پنجشنبه, 10 آبان , 1403 برابر با Thursday, 31 October , 2024
جستجو

حجة الاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا جباری روز سه شنبه 16 اردیبهشت 1393 در برنامه زلال تاریخ در ادامه بررسی وقایع میان دو غزوه بدر و احد، از غزوه ذی اَمَر به عنوان یکی از این وقایع نام برد و حوادث رخ داده در این غزوه را تشریح کرد و به دو شبهه مهم در این زمینه پاسخ گفت.

یکی دیگر از غزواتی که در فاصله بدر و احد رخ داد غزوه ذی اَمَر است. نامگذاری این غزوات، غالبا به خاطر مکان یا محل تحرک دشمن یا به اعتبار افرادی که فرماندهی داشته اند یا به اعتبارات دیگر صورت می گرفته است. این غزوه به اعتبار مکان نامیده شده است. ذی اَمَر ناحیه ای در حدود سه منزلی مدینه در سمت شمال شرقی آن در نزدیکی روستایی بنام نُخَیل بوده است.

در مورد زمان این غزوه اختلاف است. برخی از مورخان کهن مانند واقدی، تاریخ آن را دوازدهم ربیع الاول سال سوم ذکر کرده اند ولی ابن اسحاق ماه صفر را ذکر می کند که برخی محققان آن را ترجیح داده اند؛ به این اعتبار که چهار دهم ربیع الاول سریه محمد بن مسلمه برای کشتن کعب بن اشرف بوده و اگر دوازدهم ربیع زمان غزوه ذی امر باشد طبیعتا پیامبر نمی توانستند محمد بن مسلمه و یارانش را بدرقه کنند؛ در حالی که خبر بدرقه پیامبر ثبت شده است. این گونه است که برخی محققان نقل ابن اسحاق را پذیرفته اند.

داستان این غزوه از این قرار بود که به پیامبر اکرم (ص) خبر رسید که فردی از قبیله بنی محارب بنام «دعثور بن حارث» تعدادی از قبیله خود و قبیله بنی ثعلبه را در منطقه ذی اَمَر دور خود جمع کرده و قصد حمله به مدینه را دارد. این حمله ممکن بود در حد شبیخون به اطراف مدینه یا بر اساس توافقهای پشت پرده با مکه باشد. این گونه تحرکات فی نفسه، با توجه به پیروزی مسلمانان در جنگ بدر جای تعجب دارد ولی نشان می دهد که جزیرة العرب آمادگی برای پذیرش اسلام را ندارد و این مقاومت عجیب پیامبر (ص) و مسلمانان بود که توانست اعراب سرکش را مطیع کند.

پیامبر چگونه از این امور مطلع می شدند؟

این مساله از نکات عجیب است و در برخی از گزارش ها آمده که چه کسی ایشان را مطلع  کرد. مثلا در جریان احد آمده است که عموی ایشان عباس، خبر داد و گزارشی آمده که کسانی از قبیله خزاعه که با بنی هاشم دوست بودند ایشان را مطلع کردند. گاهی از افراد مشرک سخن به میان آمده است؛ مثلا در سریه قرده، نعیم بن مسعود مشرک به مدینه آمد و شراب خورد و در حال مستی تصمیم مشرکان برای تغییر مسیر تجاری را فاش کرد.

بنابراین گاهی ممکن است به کانال خبری اشاره شود ولی در این مورد هیچ اشاره ای نشده است و ممکن است افراد منصفی از همان قبیله یا قبایل اطراف، اطلاع داده باشند. البته این گونه نبود که فضا کاملا علیه پیامبر باشد. پس لزومی ندارد که این جا مساله وحی و خرق عادت را به میان آوریم؛ هرچند ممکن است خداوند در مواردی به ایشان الهام کرده باشد.

زمانی که رسول خدا (ص) به نزدیکی «ذی القصه» رسیدند. (برخی به اشتباه تصور کرده اند که غزوه دیگری بدین نام نیز وجود دارد، در حالی که برخی محققان این مساله را قبول ندارند.) در مسیر، به فردی از قبیله بنو ثعلبه بنام «جبار» برخورد کردند. او را نزد ایشان آوردند و آن حضرت او را به اسلام دعوت کردند و او پذیرفت. از او سوال کردند که اطلاعی از قوم خودت داری؟ گفت: نه، جز این که شنیدم دعثور عده ای را دور خود جمع کرده است و اگر آن ها مطلع شوند که شما به سمت آن ها می روید به بالای کوهها فرار می کنند و با شما درگیر نمی شوند (چنین قدرتی ندارند).

آن فرد با پیامبر (ص) همراه شد تا مسیر و مخفیگاه های آن ها را نشان دهد. پیامبر (ص) او را به همراه بلال جلوتر فرستاد و آن حضرت نیز مخفیانه حرکت می کردند ولی دعثور و یارانش مطلع شدند و به سمت کوه فرار کردند؛ به گونه ای که مشرف بر نیروهای مسلمانان بودند و آنها را مشاهده می کردند.

