروز در غرب، روش‌ های خیلی مختلف و رهیافت ‌های مشخصی برای مطالعۀ تاریخ داریم؛ مثلاً مطالعات تبارشناختی، مطالعۀ گفتمان‌ شناختی، مطالعات زبان‌ شناختی. اشکال جدّی‌ ای که به نظرم می ‌رسد در مطالعات تاریخی ما وجود دارد، این است که نوع مطالعات بیشتر گزارشی است و اگر تحلیلی در آن وجود دارد تحلیل‌ های جزئی و موردی است و یک چارچوب نظری مشخص و عام و شامل در پژوهش‌ های حدیثی وجود ندارد. ما از آغاز، رهیافت تحلیلی مشخصی را تعریف نمی ‌کنیم و روش‌ شناسی مشخصی را در پیش نمی ‌گیریم.

 

س: پس یک نوع التقاط روش‌ شناختی اتفاق می ‌افتد.

ج: دقیقاً. و این، احیاناً آفاتش بیش از فایده ‌اش است. این اشکال، فقط به این مجموعه نیست، به عموم تدریس و مطالعات حدیثی و تاریخی، در حوزه‌ های مختلف در ایران و کشورهایی مثل ایران وارد است. مشکلاتش هم عمدتاً به سابقۀ آموزشی پژوهشگران این حوزه برمی‌ گردد که با چنین زمینه‌ هایی اصلاً آشنا نیستند.

فکر می‌ کنم یکی از کارهای خیلی مهمی که می ‌شود در حوزۀ این مجموعه که اینجا هست، انجام داد، تشکیل مجموعه‌ ای از نشست ‌ها است که بعدها از این مجموعه ‌ها، مدوّنات و نوشته ‌هایی در حوزۀ شناسایی روش‌ های جدیدی که ما می ‌توانیم در حوزۀ تاریخ حدیث به کار بگیریم، منتشر شود. در این زمینه تقریباً کار جدی صورت نگرفته و امکان برگزاری چنین نشست‌ هایی هست. این نشست‌ ها امکان ایجاد زمینه ‌های همکاری مشترک را با متخصصان رشته‌ های دیگری که در حوزۀ تاریخ کار می ‌کنند و می توانند از لحاظ روش‌ شناسی به ما کمک بکنند و همچنین زمینۀ آشنایی محققان این مجموعه را فراهم می ‌آورد که در کارهای بعدی، به نوعی شاهد وضعیت بهتری در این بخش باشیم.

/پایان/

منبع: وب سایت شخصی دکتر علی معموری.

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=18878

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × 5 =

آخرین مطالب