جمعه, 18 آبان , 1403 برابر با Friday, 8 November , 2024
جستجو

طلیعه

شاگردان مکتب امامان معصوم علیهم السلام مانند قلّه هایی اند که از فراز آن، پرتو دین، دیانت و تقوا رخ می نماید. آنان همانند چشمه سارانی هستند که فیض چشمه فیضشان، دامن طبیعت را طراوت بخشیده و هم بهار تلاوت را غنا داده است.

فضل بن شاذان می گوید:

سعید بن جبیر از شاگردان برجسته و از ستارگان آسمان امامت و ولایت امام همام علی بن الحسین علیهماالسلام که در رأس سلسله اصحاب خمسه1 امام زین العابدین قرار داشت.

امام صادق علیه السلام در وصف سعید می فرماید:

سعید بن جبیر در صراط مستقیم بود و به علی بن الحسین علیهماالسلام اقتدا کرد و امام سجاد هم از او تعریف می نمود و همین علاقه میان او و امام، باعث شد حجّاج او را شهید نماید.2

خاندان

سعید بن جبیر بن هشام اسدی کوفی، معروف به ابومحمد و ابوعبداللّه، از خاندان های معروف کوفه بود. وی در زهد، تقوا، شب زنده داری، دیانت و فقاهت معروف بود و در تفسیر قرآن، شهرت به سزایی داشت؛ زیرا او را از شاگردان مدرسه تفسیری عبداللّه بن عباس دانسته اند. سعید، بیشترین روایات خود را از وی نقل کرده است.3

زادگاه

وی سال 46 ه .ق. در شهر کوفه به دنیا آمد.4 دوران طفولیت و جوانی را همان جا گذراند. بعدها به مدینه رفت و جزو شاگردان امام چهارم علیه السلام گردید.

کنیه و فرزندان

معروف ترین کنیه های وی ابوعبداللّه و ابومحمد است. در کتاب مجالس الواعظین آمده است: عبدالملک و عبداللّه، فرزندان سعید بن جبیر اند و از پدر خود روایت نقل نموده اند.5

استادان و شاگردان

سعید بن جبیر سال ها از محضر ابن عباس بهره علمی برد. وی شیدای کسب دانش بود؛ خودش می گوید:

برای کسب حدیث به محضر ابن عباس می رفتم و به خاطر احترام و ابهتی که او داشت، در جلسه درس از چیزی سؤال نمی کردم. منتظر بودم تا دیگران بپرسند و من یادداشت کنم؛ لذا بیشتر، گوش می دادم و بعد می نوشتم؛ به حدّی که بعضی روزها دفترم پر می شد و روی کفشم می نوشتم و گاهی از کف دستانم به عنوان کاغذ استفاده می نمودم…6

استادان دیگر سعید عبارتند از: عدی بن حاتم و ابوسعید خدری.

شاگردان وی نیز عبارتند از:

عبدالملک و عبداللّه (دو فرزندش)، یعلی بن حکیم و یعلی بن حلم، ابواسحاق سبیعی و دیگران که از او حدیث نقل کرده اند.7

ادب تدریس

سعید بن جبیر همان طور که خود شیفته درس و بحث بود، نسبت به آموزش دانش به شاگردان خویش، توجه ویژه داشت. وی همیشه آنان را به فهم و تفقّه تشویق می نمود و با کنایات، اهمیّت دانش را به آنان گوشزد می کرد. یکی از شاگردانش به نام ایوب می گوید:

سعید، حدیثی برای ما بیان کرد و ما از او خواستیم دوباره، بازگو نماید. وی با کنایه فرمود: «لیس کلّ حینٍ احلب فاشرب».8

یعنی همیشه نمی دوشم تا به خوردِ فکر و فهم شما بدهم. پس بایستی هوشیار باشید و از فرصت ها بهره بگیرید تا در آینده دچار غصّه و رنج نگردید.

