شنبه 1 اردیبهشت 1403 برابر با Friday, 19 April , 2024

پرسمان تاریخی (پاسخ به سوالات و شبهات تاریخی)

حجة الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی روز پنج شنبه 10 مهر 1393 به سوالات تاریخی مخاطبان رادیو معارف پاسخ گفت: ضرب سکه به پیشنهاد امام سجاد (ع)، علت ازدواج امام جواد (ع)، پسر عمو بودن بنی هاشم و بنی امیه، شهادت پیامبر (ص)، فرقه علی اللهی، بلعم باعورا، شخصیت ابودجانه، بی آبی با وجود قرار گرفتن عاشورا در پاییز، علت انتخاب کربلا بجای کوفه، علت غیبت عبد الله بن جعفر در کربلا.

1-    در برخی از منابع ذکر شده است که امام باقر ضرب سکه انجام داده اند.جریان آن چیست؟ در چه زمانی بوده است و چه تاثیری بر معاملات بین مسلمانان و با سرزمین های دیگر داشته است؟

نقل می کنند ایشان عبد الملک بن مروان را راهنمایی کرد. نخستین کسی که سکه اسلامی ضرب کرد و سکه رومی در بازار از گردش خارج شد عبد الملک مروان بود. اشکالی که در این ماجرا است این است که از نظر تاریخی عبد الملک مروان بین 65 و 86 قمری خلافت کرد و آن سال ها سالهای امامت امام سجاد (ع) بوده است نه امام باقر(ع) . بنابراین اگر راهنمایی خواسته و امام وقت راهنمایی کرده است امام سجاد (ع) بوده است.

اما تفصیل قضیه که دمیدی در حیات الحیوان یا بیهقی در محاسن و مساوی و جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلامی و دیگران نوشته اند این است که می گویند روزی عبد الملک مروان متوجه پارچه هایی شد که در مصر تولید می شد و چون هنوز مسیحیت رایج بوده است روی آن پارچه ها نقوشی به زبان رومی نوشته شده است و با استفاده از مترجمین متوجه شدند که نوشته است: اب و ابن و روح القدس.

ناراحت شد و به حاکم مصر که برادرش بود دستور داد جلوی این کار را در مصر بگیرد و به تولید کنندگان این پارچه دستور بدهند این شعار را ننویسند و شعار اسلامی بنویسند. امپراتور روم از این مساله با اطلاع شد و پیام فرستاد و هدایایی فرستاد و گفت من شنیدم چنین کاری کرده اید و خلفای قبلی شما چنین کاری را می دانستند و مخالفتی نداشته اند. این هدایا را بپذیر و اجازه بده این کار را ادامه دهند.

این کار سه بار تکرار شد و عبد الملک مروان زیر بار نرفت. بار سوم که هدایا را اضافه کرده بود همراه با آن ها بیان داشته بود که اگر این کار را قبول نکنی دستور می دهم که بر روی سکه ها به پیامبر شما توهین کنند و ناسزا بنویسند و شما مجبورید از سکه ما استفاده کنید.

به این جا که رسید عبدالملک در بن بست قرار گرفت. با درباریان مشورت کرد. شخصی بنام روح بن زنباع که دوست عبدالملک بود گفت: اگر حل این مشکل از کسی برآید او در مدینه است و آن علی بن الحسین (ع) است. او را بخواه و راه حلی به شما ارائه خواهد کرد.

کسانی که نوشته اند، از امام محمد باقر(ع) یاد کرده اند. در حالی که آن زمان معاصر با این امام نبوده است بنابراین صحیحش علی بن الحسین (ع) است.

حضرت راهنمایی کرد و فرمود: راهش این است که خودتان سکه بزنید. نامه رسان آن ها را نگه دار. ترکیب و آلیاژ سکه را نیز به عبد الملک یاد دارد و فرمود این را در بازار رواج بدهید و نمونه ای را به روم بفرست تا به آن ها بفهمانی که خودکفا شده اید.

