شنبه 1 اردیبهشت 1403 برابر با Saturday, 20 April , 2024

سخنی دربارۀ نهج البَلاغه و اَرز و عِیارِ آن

کَـلامُ عَـلـیٍّ، کَـلامٌ عَـلـیّ

وَ مَا قالَهُ المُرتَضَی، مُرتَضَی

۱) نَهج البَلاغَه، بی هیچ گُفت و گوی، از اَرج آوَرترین مجموعه هایِ رِوائیِ إِسلامی است. مَقبولیّتِ نَهج البَلاغَه و إِقبالِ همگانی بدان چَندانست که برخی حتّی دِلیری کرده وآن را، از راهِ تَذَوُّق، « برادرِ قرآن » ( / « أَخ القُرآن ») خوانده اند!

نه تنها هیچیک از مجموعه هایِ مأثوراتِ عَلَوی که پیش از نَهج البَلاغَه تدوین شده است، درحُسنِ تدوین با آن قابلِ مقایسه نیست، که در میانِ مجموعه هایِ متأخّر از نَهج البَلاغَه نیز هیچیک بر این مجموعِ کِرامَند پیشی نگرفته است.

در حُسنِ تدوینِ نَهج البَلاغَه، مهم ترین عامل، بَصیرتِ نَظَری و بِضاعتِ عِلمیِ مُدَوِّنِ آن، شَریفِ رَضی (ف: ۴۰۶ هـ. ق.)، بوده است.

۲) بَصیرت و بِضاعتِ رَضی را لاأَقَل از سه مَنظَر باید منظور داشت:

یکی، أَدَبیَّت.

شَریفِ رَضی، نه تنها یکی از علمایِ بزرگِ شیعه، که یکی از أُدَبایِ بزرگ و سَرایَندگانِ سَرآمدِ عرب است. به تَصریحِ شماری از گذشتگانِ رایْمَند، او «شاعرترینِ قُرَیش» بوده است. همگان می دانند که در خاندانِ کلمه و کلام بالیده است و هَمدوشِ برادرِ مِهترش، سَیِّدِ مُرتَضی عَلَم الهُدی، از أَئمّۀ عَرَبیَّت به شمار می رود. این دو برادر، فقیهان و متکلِّمانی بزرگ، و در کنارِ آن، هردو، سُخَنورانی سُخَندان و سُخَن سَنج اند. آثارِ قَلَمیِ مُرتَضی به ویژه أَمالی یِ وی و همچُنین دیگر مؤلَّفاتِ خودِ رضی چونان تَلخیص البَیان فی مَجازاتِ القُرآن و المَجازات النَّبَویَّه یِ او، بروشنی نِمودارِ ژرفایِ دانشِ گستردۀ این دو سخنْ شناسِ برجَسته به زیر و بَمِ لُغت و بَلاغَت و صناعتِ سخن است.

أَدَبْدانی و سخنْ شناسیِ مِثالْ زدنیِ رَضی، اورا نه تنها در فهمِ أحادیث و غَرائبِ آنها، و نیز در گُزینِشِ سخنانِ سَخته تر و پُخته تر و دِلآویزتر یار بوده است، که بی گمان در سنجشِ نَقلها و بازشناختنِ سَره از ناسَره نیز مَدَدگار توانسته است بود.

دیگر، نگرشِ متکلّمانه.

شَریفِ رضی به گواهیِ کارنامه و آثارش و نیز به تناسبِ آن دبستانِ اندیشگی که از آن برخاسته، دانشوری کلام اندیش است که در علمِ کلام به شیوۀ مُتَکَلِّمانِ خِرَدگرایِ مکتبِ بغداد (یعنی بزرگانی چون استادش مُفید و برادرش مُرتَضی) خوضی درخور کرده است.این در حالی است که بیشترینۀ محدِّثانِ بنام، کلامْ اندیشانِ استوارگام و بزرگی نبوده اند؛ و شاید ازهمین روی، جوانبِ کلامیِ مأثورات را پُر نمی کاویده و نِقاطِ ضعفِ یک نَقل را با حَسّاسیّتهایِ مُتَکَلِّمانه موردِ بحث و نقّادی قرار نمی داده اند. در حدیثنامه هایِ بنامِ عامّه و خاصّه کم نیست أَخباری که خُرده بینانِ سپَسین، محَدِّثانِ پیشین را حتّی از بابتِ نَقلِ آن سرزنش کرده و معذور نداشته اند.

به هر روی، نگرشِ متکلِّمانه که بالذّات نگرشی پالایِشگر و غربالْ پیشه است، بی تردید در پیراستگیِ فوقَ العادۀ نَهج البَلاغَه مؤثّر افتاده است.

سه دیگر، خِرَدگرائی.

آن سان که إِشارت رفت، شَریفِ رَضی یکی از مُتَکَلِّمانِ مکتبِ إِمامیِ بغداد است؛ یعنی همان مکتب که بزرگانی چون شیخِ مُفید و شَریفِ مُرتَضی و شیخِ طوسی پرچمدارانِ بزرگِ آنند و درخشان ترین مؤلَّفاتِ کلامِ إِمامی در آن پَدید آمده است. شاید بارِزترین ویژگیِ این مکتبِ کلامی، در أَدوارِ کلامِ إِمامیّه، «خِرَدگرائی» یِ راستین باشد.این که می گویم: خِرَدگرائیِ راستین، از برایِ تَمایُز نِهادن است میانِ این رویکردِ خِرَدگرایانه ای که راه را بر خُرافه و غُلُوّ و حَشویگری می بَست، و آن خِرَدگرائی مَزعوم و ادّعائیِ تَوَهُّم آلود که در سَده هایِ سپَسین از دَرونِ خِرقۀ تَفَلسُف و عِرفانِ مُصطَلَح سَر بَر کرد و بابِ قبولِ مأثوراتی را بر مدرّسانِ علومِ عقلیِ اصطلاحی گشود که ای بسا در مَجامیعِ برف انبارهایِ حَشویانِ أَخباری و حَنابِلۀ ظاهرگرایِ إِفراطی هم راه نمی توانست داشت۱.

 

این که نهج البلاغه، بَرخِلافِ بعضِ حدیثنامه هایِ پدیدآمده در مکتبِ ری و قم، بتَقریب یا بتَحقیق، از بعضِ رِوایاتِ غُلُوّآلود یا غالی پَسَند پیراسته است ، و بیشتر نِمودارِ همان إِسلامِ أَصیلِ نخستین است تا پیرایه هایِ باطنْ گرایان و میراثْبَرانِ دیگر مکاتِب که پَسان تر بر إِسلام بسته شد، بی گمان از همان پالایشگریِ متکلِّمانۀ خِرَدگرایانۀ رضی متأثّر است؛ و پیداست که وی، دیده وَرانه، راهِ ورودِ بعضِ مأثوراتِ مَشکوک را که در دیگر حَدیثنامه هایِ همان روزگاران دیده می شود بر کتابِ پالودۀ خویش فُروبسته است.

همین جا می توان دید و دانست که: در کارِ یکی از معاصرانِ ما که با شور و شَعَف، کتابی به نامِ تَمامُ نهجِ البَلاغَه انتشار داده و به پندارِ خویش اهتمامِ باأَهمّیّتِ شریفِ رضی را « تتمیم » کرده است۲، و آنگاه در میانِ تصرّفات و برافزوده هایِ خویش، راه ورودِ بَعضِ مَرویّاتِ بغایت مَشکوک را نیز به کتاب گشوده است، چه مایه خامی و ناتَمامی هست!

۳) جهَتگیریِ سَیِّدِ رَضی در گِردآوریِ نَهج البَلاغَه نیز، در کیفیّتِ ستایشْ برانگیزِ این مجموعِ شریف تأثیرِ بسیار داشته است.