مسلمانان در آن منطقه مستقر شدند و چند روزی در آن جا ماندند تا این که از دفع فتنه آن ها مطمئن شوند. در فاصله این چند روز، آن جریان معروف پیش آمد که پیامبر (ص) برای قضای حاجت از سپاهیان دور شدند و به جای خلوتی رفتند. باران شدیدی بارید و لباس های ایشان خیس شد. آن حضرت، لباس هایشان را درآوردند و بر درختچه ای آویزان کردند تا خشک شود و خودشان زیر آن درخت دراز کشیدند.

در آن هنگام آن هایی که از بالای کوه نگاه می کردند دیدند که پیامبر از اصحاب خود جدا شده اند؛ بگونه ای که اگر از اصحاب خود یاری بجوید آن ها نمی توانند به او کمک کنند. به دعثور گفتند که تو برو و او را به قتل برسان. او نیز بالای سر پیامبر (ص) ایستاد و در حالی که شمشیر را در دست داشت به ایشان گفت که الان در این وضعیت چه کسی می تواند تو را از دست من نجات دهد؟ پیامبر بدون درنگ فرمودند: الله.

در این هنگام، پای دعثور لغزید و بر زمین افتاد و شمشیر از دستش جدا شد. پیامبر (ص) بلافاصله از زمین برخاست و شمشیر را برداشت و بالای سر او ایستاد و از او پرسید که حالا چه کسی تو را از دست من نجات خواهد داد؟ دعثور در پاسخ گفت: هیچ کس، و در همان لحظه شهادتین را بر زبان جاری کرد. گفت: قسم به خدا که هیچ کس را علیه تو جمع نمی کنم. حضرت نیز بلافاصله شمشیر را به او داد و او نیز نزد نیزوهای خود بازگشت .

آن ها از او پرسیدند: چرا او را نکشتی؟ گفت: قسم به خدا خواستم انجام دهم اما مرد سفید و بلند قامتی روبروی من ظاهر شد و دست بر سینه ام زد و مرا به گوشه ای پرت کرد. من فهمیدم او از ملائکه است و قسم به خدا هیچ اقدامی علیه او نمی کنم. گفته شده که او یکی از مبلغین اسلام در میان قبیله اش شد.

بنابراین هیچ درگیری رخ نداد و پیامبر به مدینه بازگشتند.

مساله نزول آیه در این باره
 
در برخی از متون تاریخی گفته شده که آیه 11 سوره مائده بدین مناسبت نازل شده است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» یعنی اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! نعمتى را كه خدا به شما بخشيد، به ياد آوريد؛ آن زمان كه جمعى (از دشمنان)، قصد داشتند دست به سوى شما دراز كنند (و شما را از ميان بردارند)، اما خدا دست آنها را از شما باز داشت! از خدا بپرهيزيد! و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند!

اما برخی از محققان و بطور مشخص علامه سید جعفر مرتضی عاملی در جلد ششم الصحیح من سیرة النبی الاعظم به درستی در این مساله تشکیک کرده است.

دلیل :
1-    می دانیم سوره مائده در سال دهم در حجة الوداع در عشیه عرفه (شامگاه نهم ذی الحجه) نازل شد. این که آیه ای در سال سوم نازل شده باشد و هفت سال جایش مشخص نباشد و بعد از آن در سوره مائده قرار داده شود با روالی که درباره نزول آیات گفته شده سازگار نیست.
2-    در این آیه، تعبیر «اذ هم قوم» آمده است. در حالی که مجرم اصلی دعثور بود و این که بر یک شخص تعبیر قوم شود سازگار نیست.
3-    این که از پیامبر (ص) به ضمیر جمع «الیکم» یاد شود با ظاهر منافات دارد.

مساله جدا شدن پیامبر از سپاهیان

برخی محققان جریان انفراد و جدایی پیامبر (ص) از سپاهیان و رفتن به ناحیه دیگری از بیابان را بعید شمرده اند. علامه هشام معروف الحسنی در کتاب سیرة المصطفی ص 384 می گوید: چگونه می شود که پیامبر (ص) با 450 نفر نیرو به مصاف دشمن برود و از همه این ها جدا بشود و در جایی قرار بگیرد که دشمن بتواند بر ایشان مسلط شود؟

در نقطه مقابل مولف الصحیح در جلد 6 ص 332 پاسخ گفته است: ممکن است ایشان برای حاجت خاصی که شخصی بود جدا شده باشد و آن ها هم که بالای کوه بودند تحرکات مسلمانان را مشاهده می کردند و بناگاه باران آمد و سیلی راه افتاد و بین ایشان و اصحاب فاصله افتاد.

به هر روی، می توان گفت که همه این ها مقدمه و زمینه سازی از ناحیه خداوند است تا شخصی مانند دعثور که محور جمع نیرو علیه پیامبر (ص) است بصورت شخصی با ایشان مواجه شود و تحت تاثیر شخصیت ایشان و امداد غیبی از ناحیه جبرئیل قرار گیرد و زمینه اسلام آوردنش فراهم شود و موجب تسری اسلام به قبیله او شود. این موارد به وفور در تاریخ اسلام مشاهده می شود که خدا با اسباب و وسایل طبیعی چنین زمینه ای را ایجاد می کند.

متن برنامه های تاریخی رادیو معارف

 

 

 

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=20131

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب