جمعه 31 فروردین 1403 برابر با Friday, 19 April , 2024

تاریخ فقه: کارکردهای علل الشرایع -2

حجة الاسلام و المسلمین احمد مبلغی روز پنجشنبه 14 فروردین 1393 در برنامه طلوع دانش رادیو معارف، پس از بررسی تاریخ فقه و مباحث فقهی، به معرفی علوم پیرامون شریعت از قبیل فقه (شناخت شریعت)، علل الشرایع، خصائص الشریعة و روح الشریعة پرداخت و کارکردهای آنان را در ارزیابی فتوا و بازسازی روش فقیه در استنباط دانست.

در برنامه های گذشته به چگونگی پیدایش فقه پرداختیم و برخی از جریانات فقه و تاریخچه برخی از مباحث فقهی را بیان کردیم. گفته شد که یکی از دانش های همجوار با فقه، فلسفه احکام یا علل الشرایع است که روایات فراوانی دارد و غالبا از زبان امام رضا (ع) نقل شده است و به یکی از کارکردهای علل الشرایع اشاره شد و کارکرد دوم باقی ماند.

ادامه:

کارکردی که قصد بیان آن را داریم یک ایده است و می تواند در مباحث فقهی روی میز مطالعه علما قرار گیرد و در صورت اثبات، در عمل استنباط بکار گرفته شود. لذا با بیان مقدمه ای به این سوال پاسخ خواهیم داد که آیا حکمت های احکام، می تواند کارکرد استنباطی ویژه ای داشته باشد یا نه؟ هرچند حکم دائر مدار آن ها نیست. 

اصولا پیرامون شریعت، چند علم وجود دارد که تنها یکی از آن ها فعال شده و آن علم فقه است. فقه شناخت شریعت است و باید بین شریعت و فقه تفاوت قائل شد.

مقاصد الشریعة و علل الشرایع

علم دیگر پیرامون فقه، «مقاصد الشریعة» مطرح شده در میان اهل سنت و «علل الشرایع» مطرح شده در میان شیعه است. هر دو می گویند که کار خداوند لغو نیست و شیعه می گوید هر حکمی علتی دارد و اهل سنت می گویند مقصدی دارد که در این زمینه با هم تفاوتی ندارد.
این دانش نزد اهل سنت مطرح و فعال شده است و نزد شیعه مطرح و فعال نگردیده است. در میان شیعه به عنوان یک علم مهمل از آن یاد می شود و علمی نیست که در حوزه ها روی آن مطالعه شود.

اهل سنت به آن، کارکرد استنباطی می دهند ولی ما معتقدیم می توان با آن ها تنها مقاصد شریعت را شناخت و کارکرد استنباطی ندارد. این ها ذهنیت فقیه را باز می کنند ولی نمی توان آن را به مثابه قواعد گرفت.

خصائص الشریعة

دانش دیگری که می توان پیرامون شریعت باز کرد و مطرح نیست، «خصائص الشریعة» است؛ به این معنا که شریعت چه خصوصیتها و خصلت هایی دارد. امروزه در حقوق، اندیشه ای در میان حقوقدانان مطرح است که خصوصیات یک نظام تقنینی را مطرح می کند. در نظام های تطبیقی به خصائص یک نظام قانونگذاری پرداخته می شود. این دانش را می توانیم نسبت به شریعت نیز برپا کرد و از این زاویه شریعت را مطالعه نمود.
مثلا در روایت آمده است که شریعت اسلامی، شریعت «سمحه و سهله» است. این دو مورد یک خصوصیت برای شریعت است. اگر این دانش در حوزه باز شود چند خصلت مهم را می توان مطرح کرد؛ مثلا آیا شریعت، وصف اخلاقی بودن دارد یا نه؟ یا شریعت جامعه ساز است یا نه؟ وحدت ساز است یا تفرقه ساز؟ تمدن ساز است یا نه؟ و…

اگر دانشی با این عنوان استقرار پیدا کند می توان بر اساس مبنای علمی، خصائص شریعت را بیان کرد. البته در این جا محدودیتی نیز وجود ندارد؛ زیرا شریعت اسلامی با مسیحیت و ادیان دیگر دارای یک هدف است ولی شریعت اسلامی از نظر خصیصه از کمال بیشتری برخوردار است. نکته دیگر این که میان مقاصد شریعت یا علل الشرایع و میان خصائص الشریعة یک نوع همپوشانی نیز وجود دارد که باید آن ها را در نظر گرفت.

روح الشریعة

علم دیگری که می توان پیرامون فقه در نظر گرفت «روح الشریعة» است. این به هدف یا خصلت شریعت کاری ندارد؛ بلکه بیان می کند که یک منطق، قوانین را به هم مرتبط می کند. مثلا زمانی که در حقوق اصطلاح روح القانون را جعل می کنند به این معنا است درون یک مجموعه از مواد قانونی، منطقی وجود دارد که اگر از آن مجموعه گرفته شود گویی بند تسبیح از تسبیح گرفته شده است. این روح در فقه، علل الشرایع و مقاصد الشریعة را تضمین می کند.

علیرغم این که ادبیات روح الشریعة در فقه و دین ما وجود دارد ولی به مثابه یک مطالبه پایه ای، شکل نگرفته است؛ خصوصا امروزه به روح الشریعة نیاز مبرم داریم؛ زیرا فقه را به عرصه قانون گذاری آورده ایم.  در قانون گذاری لازم است راجع به یک موضوع ده ماده ارائه شود که باید همه آن ماده ها، جهت واحدی را در جامعه تامین کند و در آن ها منطق و روح واحدی وجود داشته باشد. اگر این گونه نباشد، ناچار هستیم از نظام های دیگر بگیریم.