سَیِّدِ رَضی، آنگونه که در دیباجۀ بسیار مهمّ (و غالِبًا مغفولِ) نهج البَلاغَه خاطِرنِشان فرموده است، در پیِ تدوینِ گُزیده ای از رِوایاتِ عَلَوی بوده است که والائی و شیوائی و رَسائیِ کلامِ أمیرِمؤمنان علی ـ علیه السَّلام ـ را فرا نماید. باز خودِ رَضی به تصریح و تلویح یادآوری کرده است که در مجموعی که فَرا هَم آورَده، نِمودِ دینْ وَرزی و جلوۀ زُهدِ مردی را که در عینِ زُهد و پرهیز، حُکومتگر و جنگآور نیز هست، و دینْ وَرزی را با جَهانداری قرین فرموده، مَدِّ نظر داشته؛ و این چیزی است که لابُد با ایستارهایِ سیاسیِ رَضی و ناخُشنودیِ آشکاری که از خِلافتِ عبّاسیان داشته است و به احتمالی جانِ خود را هم بر سَرِ همین ستیهندگی از دست داده۳، در پیوند بوده است. در همان دیباجه، شَریفِ رَضی، از أَهَمّیّتِ بعضِ أَحادیثِ نَهج البَلاغَه در مَقولاتی چون توحید و عدل و تنزیهِ باری تَعالی سخن می دارد. اینها همان چیزهائی است که رَضی به عنوانِ یک مُتَکَلِّمِ خِرَدگرایِ إِمامی در بغداد، دَغدَغۀ آنها را دارد، و کسانی که با ذِهن و زبانِ این متکلِّمان آشنایند، نیک می دانند که واژگانی چون «توحید» و «عَدل» و «تَنزیه»، چه اندازه نزدِ اینان کِلیدی و معنی دار است و بارِ معنائی اش چه اندازه با آنچه در عُرفِ امروز می شناسیم تفاوت دارد .

الغَرَض، شَریفِ رَضی، با پَسَندی سخنْ سنجانه و زیبا شناسانه، و به آهنگِ اِصطیادِ گوهرهائی در بابِ عقیده و سیاست و اجتماع و أخلاق به کاوِش در میانِ دریایِ مأثوراتِ عَلَوی پَرداخته و آنچه برگرفته و برگزیده در نَهج البَلاغَه به رِشته کشیده است.

این گونه مقولات در همۀ أعصار و أدوار و از برایِ عارف و عامی مهمّ و گیراست.

غالبِ روایاتِ نَهج البَلاغَه،از گونۀ رِوایاتِ فروعِ صَوم و صَلاة نیست که عُمدةً مُتَفَقِّهانِ مدرسه نشین را به کار آید یا…؛ بلکه رِوایاتی است که مُخاطَبانِ عامّ و گونه گون را به خود می کَشَد.

۴) مقبولیَّت و رواجِ روزافزونِ نهج البلاغه از همان روزگارِ تألیف و تدوینِ آن آغاز شد، و شگفتا که از همان آغاز، افزون بر شیعیان، بسیاری از أَهلِ تَسَنُّن هم در زُمرۀ خوانندگان و خواهندگانِ این حدیثنامۀ ارجمند درآمدند.

شمارِ مُعتنا بهی از راویان و رونویسگران و شارحانِ نَهج البَلاغَه، از همان روزگارانِ دور، از غیرِ شیعیان بوده اند. کتابشناسیها و دستنوشتهایِ پُرشمارِ مَحفوظ در کُتُبخانه ها و…، گواهِ این واقع اند.

عَجَب نیست که پَسان تر، بعضِ معروف ترین و مُتَداوَل ترین چاپهایِ نَهج البَلاغَه نیز به دست ِ بعضِ عُلَمایِ شریعت از أَهلِ تسنُّن سامان یافته است؛ أَمثالِ شیخ محمّد عَبدُه و شیخ دکتر صُبحی صالِح.

درواقع، نَهج البَلاغَه، از همان آغاز، نه یک حدیثنامۀ اختصاصیِ شیعه، بلکه از مواریثِ مشترکِ عُمومِ مسلمانان در شُمار آمد.