این قصه به این صورت مورد نقد قرار گرفته است. سید جعفر شهیدی در کتاب تاریخ تحلیلی اسلام مناقشه درونی می کند. می گوید: آن زمان که کشور مصر اسلامی شده بود و مسیحی آن جا وجود نداشت. همچنین روح بن زنباع از دشمنان اهل بیت بوده است. ایشان هم می گوید که اگر درست باشد علی بن الحسین (ع) باید باشد.

استاد سید جعفر مرتضی نیز در جلد اول مجموعه مقالات خویش بنام دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام این جریان را مورد مناقشه قرار می دهد و می گوید: اگر درست باشد باید در زمان امام سجاد (ع) اتفاق افتاده باشد. ایشان با بررسی های گسترده ای که انجام می دهد نتیجه می گیرد که اولین سکه را عبدالملک نزد. در موزه مصر سکه قدیمی اسلامی به سکه ای برخوردند که در بصره در سال 40 هجری ضرب شده است. این نشان می دهد که اولین سکه در زمان خلافت امام علی (ع) در عراق و بصره ضرب شده است. اگر هم عبد الملک این کار را انجام داده است به این دلیل که امام وقت به یاد داشته که امام علی (ع) چنین کاری کرده است این مطلب را به عبدالملک یاد داده است و در واقع کار امام علی (ع) احیا شد.

در هر صورت، وابستگی، بلای جان جهان اسلام است و این که مسلمانان از لحاظ اقتصادی خودکفا باشند از اهداف دین مبین اسلام است.

2-    امام جواد (ع) چگونه دختر قاتل پدر خود را به عقد خویش در می آورد؟

این مساله به میل و اختیار حضرت نبود و با اصرار مامون صورت گرفت. امام به نوعی تقیه کرد و اگر مقاومت می کرد ممکن بود آسیبی به جان ایشان و شیعیان وارد شود.

اصرار مامون در مورد ازدواج امام رضا (ع) این بود که من می خواهم نوه ای داشته باشم که با رسول خدا (ع) مشترک باشد. او به دنبال نوعی مشروعیت بود و بعید نیست چنین انگیزه ای در مورد وصلت با امام جواد (ع) نیز داشته باشد و از عجایب است که از هیچیک از این دو ازدواج فرزندی حاصل نشد.

3-    زمان امام رضا (ع) زبان رایج چه بود؟

مناطق فرق می کرد. طبعا زبان رایج در ایران فارسی بوده و در مناطق عربی، عربی بوده است.

4-    عده ای می گویند بنی هاشم و بنی امیه پسر عمو بوده اند. این مطلب صحیح است؟

آن چه مشهور است این است که هاشم با عبدشمس دو قلو بودند و بنابراین نسل این ها با هم عمو زاده محسوب می شده اند. ولی در بعضی از کتاب ها مانند حدیقة الشیعه مرحوم مقدس اردبیلی و کامل بهایی عماد الدین طبری آمده است که امیه غلام رومی بوده است نه پسر حقیقی عبد شمس و چون غلام باهوشی بوده است او را نگه داشت و پسر خوانده قرار داد و اشتباه شد و خیال کردند پسر واقعی است. اگر این را بپذیریم دیگر امیه نسبت خونی با بنی هاشم ندارد. نقل می کنند علی (ع) نیز در یکی از نامه هایش به معاویه نسبت به همین قضیه کنایه ای می زند.

5-    آیا پیامبر (ص) شهید شده اند یا به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند؟

این در تاریخ در کتاب های شیعه و سنی آمده است که حضرت مسموم شد و در اثر مسمومیت از دنیا رفت. مرحوم شیخ طوسی در کتاب تهذیب جلد ششم که اختصاص به تاریخ ائمه دارد می فرماید: قبض مسموما بالمدینه. رسول خدا با مسمومیت از دنیا رفت. ولی نمی گوید چه کسی او را مسموم کرد.

این که یک زن یهودی بوده است در کتاب های تاریخ مانند سیره ابن هشام است. او در دو جا نقل کرده است یکی در جنگ خیبر و دیگری در فوت رسول خدا(ص) . در جنگ خیبر یکی از بازماندگان کشته شدگان خیبر، گوسفندی را ذبح کرد و بریان کرد و محضر رسول خدا آورد در حالی مسموم کرده بود.

حضرت خواست بخورد، لقمه را از دهانش بیرون افکند و فرمود: این لقمه به من گفت که من مسموم هستم. یکی از اصحاب رسول خدا نیز با حضرت همراه بود. او گرسنه بود و پیش از رسول خدا لقمه ای خورد و همانجا در اثر مسمومیت از دنیا رفت. ولی رسول خدا لقمه را بیرون آورد ولی همان مقدار نیز اثر کرد و مضمن شد و در اثر آن از دنیا رفت.

ابن هشام می گوید هنگام رحلت رسول خدا، خواهر آن صحابی، عیادت ایشان آمد. حضرت به آن قضیه اشاره کرد و فرمود آن زهری که آن روز بر بدن من نشست امروز بند دلم را پاره کرد.

امروزه نیز رزمندگان شیمیایی را می بینیم که چند سال بعد این بمب های مسموم اثر می کند و طبعا جای استبعاد ندارد.

6-    در مورد فرقه علی اللهی توضیحاتی بدهید.

این فرقه در منطقه کرمانشاه زندگی می کنند و در مورد علی (ع) غلو می کنند و از آن جنبه بشری خارج می کنند و نوعی خدایی برای ایشان قائل اند. در مقام حرف و صحبت می گویند ما چنین چیزی نمی گوییم و خودشان را اهل حق معرفی می کنند ولی مجموعا به نظر می رسد این ها اهل غلو هستند.
 
7-    صحیفه ملعونه چه بود؟

باید بیان کنند که منظورشان از این صحیفه چیست؟ به این دلیل که دو صحیفه در این زمینه وجود دارد.

8-    این که به کسی که مکه می رود حاجی می گویند از چه زمانی رایج شد؟

از روزی که حج در اسلام تشریع شد ما در ایران حاجی می گوییم ولی در عربی به آن حاج می گویند یعنی کسی که حج بجا آورده است.   

9-    در مورد بلعم باعورا توضیح دهید.

او عالم بزرگ مستجاب الدعوه در زمان حضرت موسی (ع) و نمونه عالم بی عمل بوده است. قصه او را در تفسیر آیه 157 سوره اعراف معرفی می کنند؛ هرچند همه مفسران قبول ندارند ولی بسیاری از مفسران می گویند مصداق این آیه بلعم باعورا بوده است. وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوين‏. ترجمه: و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه نشانه های خود را به او داديم؛ ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شيطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد!

دشمنان حضرت موسی (ع) او را وسوسه کردند و گفتند: تو که مستجاب الدعوه هستی موسی را نفرین کن و ما را دعا کن که در برابر او پیروز شویم. او زیر بار نرفت. ولی گول خورد و گفت: از من نخواهید ولی یک راه به شما نشان می دهم. زن هایی که در سپاه شما هستند دستور بدهید خودشان را بیارایند و داخل سپاه موسی بروند و آن ها را وسوسه کنند و هر قومی که به این عمل زنا آلوده شود دچار عذاب می شود.

قوم حضرت موسی چنین کردند و دچار مرگ و نابودی شدند. بر این اساس بلعم باعورا نیز مقامات معنوی خود را از دست داد. این داستان را مرحوم مجلسی در جلد 13 بحارالانوار آورده است.

10-    درباره شخصیت ابودجانه بیشتر توضیح دهید. شنیده ام در یکی از جنگ های پیامبر (ع) تنها ایشان و حضرت علی (ع) ماندند. این حکایت چقدر صحت دارد؟

ابودجانه نامش سماک بن خرشه بوده است. آن چه ایشان شنیده اند درست است. نقل می کنند ابودجانه تنها کسی بوده است که جز علی (ع) در شکست جنگ احد در کنار رسول خدا ماند و استقامت کرد. ایمان قوی داشته و انسان پرشوری بوده است.

11-    با توجه به اینکه واقعه کربلا در پاییز اتفاق افتاده است بنابراین بی آبی وجود نداشته است. این مساله چگونه قابل توجیه است؟

بی آبی، ربطی به پاییز و تابستان ندارد. بی آبی از این جهت بود که جلوی آب فرات را گرفتند که آب به امام حسین (ع) و اصحابش نرسد. البته درست است که روز عاشورا 20 یا 21 مهر ماه بوده است. توجه داشته باشیم که سرزمینی مانند عراق ممکن است در پاییز هم گرم شود و شخصی که دچار زخم می شود بیشتر دچار تشنگی می شود؛ خصوصا این که صحنه مبارزه و تلاش زیاد است.