بنابراین، شریعت از چند جهت قابل بررسی است: خصائص الشریعة، روح الشریعة، علل الشریعة و معرفه الشریعة یا همان فقه. ما تنها فقه را فعال کرده ایم و بقیه این علوم را واگذاشته ایم؛ و لذا آن عقلانیت و هوشمندی کافی و نهادن بار تمدن سازی و جامعه سازی و تامین بهداشتهای فردی بر دوش فقه عملا شکل نگرفته است.

با پذیرش این مقدمه، باید بررسی کرد که آیا خصائص الشریعة قابلیت بکارگیری در استنباط را دارد یا نه؟ مثلا اگر فهمیدید شریعت، سهله و سمحه است آیا می توانید این خصلت را در استنباط بکار بگیرید؟ که از نظر کلاسیک قابل استنباط نیست. اما از منظر دیگری می تواند بکار گرفته شود و آن این است که اگر مجموعه ای از فتاوای یک فقیه عملا به جامعه آمد و این جامعه را در تنگنا و سختی قرار داد و فقیه احساس کرد که اگر ده سال دیگر هم بیندیشد با همین ابزارهایی که در اختیار دارد جز آن که جامعه را در سختی بیشتر فرو بغلتاند عائد دیگری ندارد، می تواند از خصائص الشریعة برای ارزیابی فتوای خود استفاده کند. مگر نه این است که فتوا آمده است تا شریعت را منتقل کند؟ و مگر نه این است که شریعت سهله و سمحه است؟ پس چرا فتوای یک مجموعه ای مثل فتوای انسان هایی که به اختلاف فتوا می دهند جامعه را به سختی می کشاند؟ معلوم می شود فتوای من نقصی دارد. این مطلب باعث می شود که فقیه برگردد و دوباره ابزار فتوای خود را بررسی کند و دقت بیشتری کند. چه بسا یک عنصری مورد غفلت او قرار گرفته و آن را کشف کند.

پس خصائص الشریعة ابزار خوبی برای ارزیابی فتاوا است و ارزیابی فتاوا فرصت خوبی را برای فقیه فراهم می کند تا روش فقهی خود را بازسازی کند و با اتقان بیشتری این روش را بکار گیرد که عملا خروجی های او به سختی های فراوان منجر شود. البته بنا نیست گفته شود که یک فتوای سخت، بی دلیل است.

گاهی خصائص الشریعة، مبنای فقیه را عوض می کند و گاهی عناصر روشی را جابجا می کند. مثلا نمی توان گفت روش شیخ انصاری نسبت به صاحب جواهر کامل تر است؛ زیرا هنوز روش تنقیح شده کاملی نداریم. لذا از این رهگذر می توان کانالی زد و روش را تنقیح کرد.

اگر این دور و نقش را برای خصائص الشریعة قائل باشیم می توانیم بگوییم گاهی مخرج و برآیند مجموعه ای از علل الشرایع، یک خصلت را تشکیل می دهند. درست است خصائص الشریعة و علل الشرایع دو شاخه متفاوت شریعت هستند ولی می توان چند کارکرد را به عنوان حکمت های احکام ضمیمه کرد و یک خصلت را برای شریعت به بار نشاند. مثلا شما می توانید بگویید شریعت اسلامی، فحشا برانداز است و این را از علل الشریعة «تنهی عن الفحشاء و المنکر» برداشت کنید. پس اگر فتواهایی نتواند این خصلت را حفظ کند و مشکلات ناهنجاری را در جامعه ایجاد کرد طبعا می فهمید این فتوا اشکال دارد.

بنابراین علل الشریعة می تواند راهی برای شناخت خصائص شریعت و خصائص الشریعة مبنایی برای ارزش داوری نسبت به فتوا و ارزش داوری نسبت به فتوا مبنایی برای بازسازی روش باشد.

سوال: آیا بحث خصائص الشریعة درون دینی است یا جنبه برون دینی هم دارد؟

اصولا این بحث، غالبا برون فقهی است و درون دینی است؛ زیرا خصائص الشریعة را از مبنای شریعت می گیریم ولی هیچ اشکالی ندارد با یک مطالعه فلسفی آزاد به سمت خصائص الشریعة پیش رفت.

سوال: این نکاتی که می فرمایید این گونه علوم مغفول مانده اند، علتش چیست که به آن ها توجه نکرده اند؟

ما علوم و رشته های معرفتی پیرامون شریعت را به سه دسته تقسیم می کنیم:
1-     یک دسته فعال شده و به شکل پویایی تداوم یافته است؛ مانند فقه.
2-    دسته دیگر قبلا بوده و به مرور زمان فراموش شده است؛ مانند علل الشرایع یا علم فقه به معنای تهذیب نفس که یکی از رشته های مربوط به شریعت است.
3-     دسته دیگر قبلا نبوده است؛ مثل خصائص الشریعة. البته محتوای آن در روایات ما آمده است ولی شاید بدلیل فقدان نیاز در آن موقع و به این دلیل که فتوا به دست خود امامان بوده است، چه بسا به مثابه یک رشته پیگیری شده در میان اصحاب مطرح نبوده است و ما باید این را ایجاد کنیم. همچنین روح الشریعة که بر اساس یک منطق می تواند ایجاد شود.

این که چرا فقهای ما به آن کمتر توجه داشته اند به این دلیل است که اصولا اصالتی که فقه داشته است سبب شده علمی مانند تفسیر در حاشیه قرار گیرد تا چه رسد به علوم دیگری مانند علل الشرایع که بطریق اولی نوعی غبار گرفتگی را پیدا کرده اند. این اشکالی است که ما تصور می کنیم فقه برای دست یابی به شریعت کافی است.

متن برنامه های تاریخی رادیو معارف

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=20017

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 × یک =

آخرین مطالب