۵) طبیعی است که أهلِ نظر از میزانِ وَثاقـتِ هر حَدیثنامه پُرسش و گفت و گو کنند. نَهج البَلاغَه نیز به عنوانِ حَدیثنامه ای که به دستِ عالِمی غیرِ معصوم (/شریفِ رَضی) تدوین یافته است، از این قاعده مُستَثنا نیست؛ لیک به واسطۀ همان مقبولیَّت و رواجِ کم نظیر، از سوئی، و محتوایِ ویژه و حَسّاسیَّت برانگیز و بی بَدیلی که بصیرت و جهتگیریِ مُدَوِّن در این مجموعه گِردِ هم آورده است، ازسویِ دیگر، از دیرباز در بابِ وَثاقَتِ نَهج البَلاغَه حَسّاسیّتِ بسیار به خرج داده شده و موضعگیریهایِ گوناگونِ آغِشته به إِفراط و تفریطِ فراوان صورت گرفته است.

دربابِ صحَّتِ اِنتسابِ محتوایِ هر حدیثنامه، دستِ کم سه موضعگیری إِمکانْ پَذیر است: قبولِ مطلق، رَدِّ مطلق، قبولِ پاره ای از مندرِجات و رَدِّ بعضِ دیگر. طُرفه است که نَهج البَلاغَه یِ شَریف به هر سه گونۀ این داوریهایِ مُتَفاوت دچار آمده است!

برخی از مُخالفانِ شیعه به نحوِ نامُنصفانه ای از دَرِ طَعن و إِنکار درآمده و نَهج البَلاغَه را یکسَره برساختۀ شریفِ رَضی یا برادرش، مُرتَضی، قَلَم داده اند!

این سخن، یاوه ای بیش نیست. وجودِ کَثیری از مأثوراتِ مندرِج در نَهج البَلاغَه در کتابهائی که پیش از نَهج البَلاغَه تدوین شده است، بَسَنده است تا سُستی این سخنِ برخاسته از عَصَبیَّتهایِ فرقه ای را فرا نِماید. کتابها و مقالاتِ مُتَعَدِّدی که در بابِ نشان دادنِ آبشخورهایِ رِوایاتِ نَهج البَلاغَه، به دستِ شیعیان و غیرِ شیعیان نوشته شده است، از برایِ این پاسخگوئی نیک بسنده است.

داوریِ دیگر، آن است که همۀ أَجزاء و کَلِماتِ گردآوری شده در نَهج البَلاغَه در یک پایه از اعتبار نیست؛ و به تعبیرِ دیگر در نَهج البَلاغَه، رِوایاتی هم که صحّتِ انتسابشان به أمیرِ مؤمنان علی ـ علیه السَّلام ـ جایِ تردید یا إنکار باشد هست.

أصلِ این داوری، به باوَرِ من، دُرُست است و جایِ شکّ و رَیب در آن نیست. حتّی می خواهم بصَراحت بگویم که نظرِ خودِ مدوِّنِ آن کتابِ گرانسَنگ، یعنی شَریفِ رَضی، همین بوده است.

شَریفِ رَضی در دیباجۀ نَهج البَلاغَه فرموده است:

«ورُبَّما جاء في أثناءِ هذا الاِختيار اللَّفظُ المردّد، والمَعنَى المكرّر، والعُذرُ في ذلك أنَّ رِواياتِ كلامِه ـ علیه السَّلام ـ تختلفُ اختلافًا شديدًا، فرُبَّما اتَّفق الكلامُ المُختارُ في رِوايةٍ فَنُقِلَ على وجهِه، ثمَّ وُجد بعد ذلك في رِوايةٍ أُخرى، موضوعًا غير موضعه الأوَّل، إمَّا بزيادةٍ مختارةٍ أو بلَفظٍ أَحسَن عِبارَة، فتقتضي الحالُ أن يُعاد، استظهارًا للاِختيار، وغَيرةً على عَقائِلِ الكلام، و رُبَّما بَعُدَ العَهدُ أيضًا بما اختير أوَّلا، فأُعيدَ بعضُه سَهوًا أو نِسيانًا، لا قَصدًا واعتمادًا. ».

(حاصِلِ معنی:

چه بسا، اتِّفاق افتاده كه سخنى از او در رِوايتى آمده باشد و ما آن را بدان گونه كه يافته‌ايم نقل كرده‌ايم، سپس، رِوايت ديگر به دست آمده كه آن سخن را به گونۀ ديگرى بيان كرده است، يا چيزى بر آن افزوده و يا لفظ بهترى در عبارت به كار برده است. حال چنان اقتضا مى كند كه آن صورت هم ذكر شود تا بر گزينش نخستين، تأكيدى ديگر باشد و هم قصد ما در نوشتن بهترين و شيواترين صورت كلام امام برآورده گردد. و نيز ممكن است كه مطلبى در جايى نوشته شده ولى پس از چندى در جاى ديگر باز هم آن را تكرار كرده باشم، ولى اين كار به سبب سهو و فراموشى بوده نه از روى قصد و عمد.)۴.

 

چُنان که هویداست، رَضی می گوید که ازبرایِ تَتمیمِ فائِده و جلوگیری از فوتِ بَعضِ فوائدِ بَلاغی و…، أَحیانًا ریختهایِ ناهمسانِ یک نَقل را آورده و یکی را به سودِ دیگری از دست فُروننهاده است. پیداست و هم رَضی و هم غیرِ رَضی می دانَد که هردو ریختِ یک نَقل، به طورِ مُتَعارَف، قطعیّ الصُّدور نتوانَد بود. آیا همین بَسَنده نیست تا فرا نِماید که شَریفِ رَضی مدَّعی نبوده است که جَمیعِ کلماتِ حَدیثنامۀ او قَطعیّ الصُّدور است؟

این قَطعیّ الصُّدور نبودنِ سرتاپایِ رِوایاتِ نَهج البَلاغَه، نه تنها چیزی است که از ایستارِ خودِ رَضی مُستَفاد می گردد، أَصلِ آن موردِ اتِّفاقِ کثیری از أَهلِ علم به قَلَم توانَد رفت.

شماری از دانشورانِ سُنّی که تنها بر مواضعی از نَهج البَلاغَه انگشتِ تردید و إِنکار نهاده اند و نیز تَعدادی از دانشورانِ شیعه که آنها هم بعضِ روایاتِ نَهج البَلاغَه را بصراحت موردِ تردید یا إِنکار قرار داده اند، همه به نوعی در زُمرۀ قائلانِ همین رای قرارمی گیرند؛ با این قید که بسیاری از خُرده گیری هایِ مطرح در نقدِ أَحادیثِ نَهج البَلاغَه، ازبُن، نااستوار است و پاسخهائی هم دریافت کرده.

وانگهی، أَصلِ این رای و ایستار را می توان رای و ایستارِ رَسمی و عِلمیِ عالمانِ بزرگِ شیعه شمرد.

چه، به قولِ علّامه آیة الله سَیِّد مُحمَّد حُسَینِ حُسَینیِ جَلالی ـ دامَ إِجلاله ـ، أَعلامِ شيعه، ایستارِ خویش را در بابِ نَهج البَلاغَه روشن گردانیده و در این باب نیز دُرُست همان ایستاری را اختیار کرده اند که در بابِ رِواياتِ مندَرِج در عُمومِ كتابهایِ حديث وتاريخ وأدب دارند۵.

علّامۀ بَصیر، سَیِّد هِبَة الدّینِ شهرستانی، در کتابِ ما هُوَ نَهجُ البَلاغَه؟( / نهج البلاغَه چیست ؟) فرموده است:

«الخُطَب والكُتُب والكَلِم المَرويّات في نَهج البَلاغَة حالُها كحالِ الخُطَبِ المَرويَّة عن رسولِ الله ـ صلَّى اللهُ عليه وآلِه ـ الّتي بعضُها مُتواتِر قطعيّ الصُّدور، و بعضُها غيرُ متواترٍ فهو ظَنيّ السَّنَد لا نحكمُ عليه بالاِنتحال والاِفتعال إلَّا بعد قيامِ الدَّليل العلمي على كذبِه، كما انّنا لا نحكمُ بصحّتِه جَزمًا إلَّا بعد قيامِ الدَّليل، و مَن أسندَ غيرَ هذا إِلَينا فقدِ افترَى علينا. »۶.

( حاصلِ معنی:

حالِ خطبه ها و نامه ها و کَلِماتِ رِوایت شده در نَهج البَلاغَه، چونان حالِ خطبه هائی است که از رسولِ خدا ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ـ رِوایت شده است؛ پاره ای از آنها مُتَواتِر است که قطعیّ الصُّدور می باشد؛ پاره ای دیگر، غیرِ مُتَواتِر است که ظَنّیّ السَّنَد می باشد، و خواهرَدّ و خواه قَبولِ آن، حاجَت به دلیلِ عِلمیِ جُداگانه دارد. هرکس جُز این ایستار را به ما شیعیان نسبت دِهَد، بر ما دُروغ بسته است).

 

دانشوَرِ جُست و جوگَر، شیخ هادی كاشِف الغِطاء، نیز در مَدارِک نهجِ البَلاغَه گفته است:

«والخلاصة أنّ اعتقادَنا في كتابِ نهج البلاغة أنّ جميعَ ما فيه من الخُطَب والكتب والوَصايا والحِكَم والآداب حاله كحالِ ما رُوِيَ عن النّبيّ ـ صلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِه ـ وعن أهلِ بيته في جوامعِ الأخبارِ الصّحيحة وفي الكتبِ الدّينيّةِ المُعتَمَدة، و انَّ منه ما هو قَطعيّ الصُّدور، و منه ما يدخل أقسام الحديث المعروفة. »۷.

(حاصِلِ معنی:

خلاصه، آن که باوَرِ ما دربارۀ کتابِ نَهج البَلاغَه این است که حالِ خطبه ها و نامه ها و سفارشها و حکمتها و آدابِ مُندَرِج در نَهج البَلاغَه، چونان حالِ رِوایتهائی است که از پیامبر ـ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِه ـ و خاندانِ او در کتابهایِ صحیح و معتبرِ دینی و حَدیثی رِوایت شده است، و پاره ای از آنها، قطعیّ الصُّدور است، و پاره ای، در دیگر بَخشبَندیهایِ مشهورِ حدیث جای می گیرد).

 

رأیِ دیگر که از قَضا در میانِ گویندگانِ دینیِ ما، هَوادارانِ کمْ شماری هم ندارد، این است که سَرتاسَرِ رِوایاتِ نَهج البَلاغَه، موردِ وُثوق است، بی هیچ جایِ درنگ و تردید در اِنتِساب۸.

بعضِ أصحابِ این نظر، خودِ سَیِّدِ رضی را قائلِ به وَثاقتِ سَرتاسَرِ نَهج البَلاغَه می شمرند؛ حال آن که وی چُنین تَصریحی نکرده است؛ بلکه چُنان که گذشت، مُقتَضایِ بَیاناتِ خودِ شَریفِ رَضی، خِلافِ این مدَّعاست، و برخِلافِ گفتۀ مُدَّعیان، وی چُنین نظری ندارد.

بعضی مدّعی هم شده اند که سَیِّدِ رضی همۀ مأثوراتِ نَهج البَلاغَه را به طورِ «مُسنَد» در اختیار داشته و سَنَدها را برایِ رعایتِ اختصار یاد نکرده است۹.۱۰

بر صحّتِ این مدّعا نیز دلیلی وجود ندارد. بی شَک رَضی بسیاری از رِوایاتِ نَهج البَلاغَه را به طورِ «مُسنَد» در اختیار داشته؛ ولی هیچ دلیلی وجود ندارد که وی از مَراسیلِ موجود در منابعِ متعدِّد و متنوِّع هم استفاده نکرده باشد؛ عَلَی الخُصوص که می دانیم بعضِ منابعِ وی در گِردآوریِ نَهج البَلاغَه، کتابهایِ تاریخی و أَدبی بوده است، و البتّه مَراسیل در چُنین منابع بسیار و أَمرِ «إِرسال» أَمری است متَعارَف.