فضایل

ابن عباس به سعید بن جبیر ـ که از شاگردان برجسته وی بود ـ اجازه حدیث و فتوا داد. سعید به استادش گفت: تو باشی و من برای مردم حدیث بگویم! ابن عباس گفت: آیا نقل حدیث و دادن فتوا را نزد من از نعمت های خدا نمی دانی؟ آیا دوست نداری درحضور من حدیث بخوانی و تو را از اشتباه هایت آگاه سازم؟9

بعد از آنکه ابن عباس نابینا شد، وی بر کرسی فتوا نشست و هرچه مردم کوفه از او می پرسیدند، جواب می داد و ابن عباس گفته های او را تأیید می کرد.

ابن عباس بارها گفت:

«وکان اماماً، ثقةً حجّةً علی المسلمین، فقیهاً عابداً فاضلاً ورعاً…10؛ سعید بن جبیر پیشوا، مورد اعتماد مسلمانان، دانشمند، عابد، فاضل و پرهیزگار عصر خود بود.»

عطا بن ریاح، آشناتر به مناسک و عکرمه آشناتر به سیره و تاریخ و حسن آشناتر به حلال و حرام و سعید بن جبیر آشناتر به علم تفسیر بود.

طبری در حقّ او می گوید: «او ثقة، حجّت و پیشوای مسلمین بود».

ابن جبّان آورده است: «او فرد مورد اجماع و اتّفاق مسلمانان است. وی بنده ای فاضل و پرهیزگار بود.»

راهبی در حقّ او گفته: «او از بزرگان تابعان و پیشروان آنان در تفسیر، حدیث و فقه بود.»

سیوطی می نویسد: «او اعلم تابعین در علم تفسیر بود.»

مرحوم سید حسن صدر نقل کرده است:

«او از تربیت یافتگان مکتب علوی بود و همواره می گفت: «اذا ثبت لنا الشیی ء عن علیٍّ لم نعدل عنه؛ وقتی چیزی از راه علی علیه السلام برای ما محرز گردیده باشد، هرگز از آن عدول نمی کنیم.»

تعبیر خواب

ابونعیم اصفهانی می گوید: عبدالملک بن مروان، شبی خواب دید که چهار مرتبه در محراب بول کرده است. بنابراین علما را برای تعبیر خواب جمع کرد، اما هیچ یک درست تعبیر نکردند. آنگاه وی سعید را طلبید و او جواب داد: چهار تن از فرزندانت به خلافت می رسند (جهان اسلام را نابود و حقیقت اسلام را وارونه جلوه خواهند داد.) چنین شد و پس از مرگ عبدالملک، فرزندانش سلیمان، یزید، هشام و… بر اریکه قدرت تکیه زدند و بر سر مسلمانان چه بلایی آوردند.

قضاوت

سعید، مدتی در کوفه به عنوان «قاضی القضات» انجام وظیفه کرد. آنگاه که حجّاج به ولایت کوفه منصوب گردید، وی حکم تکفیر او را داد. حجّاج به ناچار از کوفه عزل گردید و به مکه رفت. او با عبدالرحمن بن محمد بن اشعث علیه حجّاج قیام کرد که سپاه عبدالرحمن شکست خورد و سعید در اصفهان متواری گردید و از آنجا به آذربایجان فرار کرد. بالاخره سعید آهنگ حرم و قبله مسلمانان نمود. در مکه او را دستگیر نمودند و تحویل حجّاج، دژخیم زمان، دادند.11

در گذر خارستان

سعید بن جبیر در یکی از وادی های مکه پنهان شده بود. خالد، والی مکه، عده ای را برای دستگیری وی فرستاد. مأموران اموی به دیر راهبی رسیدند و از راهب در باره سعید پرسیدند. او گفت: اوصاف او را برایم بگویید. راهب پس از شنیدن نشانه ها، پناهگاه سعید را به سربازان خالد بن ولید، نشان داد. مأموران او را در حالی که مشغول راز و نیاز با خالق بی نیاز بود، محاصره کردند. آنان گفتند: ما را به دنبال تو فرستاده اند. سعید گفت: چاره ای نیست. شب فرا رسید، می خواستند در دیر راهب، شب را به صبح ببرند، اما سعید وارد دیر نشد. گفتند: برای چه؟ سعید گفت: مسلمان هرگز به دیر راهبان پناه نخواهد برد! خدا، حافظ من است.

