دوشنبه 28 اسفند 1402 برابر با Monday, 18 March , 2024

غزوه بنی قینقاع

حجة الاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا جباری روز سه شنبه 5 فروردین 1393 در برنامه زلال تاریخ در ادامه بررسی حوادث میان دو غزوه بدر و احد، با پرداختن به غزوه بنی قینقاع، به سابقه دشمنی یهودیان با اسلام و نپذیرفتن حقانیت پیامبر اسلام (ص) اشاره کرد و این موضوع را بر اساس آیات قرآن و گزارش های تاریخی تحلیل کرد.

خلاصه برنامه گذشته:

در مورد حوادثی که بین دو جنگ بدر و احد رخ داد سخن می گفتیم. حوادثی نظیر سد الابواب، تغییر قبله و ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س). اتفاق مهم دیگری که در این زمینه افتاد برخورد با یهودیان بنی قینقاع است که به غزوه بنی قینقاع منجر گردید. در آن برنامه به بررسی یهودیان ساکن در مدینه پرداختیم و این که اساسا چرا در این شهر ساکن شدند و چرا با این که می دانستند ایشان پیامبر خدا هستند ایمان نیاوردند؟ بر اساس آن چه در کتب یهودیان آمده بود آن ها یقین داشتند که پیامبر(ص) از طرف خدا آمده است. چند احتمال مطرح شد از جمله این که پیامبر اسلام (ص) از نسل اسحاق و بنی اسرائیل نبود و هوای نفس یهودیان مانع پذیرش حق شده بود.

ادامه:

ما با این پرسش جدی مواجه هستیم که چرا یهودیان با وجود علم به حقانیت پیامبر(ص) و وعده ها و مشخصاتی که در کتابشان بود راه عناد و مخالفت را در پیش گرفتند؟ هضم این مطلب که چطور می شود یک گروهی با وجود بشارت های غیبی انبیاء پیشین، پا به سعادت خود بزنند و در مقابل حق سر خم نیاروند مشکل است. آیا احتمال دیگری می دادند و مشکل دیگری بود؟

به نظر می رسد با قرائنی همچون شناخت دقیق آن ها از پیامبر(ص) شناختشان مجمل نبوده است تا عذری برای آن ها باشد. یا مثلا این احتمال که گفته باشند آن پیامبر باید از نسل بنی اسراییل باشد و حالا می بینیم که از بنی اسماعیل است و ما موظف به پیروی نیستیم؛ این گونه هم نبود.

شواهد از جمله تصریح قرآن کریم، نشان می دهد که آن ها پیامبر را می شناختند.

به تدریج، انسان به این نتیجه می رسد که اگر یهودیان می خواستند، برای آن ها زمینه ها و ابزارهای شناخت آن حضرت به قدر کافی وجود داشت ولی آن ها مواجه به دعوتی شدند که اگر قرار بود در برابر آن سر خم کنند باید تا آخر بروند و بسیاری از اعتقادات باطل خود را کنار بگذارند.

قرآن کریم در آیه 87 سوره بقره می فرماید: «أَفَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ» آيا چنين نيست كه هر زمان، پيامبرى چيزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تكبر كرديد (و از ايمان آوردن به او خوددارى نموديد)؛ پس عده‏اى را تكذيب كرده، و جمعى را به قتل رسانديد؟

یهود یک سوء پیشینه عجیبی در باره انبیاء داشتند و بسیاری از آنان را تکذیب کردند و به قتل رساندند. قوم و طایفه ای هستند که ید طولایی در قتل انبیاء داشتند. نبی آن ها هوای نفسشان بود و در ارتباط با رسول خدا نیز این گونه بود. آن ها دیدند رسول خدا مطالبی را مطرح می کند که بر اساس آن باید بسیاری از معتقداتشان را کنار بگذارند.

در این زمینه چند تعبیر از تلمود را عرض کنم تا نگاه بنی اسراییل از جمله صهیونیست امروز نسبت به غیر یهودیان روشن شود: آن ها معتقد بودند که بنی اسراییل حتی از ملائکه نیز به خدا نزدیک ترند؛ گفته اند یهودی جزئی از خدا و بخشی از ذات الهی است؛ اگر کسی یهودی را مورد ضرب و شتم قرار دهد گویا عزت الهی را زده است؛ یهودیان، طایفه برگزیده هستند و بقیه ملت ها مانند حیوانات هستند؛ غیر یهودی به منزله دشمن برای او است و حق نداریم نسبت به آن شفقت و مهربانی داشته باشیم؛ عرض و ناموس غیر یهودی برای یهودی حلال است و ناموس او مانند حیوان است؛ حق غصب تصرف اموال غیریهودیان را دارند؛ بر یهودی حرام است که اقدام به نجات غیر یهودی کند.

قرآن کریم در آیه 18 سوره مائده می فرماید: « وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى‏ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ » يهود و نصارى گفتند: «ما، فرزندان خدا و دوستان (خاصّ) او هستيم.» آن ها به همین سبب و به این علت که به معاد اعتقاد نداشتند از خداوند عمر طولانی می خواستند و لذا در آیه 96 بقره نیز اشاره به این مطلب شده است: « وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى‏ حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصيرٌ بِما يَعْمَلُون‏» « و آنها را حريص‏ترين مردم -حتى حريصتر از مشركان- بر زندگى (اين دنيا، و اندوختن ثروت) خواهى يافت؛ (تا آنجا) كه هر يك از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود! در حالى كه اين عمر طولانى، او را از كيفر (الهى) باز نخواهد داشت. و خداوند به اعمال آنها بيناست.»