نیز ادِّعا شده است که همۀ رِوایاتِ نَهج البَلاغَه در دیگر مَنابِع و مَصادِرِ حدیثیِ قدیم یافت شده است۱۱؛ که این هم مُدَّعایِ بی پایه ای است.هم نَهج البَلاغَه و هم دیگر مامنامه هایِ کهنِ رِوائی ـ مانندِ آثارِ کلینی و صَدوق و… ـ أَحادیثی دارند که در معدود متونِ موجودِ کهن تر از آنها نیست. أَصلِ این که چُنین حالی رُخ داده باشد، بلاإِشکال است، و سببِ آن نیز بسیار روشن. بیشترینۀ کتابهایِ مُتَقَدِّم بر این مامنامه ها، از بُن، در اختیارِ ما نیست تا بخواهیم از بود یا نبودِ همۀ رِوایات در آنها دَم بزنیم. یکی از مهم ترین فوائدِ سَنَد در أَخبار، همین است که خَطِّ سیرِ یک مأثوره را درمیانِ کتابها و ناقِلانی که امروز بدیشان دسترس نداریم معلوم می دارد…..

باری، به قولِ شیخِ شیراز، «سخن دراز کشیدیم و همچُنان باقیست»!

الحاصل، نَهج البَلاغَه حدیثنامه ای بسیار اَرج آور است؛ و دُرُست چون دیگر مامنامه هایِ حدیثی، شرطِ اَرج آوری اش آن نیست که در هیچ مأثورۀ آن جایِ تردید یا گفت و گو نباشد. وظیفۀ ناقدانِ حدیث همین است که مأثورات را یک به یک بَررَسَند و میزانِ اعتبارِ هر مأثوره را مُعَیَّن دارند. نمونه هائی از گامهایِ نَقّادانه را در این زمینه و در خُصوصِ تعیینِ أَخبارِ مشکوکِ نَهج البَلاغَه، مُحدِّث و رِجالیِ بُلَندپایۀ روزگارِ ما، علّامه حاج شیخ محمَّدتقیِ شوشتری ـ أَعلَی اللهُ مَقامَه ـ، در شَرحِ مُحَقِّقانه اش بر نَهج البَلاغَه، موسوم به بَهج الصَّباغَة، برداشته است. خاک بر او خوش باد!

 

پی نوشت مطالب

(بُرِشی از: نوشتاری بُلند که هنوز تحریر و آراستاریِ آن به پایان نرسیده است. این گفتار، پیش از این در مجلّۀ کتابِ هفتۀ خبر (ش۶، ۳/۸/ ۱۳۹۳ هـ. ش.) انتشار یافته است.)

 

۱. دربارۀ این خِرَدگرائی تَوَهُّم آلود و نحوۀ تعامُلش با رِوایات، جایهایِ دیگر سخن گفته ام. از جمله در: مَأثورات در ترازو، چ: ۱، تهران: نشرِ علم، ۱۳۹۳ هـ. ش.، صص ۲۶۵ ـ ۳۳۴.

۲. نگر: تمام نهج البلاغة ( ممّا أَورده الشَّریف الرّضی عن أثرِ مولانا الإِمام أَمیرِ المؤمِنین علِیِّ بنِ أَبی طالبٍ ـ علیه السَّلام ـ// النُّسخة المُسندة)، تحقیق و تتمیم و تنسیق: السَّیِّد صادق الموسویّ، قامَ بتوثیق الکتاب: الشیخ محمّد عسّاف، راجَعَه و صحّح نصوصَه: الدّکتور فرید السّیّد، ط: ۱، ۸ج، بیروت: مؤسَّسة الأعلمی، ۱۴۲۶ هـ. ق.