آن شب سعید در حیاط دیر ماند. نگهبانان از داخل دیر مراقب او بودند، ناگاه دیدند شیری فرا روی سعید ایستاده است. گفتند: سعید را خواهد خورد. لحظه ای بعد، صحنه ای عجیب و دیدنی رخ داد. شیر پیش روی سعید خوابیده، دست و پای او را می بوسید. همه بینندگان مات و مبهوت شدند. راهبان از این حادثه شگفت زده شدند و گفتند: این شخص از اولیای خداست. سعید گفت: خیر، بنده ای عاصی بیش نیستم. سرانجام راهبان دیر، همه اسلام آوردند. سربازان او را رها کردند. سعید گفت: از قضای الهی نمی توان فرار کرد، لذا همراه سربازان آمده، خود را تسلیم سفّاک زمان، حجّاج ملعون نمود.12

مناظره سعید با حجّاج

ـ حجّاج: اسمت چیست؟

ـ سعید: سعید بن جبیر.

ـ نه، تو شقی بن کثیر هستی.

ـ مادرم نام مرا بهتر از تو می دانست.

ـ تو و مادرت هر دو شقی هستید!

ـ تو عالم به غیب نیستی!

ـ دنیای تو را به جهنّم سوزان مبدّل می کنم!

ـ اگر می دانستم این کار به دست تو است، تو را به خدایی می پذیرفتم.

ـ عقیده ات درباره محمد چیست؟

ـ او پیامبر رحمت و پیشوای امت است.

ـ عقیده تو درباره علی چیست؟ او در بهشت است یا در جهنّم (العیاذباللّه)!

ـ اگر در بهشت و جهنّم رفتم، آنگاه جواب تو را خواهم داد.

ـ عقیده ات در باره خلفا چیست؟

ـ من وکیل مدافع آنان نیستم.

ـ کدام یک را بیشتر دوست می داری؟

ـ آنکه خدا از او خشنود و راضی باشد.

ـ کدام یک از آنان رضایت خدا را بهتر به دست آورده است؟

ـ العلم عنداللّه؛ او آگاه به اسرار است.

ـ نمی خواهی مرا تصدیق کنی؟

ـ دوست ندارم تو را تکذیب کنم.

ـ چرا نمی خندی؟

ـ چگونه خندیدن برای مخلوقی که از خاک آفریده شده است و آتش او را می خورد رواست؟

ـ وای بر تو ای سعید!

ـ برکسی که از جهنّم بیزار است و وارد بهشت می گردد، باکی نیست.13

بالاخره حجّاج دستور داد او را پای دار بردند. سعید در چنین اوضاع و احوالی دست نیاز برداشته، با خدای خود چنین نجوا می کرد: «اللّهمّ لا تسلّطه علی احد…؛ خدایا این جانی را پس از من بر احدی مسلّط مگردان.»14

دعای سعید در حقّ او مستجاب شد و حجّاج پس از قتل سعید، آب خوش نخورد و در بدترین وضع به درک واصل شد.

مکافات عمل

آورده اند: حجّاج را در خواب دیدند و از او پرسیدند: خدا با تو چه کرد؟ گفت: در برابر هرکسی که کشتم، یک بار مرا کشتند، اما در برابر سعید بن جبیر، هفتاد بار مرا به قتل رساندند!

آورده اند: چهل روز و یا شش ماه پس از شهادت مظلومانه سعید، حجّاج به هلاکت رسید. تا موقعی که زنده بود، همواره سعید را در خواب می دید، در حالی که گریبانش را گرفته، می گفت: دشمن خدا! چرا مرا کشتی؟ حجّاج در این هنگام از خواب می پرید و می گفت: مالی و لسعید، مالی و لسعید؛ مرا با سعید چکار!

حجّاج در حال احتضار نیز مرتب بیهوش می شد و چون به هوش می آمد، می گفت: مالی و لسعید بن جبیر!15

دیدی که خون ناحق پروانه، شمع را   چندان امان نداد که شب را سحر کند

بر سکّوی شهادت

پس از آنکه سعید خود را آماده شهادت کرد، حجّاج به او گفت: تو را می کشم، حال نوع کشتن را خودت انتخاب کن!

سعید گفت: تو مختاری؛ زیرا به خدا سوگند! به هر نحوی مرا بکشی، خدا هم تو را به بدترین وضع خواهد کشت!

حجّاج گفت: منظورت این است که تو را عفو کنم؟

سعید گفت: اگر عفو شدم، خدا بر من منّت نهاده است و تو تبرئه نخواهی شد.

حجّاج گفت: او را با شمشیر بکشید!

سعید خندید!

حجّاج پرسید: برای چه خندیدی؟

ـ از جسارت تو بر خدا و حلم او نسبت به تو خندیدم!

ـ هرچه زودتر گردن او را از بدنش جدا کنید.

سعید رو به قبله نمود و این آیه مبارکه را زیر لب زمزمه کرد: «وجّهتُ وجهی للذی فطرالسموات و الارض حنیفاً و ما انا من المشرکین»16؛ من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمان ها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم.

حجّاج گفت: او را در جهت مخالف قبله قرار دهید.

وقتی صورتش را از قبله برگرداندند، این آیه را تلاوت کرد: «فاینما تولّوا فثمّ وجه اللّه»17؛ و به هرسو رو کنید، خدا آنجاست.

حجّاج گفت: صورتش را بر زمین بگذارید. چنین کردند. او نیز این آیه را قرائت کرد: «منها خلقناکم و فیها نعیدکم ومنها نخرجکم تارةً اخری»18؛ شما را از آن (زمین) آفریدیم و در آن باز می گردانیم؛ و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون می آوریم.

حجّاج دستور ذبح او را داد. سعید گفت: بعد از شهادتین، جانم را بگیر تا روز قیامت در حالی که دست هایت به خون من آغشته است، مرا ملاقات کنی.19

سرانجام سر سعید را از بدنش جدا کردند. در حالی که سر روی زمین آغشته به خون غلطیده بود، کلمه مبارکه «لا اله الاّ اللّه» را تکرار می کرد. سر ساکت نشد، تا اینکه حجّاج پای روی دهان غرقه به خون سعید نهاد، آنگاه سر سعید از ذکر بازماند!20

آرامگاه

در تاریخ شهادت سعید اختلاف است؛ برخی شهادت وی را دهم ماه رمضان یا شعبان سال 94 یا 95 ق. در 57 سالگی و یا 49 سالگی دانسته اند.

آرامگاه وی در منطقه واسط، حوالی شهر حیّ بغداد (محلّ شهادت او به دست حجّاج) است. قاضی نوراللّه شوشتری می نویسد: قبر او در واسط معروف است. عمارت سابق آستانه سعید به عصر صفویه باز می گردد که در قرن یازده هجری احداث شد. این مکان در سال 1378 ق. به تشویق مرحوم آیة اللّه حکیم و به همّت شیخ عبدالامیر نجفی آل منام و اهالی تجدید بنا گردید.

این آستانه دارای یک صحن وسیع با چهار دروازه ورودی است. حرم، در وسط صحن قرار گرفته و اطراف حرم، ایوان سرپوشیده و در وسط، آرامگاه قرار دارد. بر بالای مقبره، گنبد زیبایی بنا شده است.21

سخنان حکمت آمیز

سعید دارای سخنان گرانمایه ای است که ذکر برخی از آنها خالی از لطف نیست؛ لذا در این نوشتار به برخی از آنها اشاره می کنیم:

هلال بن جناب گوید:

سعید بن جبیر را در مکه ملاقات کردم، پرسیدم: مردم از چه طریق گمراه می گردند؟

فرمود: «مِن قِبَلِ علمائهم؛ از ناحیه دانشمندان شان».

راستی چنین است که در روایات هم می خوانیم: «اذا فَسَدالعالِم فسَد العالَم؛ هرگاه دانشمندی فاسد شد، جهانی را به فساد می کشاند.»

برعکس: «اذا صلح العالِم صلح العالَم».