دعوت رسول خدا (ص) با اعتقادات آن ها همخوانی نداشت؛ آن ها را مانند دیگر ابناء بشر می دانست؛ در بحث اقتصادی ربا را حرام می دانست و تشریعات باطلی که هر روز برای خود تثبیت کرده بودند آن ها را باطل شمرد. بعد از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، در آغاز مخالفتی نشان ندادند و با او پیمان بستند و مضمون آن، این بود که حق دارند در مدینه زندگی کنند و بر اساس مناسک دینی خودشان عمل کنند؛ مشروط بر این که با دشمنان، همراهی نکنند و اگر خطری مسلمانان را تهدید کرد از آنان حمایت کنند. پیامبر(ص) با آن ها منصفانه برخورد کرد و آن ها را در آداب دینی شان آزاد گذاشت و تا زمانی که دشمنی نکردند با آن ها بطور مسالمت آمیز برخورد کرد. از این رفتار پیامبر (ص) می توان یک سبک رفتار در برابر اقلیت های مذهبی استخراج کرد.

یهودیان، جدای از شیطنت های اجتماعی مانند تحقیر مسلمانان در تغییر قبله، پا را فراتر گذاشتند. برخی از آنان برای تحریک مشرکان به مکه می رفتند تا حمله مجددی به مسلمانان آغاز کنند. آن ها در قالب اشعار هجو، کار ضد فرهنگی می کردند. برخی از این اشعار با عنوان تشبیب بود؛ به این معنا که اوصاف زنان مسلمان را در شعر می آوردند و حتی کعب بن اشرف اوصاف زنان پیامبر را در شعر می آورد و کلمات عاشقانه و محرک نسبت به یک زن مسلمان ترویج می کردند؛ بگونه ای که هتک آبروی آن زن می شد و زمینه مفاسد فرهنگی را در جامعه ایجاد می کرد. این کار، روشی در جاهلیت بوده است. همین اقدامات، موجب شد که پیامبر(ص) وجود امثال کعب بن اشرف را بر نتابد و دستور قتل او را بدهد.

این زمینه، کم کم کار را به آستانه درگیری رساند و انبار باروتی که یهودیان ایجاد کرده بودند و توسط خودشان جرقه خورد. پیروزی مسلمانان در جنگ بدر و شکست مفتضحانه مشرکان و فرار آن ها به سمت مکه، موجب شد بجای این که یهودیان، مسلمانان را تشویق کنند حسادت ورزیدند و آن ها را با این عنوان مسخره کردند که تصور نکنید بر گروهی که به جنگ آشنا نبودند پیروز شدید و ما مانند آنان نیستیم.

اوج این برخوردها زمانی صورت می گیرد که زن مسلمانی به بازار یهودیان رفته بود تا کالایی را بفروشد. در مقابل بساط یک زرگری نشسته بود و چهره اش را پوشانده بود. نکته مهم این است که هنوز آیات حجاب نازل نشده بود ولی این زن مسلمان چهره را پوشانده بود. یهودیان اصرار کردند صورتش را باز کند ولی او اباء کرد. این فرد زرگر، دامان زن را به قسمت بالای لباسش دوخت یا گره زد؛ بگونه ای که وقتی که بلند شد بخشی از بدن او آشکار شد که یهودیان شروع به تمسخر کردند و او فریاد استغاثه بلند کرد. مسلمانی این صحنه را مشاهده کرد و فرد زرگر را کشت. یهودیان نیز دسته جمعی بر سر مسلمانان ریختند و او را کشتند.

خبر به پیامبر (ص) رسید و یهودیان بجای این که خدمت ایشان بیایند و فضا را تلطیف کنند، در قلعه خود رفتند و در را بستند و موضع گرفتند. پیامبر (ص) در آغاز آن ها را نصیحت کردند ولی آن ها بجای پاسخ، با صراحت گفتند این که بر مشتی اعرابی که آشنا به مسایلی نظامی نبودند پیروز شدی گویا مغرور شدی. ما گروهی شجاع و آشنا به نبرد هستیم.

با این پاسخ، پیامبر (ص) دستور بسیج مسلمانان را دادند و حرکت کردند و قلعه بنی قینقاع را در 15 شوال سال دوم هجری محاصره کردند؛ چیزی کمتر از یک ماه بعد از بدر. این محاصره 15 روز طول کشید. عبد الله بن ابی که راس المنافقین و هم پیمان قبلی با یهودیان بود از پیامبر (ص) خواست که یهودیان، حق خروج از مدینه را داشته باشند بدون این که آسیبی به آن ها برسد. پیامبر (ص) نیز پذیرفت؛ مشروط بر این که اموال و سلاح خود را زمین بگذارند و به «اذراعات شام» رفتند و آن جا هم مورد لطمات و صدماتی واقع شدند ولی به هرحال زمینه اخراج را خودشان فراهم کردند.

در این مساله، چون جنگی رخ نداد، اموال آن ها از موارد فیء محسوب شد که طبق اصول اسلامی به پیامبر اکرم (ص) می رسد اما گفته شده که پیامبر (ص) آن را بین مهاجران تقسیم کرد.

متن برنامه های تاریخی رادیو معارف

 

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=19974

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × دو =

آخرین مطالب