۳. در این باره، سالها پیش، در گفتاری دیگر در کتابِ ماهِ دین بِشَرح سُخَن گفته ام. مکرَّر نمی کنم.

۴. از ترجَمَۀ شادروان عَبدالمُحَمَّدِ آیتی.

۵. نگر: دِراسَة حَولَ نهجِ البَلاغَة، محمّد حُسَين الحُسَينیّ الجَلالیّ، ط: ۱، بيروت: مؤسَّسة الأَعلمیّ لِلمَطبوعات، ۱۴۲۱ ه‍. ق.، ص ۷۵.

۶. همان، ص ۷۵( در گُفتآورد از: ما هو نهج البلاغة ؟، ص ۵۱).

۷. همان، ص ۷۵ ( در گُفتآورد از: مدارک نهج البلاغة، ص ۱۹۷).

۸. از قائلان بدین نظر، رَئیسِ « بنیادِ نهج البلاغه » است که هیچ تردیدی را در هیچیک از رِوایاتِ نَهج البَلاغَه قبول ندارد، و حتّی مُرسَل بودنِ رِوایاتِ نَهج البَلاغَه را مُنکِر است! و مُعتقِد است که شَریفِ رَضی در دیباجۀ نَهج البَلاغَه در بابِ اعتِبارِ این کتاب، ادِّعائی فراتَر ازادِّعایِ شیخِ صَدوق دربابِ اعتِبارِ رِوایاتِ کتاب مَن لایحضره الفقیه دارد( ؟!). از برایِ تَفاصیلِ سخنانِ مُشارٌ إِلَیه، نگر: حَریمِ إِمام ( هفته نامۀ آستانِ مقدّسِ إِمام خمینی ـ س ـ)،۱۸ اُردیبهشتِ ۱۳۹۳ هـ. ش.، ش ۱۱۶، ص ۵. تقریری دیگر از همین نظریّۀ وُثوق به سَراپایِ نَهج البَلاغَه را، نگر در: رسالۀ اجتهاد و تقلید ( تقریراتِ بحثِ… آیة الله حاج شیخ حُسَینِ حلّی…)، سَیِّد محمّد حُسَینِ حُسَینیِ طهرانی، ترجَمَه و تعلیقات: سَیِّد محمّد مُحسنِ حُسَینیِ طهرانی، چ: ۱، تهران: مکتبِ وَحی، ۱۴۳۴ هـ. ق. /۱۳۹۲ هـ. ش.، ص ۲۶۹ و ۲۷۰، و ۵۶۸.

۹. سنج: بررسیِ اعتبارِ أَحادیثِ مُرسَل،محمّد حسنِ رَبّانی، تهیّه: دفترِ تبلیغاتِ إِسلامی شعبۀ خُراسانِ رضوی، چ: ۱، قم: مؤسَّسۀ بوستانِ کتاب، ۱۳۸۹ هـ. ش.، ص ۲۶۴.

۱۰. شاید یادآوریِ معنایِ چند اصطلاح از برایِ برخی از خوانندگانِ جوان ناسودمند نباشد: «مُسنَد»، حدیثی است دارایِ سلسلۀ سَنَدِ(/زنجیرۀ رِوایتگرانِ). «مُرسَل»، حدیثی است که همه یا جزئی از سَنَدِ (/زنجیرۀ رِوایتگرانِ) آن محذوف است (و زنجیرۀ رِوایتگرانِ آن پیوسته نیست). نقلِ حدیث را به صورتِ «مُرسَل»، «إِرسال» می گویند.

۱۱. سنج:: بررسیِ اعتبارِ أَحادیثِ مُرسَل، رَبّانی، ص ۲۶۴.

 

/پایان/

 

منبع: وب سایت «علی نامه».

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=21276

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده + 2 =

آخرین مطالب