شنبه 25 فروردین 1403 برابر با Saturday, 13 April , 2024

آل مظفر و آل اینجو

آقای دکتر سید حسین فلاح زاده روز جمعه 2 اسفند 1392 در برنامه دیار سلمان رادیو معارف ضمن بیان ظهور و تشکیل دولت آل مظفر در منطقه مرکزی ایران، به تقابل آن با دولت آل اینجو که در آن زمان در مناطق فارس و اصفهان مستقر بودند اشاره کرد و برخی از اقدامات این دو دولت را برشمرد.

خلاصه برنامه گذشته: در بحث از تاریخ ایران به دوره ایلخانان و سپس دوره فترت بعد از آن در خلال سال های 736 تا 780 رسیدیم که در این فاصله، در ایران، حکومت مرکزی وجود نداشت و حاکمان محلی مختلفی در بخشی از سرزمین ما به قدرت رسیدند. در برنامه های گذشته از سربداران، مرعشیان مازندران، آل کیا، آل چوپان و آل جلایر یاد کردیم.

ادامه:

آل مظفر 

گفته اند آل مظفر، اصالتا خاندانی عرب بودند که همراه با سپاهیان مسلمان به ایران می آیند و در خواف خرسان مستقر می شوند. بعدها که حملات مغول از ماوراء النهر به خراسان صورت گرفت یکی از بزرگان این خاندان بنام غیاث الدین حاجی همراه با فرزندانش از خراسان فرار می کند و به یزد می آید. در یزد یکی از خاندان های اتابکان به امارت شخصی بنام علاء الدوله در یزد حکومت می کردند که آل مظفر به او پیوستند و به خدمت او درآمدند.

اتابکان یزد ابتدا با مغولان بویژه هلاکو خان همکاری کردند ولی بعدها روابطشان با جانشینان هلاکو بخصوص ارغون خان تیره شد. خاندان مظفر از این فرصت استفاده کردند و شخصی بنام امیر مظفر که این خاندان به نام او مسمی گشته، خودش را به ارغون رساند و اعلام وفاداری کرد و مورد حمایت او قرار گرفت و حکومت میبد به او سپرده شد. او در سال 713 فوت کرد و در مدرسه ای در میبد به خاک سپرده شد.

فرزند او، شخصیت بسیار برجسته خاندان مظفر یعنی امیر مبارزالدین محمد که در اردوی سلطان محمد خدابنده بود، توسط سلطان، بجای پدرش حاکم میبد شد. او کسی است که بعدها حکومت یزد را در اختیار می گیرد و توسعه آل مظفر در زمان او اتفاق می افتد؛ زمانی که با از بین بردن خاندان اینجو و شبانکاره دولت آل مظفر را در مناطقی مانند شیراز، یزد، اصفهان و کرمان مستقر کرد و از سال 718 تا 765 حکومت نمود.

تقابل آل مظفر و آل اینجو

خاندان مظفر در یزد و میبد و خاندان اینجو در فارس حکومت می کردند. این دو حکومت با یکدیگر معاصرند ولی سابقه خاندان اینجو بیشتر است. به خوانین و خدمتگزارانی که تابع سلطان بودند و در املاک شخصی سلطان و خاندان سلطنتی زندگی می کردند و وکالت آن ها را بر عهده داشتند اینجو می گفتند؛ یعنی خان های تابع یک حکومت.

این خاندان از سلسله های محلی کهن در مناطق جنوبی ایران هستند که حاکمان آن 5 نفرند و بنیانگذار آن  شرف الدین محمود شاه اینجو است که در سال 703 به حکومت فارس رسید  و در سال 725 حکومت خود را مستقل کرد و در سال 736 نیز کشته شد. بعد از کشته شدن او چهار فرزندش بنام های جلال الدین، غیاث الدین، شمس الدین و جمال الدین ابواسحاق تا سال 758 حکومت می کنند و سرانجام به دست خاندان مظفر سرنگون می شوند و جالب این است که هم شرف الدین محمود شاه و هم بقیه فرزندانش کشته شدند و به مرگ طبیعی نمردند.

مقارن با حکومت امیر مبارزالدین محمد در یزد، جمال الدین ابواسحاق معروف به شیخ ابواسحاق حاکم آل اینجو بود و در درگیری بین این دو، نهایتا امیرمبارز الدین محمد موفق می شود در سال 758 شیخ ابواسحاق را دستگیر کند و به قتل برساند. با کشته شدن او حکومت آل اینجو در فارس و اصفهان به پایان رسید.

اقدامات آل اینجو

در صحن مسجد جامع عتیق شیراز، ساختمانی بنام دار المصحف وجود دارد که در گذشته، خدای خانه نیز گفته می شده است. این بنا که در آن، قرآن ها را نگهداری می کردند توسط شیخ ابواسحاق در سال 752 قمری یعنی تقریبا شش سال قبل از مرگش ساخته شد.

ابن بطوطه جهانگرد معروف مسلمان شمال افریقا به شیراز آمده و از نزدیک شیخ ابواسحاق را دیده است و در سفرنامه خود بنام «رحلة ابن بطوطه» که به فارسی نیز ترجمه شده است از اخلاق و کرم و بذل و بخشش او بسیار یاد می کند؛ هرچند نقل می کند شیخ ابواسحاق اهل فسق و فجور و شراب نیز بوده است.

حافظ شاعر معروف شیرازی با همین شیخ ابواسحاق ارتباط نزدیکی داشته است. بهر حال شعرا بخشی از زندگیشان را مدیون همین صله ها و پاداش هایی بوده اند که توسط حاکمان به آن ها پرداخت می شد.