نیز شخصی از سعید پرسید: خضاب بر روی مرد چطور است؟

سعید گفت: خداوند بنده اش را با سفیدی مو، نورانی می گرداند و تو نور خدا را خاموش می کنی.22

روایات

سعید بن جبیر بیش از 184 مورد23 از امام زین العابدین علیه السلام و ابن عباس، روایت نقل نموده است. بیشتر روایات وی در موضوع ولایت و فضائل معصومان علیهم السلام است که به چند نمونه بسنده می کنیم:

حادثه روز پنج شنبه

سعید بن جبیر می گوید: ابن عباس گفت: روز پنج شنبه چه پنج شنبه ای، درد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شدّت یافته بود؟ حضرت فرمود: «دوات و استخوان کتفی را بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از من، هرگز گمراه نگردید.» اطرافیان گفتند: گویا رسول اللّه هذیان می گوید (العیاذباللّه) و سخنان درشت گفتند و مغلطه کردند. آنان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را اندوهناک و منزجر ساختند، لذا فرمود: «اطراف مرا خلوت کنید و مرا تنها گذارید.» و چیزی ننوشت.24

جانشینان پیامبراسلام صلی الله علیه و آله وسلم

سعید بن جبیر از ابن عباس نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «خلفای من و حجّت های الهی بر توده مردم بعد از من دوازده نفرند. اوّلشان برادرم علی و آخرشان فرزندم (مهدی)… است».25

ویژگی ها

سعید بن جبیر در شب زنده داری و انس با قرآن، نمونه و بی نظیر بود. وی هر دو شب یک ختم قرآن می نمود، چنانچه خودش می گوید: در مکه قرآن را در دو رکعت نماز ختم کردم.

ابن ایاس می گوید: در یکی از شب های ماه رمضان، سعید گفت: قرآن را نگه دار تا من از حفظ بخوانم. چنان کردم و سعید از جایش حرکت نکرد تا این که قرآن را ختم نمود.

او در حال عبادت توجه خاص و خشوع عجیبی داشت.

سعید بن عبید می گوید: سعید بن جبیر امام جماعت ما بود و چون به آیه مبارکه «اذ الاغلال فی اعناقهم و السلاسل یسحبون»؛ «در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را می کشند.» می رسید، چند بار تکرار می کرد.26

پی نوشت ها: 1. اصحاب خمسه امام، عبارتند از: سعید بن جبیر، سعید بن مسیّب، محمد بن جبیر، یحیی بن امّ طویل و ابوخالد کابلی. 2. «انّ سعید بن جبیر کان یأتمّ بعلی بن الحسین علیه السلام و کان علیٌّ علیه السلام یثنی علیه و ماکان سبب قتل الحجّاج له الاّ علی هذا الامر و کان مستقیماً»؛ (شاگردان مکتب ائمه علیهم السلام ، ج 2، ص 279). 3. رجال کشّی، ج 1، ص 332. 4. دائرة المعارف تشیّع، ج 1، ص 94. 5. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111. 6. الطبقات الکبری، ج 6، ص 268. 7. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111. 8. طبقات الکبری، ج 6، ص 269. 9. همان، ص 26. 10. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111 ـ 115؛ روضات الجنّات، ج 4، ص 38 و 39. 11. طبقات مفسران شیعه، بخشایشی، ج 1، ص 353؛ روضات الجنات، ج 4، ص 38 و 39. 12. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111 ـ 115. 13. همان؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 372؛ اعلام زرکلی، ج 2، ص 93. 14. رجال کشّی، ج 1، ص 335؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 372. 15. قاموس الرجال، ج 5، ص 86. 16. همان، ص 87؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 374. 17. انعام / 79، ترجمه آیة اللّه مکارم شیرازی. 18. بقره / 115. 19. طه / 55. 20. مروج الذهب، ج 2، ص 167؛ وفیات، ج 2، ص 373. 21. قاموس الرجال، ج 5، ص 87. 22. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111؛ دائرة المعارف تشیّع، ج 1، ص 94. 23. الطبقات الکبری، ج 6، ص 273 و 276. 24. مرکز کامپیوتری دارالشفاء. 25. شاگردان مکتب ائمه علیهم السلام ، ج 2، ص 286. 26. بحارالانوار، ج 51، ص 71. 27. الطبقات الکبری، ج 6، ص 270 و 271؛ غافر/71.

 

منبع: فرهنگ كوثر،زمستان 1381، شماره 56

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=17944

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین مطالب