از روز هفتم محرم هم به دستور عبید الله بن زیاد 500 نفر مامور را اطراف شریعه فرات گذاشتند تا آب به خیمه های امام حسین (ع) نرسد. از آن روز ذخایر آبی آن ها رو به اتمام می رفت. علاوه بر این که جمعیت همراه امام حسین نیز کم نبودند و مرکب هایی هم همراه داشتند.

در کتاب مقتل جامع سید الشهداء در جلد اول این بحث را مطرح کرده ایم و بصورت مستند آورده ایم.

12-    موقعی که امام حسین (ع) از مکه به سمت کربلا راه افتادند چرا مستقیم به سمت کوفه نرفتند؟ در حالی که مسیر کوفه نزدیک تر است.

امام حسین (ع) از جنوب به سمت شمال حرکت می کرد؛ یعنی حجاز در جنوب عراق است. نزدیکی های کوفه در منزلی بنام ذو حسم با سپاه هزار نفری حر بن یزید ریاحی روبرو شد. حر گفت: من از طرف عبید الله بن زیاد ماموریت دارم که نگذارم به طرف کوفه حرکت کنید ولی ماموریت جنگ با شما را ندارم. حضرت ترتیب اثر نداد و کار به بن بست رسید. خواست به طرف کوفه حرکت کند. حر گفت: به طرفی حرکت کن که به کوفه منتهی نشود.

در این کشمکش زهیر بن قین و دیگر اصحاب گفتند که بگذار با آن ها بجنگیم و حضرت قبول نکرد. در این جاده منحرف به سمت چپ شدند. از 50 کیلومتری کوفه نیم دایره ای را طی کردند و به طرف شمال غرب کوفه آمدند.

13-    چرا عبد الله بن جعفر شوهر حضرت زینب در کربلا نبود؟

این بحث به صورت جدی مطرح است که عبد الله بن جعفر و محمد بن حنفیه و عبد الله بن عباس که از آن ها انتظار می رفت، در کربلا حضور نداشت. بر اساس بررسی ها معلوم شد که عبد الله بن عباس در آن زمان نابینا بوده است. محمد حنفیه تفکر انقلابی نداشته است و تاکتیک امام حسین (ع) را نمی پسندیده است. در مکه نیز به امام حسین (ع) گفت: مکه نرو و این ها شما را به خطر می اندازند.

عبد الله بن جعفر از نظر تفکر با محمد حنفیه فرق داشته است و تبیین این فرق نیز ظریف است. از مجموع بررسی ها به این نتیجه رسیدیم که عبد الله بن جعفر، راه امام حسین (ع) را حق تشخیص می داد و مبارزه ایشان را درست می دانسته است ولی تلاش می کرده است تا به گونه ای این جریان ختم به صلح شود و با مسالمت حل و فصل شود. دلیل این که راه امام حسین (ع) را صحیح می دانسته، این است که دو پسرش را همراه امام حسین (ع) فرستاد و به آن ها گفت که امام را تنها نگذارند. همچنین زمانی که خبر شهادت امام به او رسید، فردی گفت: دیدید که پسر عموی شما چکار کرد و دو پسر تو را به کشتن داد؟ عبدالله بسیار ناراحت شد و آن فرد را بیرون کرد و گفت که متاسفم که خودم با حسین بن علی (ع) مواسات نکردم.ولی خوشحالم که اقلا دو پسرم او را همراهی کردند.

دلیل این که تلاش می کرد این مساله بطور مسالمت آمیز حل شود این است که عبد الله بعد از امام حسین (ع) به مکه رفت و از والی مکه برای امام امان نامه گرفت و در راه عراق به امام رساند ولی امام این امان نامه را نپذیرفت. او خیال می کرد که جان امام را حفظ کند بهتر است تا این که قیام وانقلاب حفظ شود.

متن برنامه های تاریخی رادیو معارف

 

 

 

 

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=21125

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 × چهار =

آخرین مطالب