گفته شده که حافظ بعد از مرگ شیخ ابواسحاق این شعر را در رثای او گفته است:

 یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود      دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راستـی خـاتـم فیـروزه بـو اسحـاقـی     خوش درخشیـد ولی دولت مستعجل بود
دیدیـم قهقهـه کبـک خرامـان حافـظ     که ز سر پنجـه شاهیـن قضـا غافـل بود؟

نقل می کنند خود شیخ ابواسحاق هم شاعر بوده و در منطقه فارس تحت تاثیر ادبیات شیراز قرار گرفته است. او در زمانی نزدیک به مرگش این شعر را سروده است:

افسوس که مرغ عمر را دانه نماند        امید به هیچ خویش و بیگانه نماند

دردا و دریغـا کـه در ایـن مـدت عمـر       از هرچه شنیدیم جز افسانه نمانـد

با چرخ ستیزه کـار مستیـز و بــرو       بـا گردش دهـر در میاویـز و بـرو

یک کاسه زهر است که مرگش خوانند      خوش درکش و جرعه بر جهان ریز و برو

به هر حال شیخ ابواسحاق آخرین حاکم خاندان اینجو در سال 758 به دست آل مظفر کشته شد و بدین ترتیب بساط آن ها در منطقه فارس برچیده شد. نقل می کنند امیر مبارز الدین در کار خودش بسیار مصمم و پیگیر بود؛ بگونه ای که در محاصره شیراز که شش ماه به طول انجامید، پسرش نیز مرد و خودش نیز مریض شد ولی در عین حال محاصره را ترک نکرد و حتی گفت که اگر لازم شود جنازه مرا به شیراز ببرید ولی من این محاصره را رها نمی کنم. او بدین شکل توانست حکومت خاندان اینجو را برکنار کند.

اقدامات امیر مبارز الدین

همانطور که گفتیم امیر مبارز الدین محمد بنیانگذار واقعی آل مظفر است که با کنار زدن خاندان اینجو توانست منطقه فارس و اصفهان را تصرف کند و توانست ملوک شبانکاره را که در جنوب فارس یعنی مناطقی مانند نیریز و استهبان زندگی می کردند را براندازد و قدرت خاندان مظفر را توسعه دهد.

او حتی بعد از سقوط آل چوپان به تبریز نیز حمله کرد ولی بخاطر ترس از حمله آل جلایر، از تبریز عقب نشینی کرد و به اصفهان برگشت.

در این سال ها قسمتی از قلمروی حکومتش در دست فرزندش شاه شجاع است. پسران دیگری نیز بنام های شاه محمود و سلطان احمد دارد که هرکدام در جاهای دیگری حکومت می کردند.

شخصیت و خصوصیات اخلاقی امیر مبارزالدین محمد

امیر مبارزالدین محمد در عین حالی که سخت گیر، بداخلاق و خشن بود، از طرف دیگر فردی دیندار و به ظاهر اهل نماز و روزه و قرآن و در امور شرعی بسیار سخت گیر بود. انسان تعجب می کند که چگونه این ها را با هم جمع کرده بود؛ در حالی که دین، انسان را به نرمی و رفتار مناسب و مهربانی و عطوفت با مردم دعوت می کند. این مساله انسان را به یاد جریان های افراطی مانند وهابیت می اندازد. در شیراز از این فرد به عنوان محتسب یاد می کردند؛ یعنی دقیقا مانند پلیس و نیروهای امنیتی سخت می گرفته است.

گفته اند در چهل سالگی از رفتار گذشته توبه کرد و بدنبال آن، تظاهر به دین و سخت گیری می کرده اما به هر حال چنین کاری مصداق ریا است؛ یعنی هم عابد باشی و هم آدمکش. نقل است در حال قرآن خواندن بوده و کسی از دشمنانش را نزد او می آورند. وسط قرآن خواندن بلند می شود و آن فرد را سر می برد و دوباره قرآن می خواند. حتی یک بار پسرش شاه شجاع از او پرسید که تا حالا چند نفر را بدست خودت کشته ای؟ می گوید: 700 -800 نفر را خودم کشته ام. بر خلاف بسیاری از حاکمان که تنها دستور قتل می داده اند. یعنی در عین حالی که مخالفین خود را به بی دینی متهم می کرد ولی خودش یک چنین رفتاری داشته است.

زمانی که به شیراز می آید و اشعار سعدی که صد سال قبل در زمان ایلخانان زندگی می کرده است را می شنود ناراحت می شود و با این ادعا که این اشعار با شرع نمی سازد قصد می کند که قبر سعدی را تخریب کند. پسرش شاه شجاع مانع پدر می شود و می گوید: اگر سعدی اهل این کارها بوده، توبه کرده است. سوال می کند: از کجا می دانی توبه کرده؟ می گوید: از این شعرش که می گوید:

سعدیا بسیار گفتن، عمر ضایع کردن است         وقت عذر آوردن است استغفر الله العظیم

با شنیدن این شعر از تخریب قبر سعدی و به آتش کشیدن آن منطقه چشم پوشی کرد .

سرنوشت امیر مبارزالدین محمد جالب و شنیدنی است . و چون فرصت برنامه رو به اتمام است در برنامه بعد راجع به این سرنوشت صحبت خواهیم کرد.

اما یک نکته مهم این است که او خود را پیرو خلیفه عباسی مصر نشان می داد؛ با این که فاصله بسیار زیادی داشت. او حتی می گفت که من تابع بنی عباس مصر هستم و حتی نماینده ای به آن جا فرستاد و طبیعتا همان اندیشه های عباسیان را در آن جا گسترش می داد.

 

متن برنامه های تاریخی رادیو معارف

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=19562

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هجده − پنج =

آخرین مطالب