یکشنبه 2 اردیبهشت 1403 برابر با Sunday, 21 April , 2024

جنبش مدرسه سازی در ایران عصر ایلخان(مراکز علمی و آموزشی ایران در عصر ایلخانان و تأثیر آن در فرهنگ و تمدن اسلامی ـ ایرانی)ی

 
چکیده
پژوهش درباره تاریخ مدارس به عنوان مراکز علمی ـ آموزشی را می توان بخشی از تاریخ علم و فرهنگ هر کشور به شمار آورد. بی شک تعدد و تنوع این مراکز در یک زمان و مکان خاص، نشانه رونق و ترقی علم و دانش در این دوره است.
یکی از مقاطع تاریخی ایران که به رغم ذهنیت های موجود، از پرتعدادترین و پررونق ترین دوره های تاریخ ایران از نظر تأسیس مدارس علمی به شمار می آید، نیمه دوم عصر حاکمیت ایلخانان است، زیرا دهه های نخستین استیلای مغولان بیابان گرد بر ایران، سراسر ویران گری و کشتار بود. اما هم زمان با تثبیت و استقرار حاکمیت مغولان، سیاست آنان نیز به سوی به خدمت گرفتن وزرای فاضل، کاردان و دانش دوستی مانند عطاملک جوینی، خواجه رشیدالدین فضل الله و پسرش غیاث الدین، و آبادانی و تشویق و ترویج علم گرایش یافت. پی گیری این سیاست، گسترش چشم-گیر تأسیس مجتمع های بزرگ علمی و به طور کلی توسعه و ترقی علم و دانش در این دوره را به دنبال داشت.
در این مقاله، تلاش خواهد شد که مهم ترین و مشهورترین مدارس علمی عصر ایلخانان، به تفکیک حوزه جغرافیایی معرفی گردد و تأثیر آنها در فرهنگ و تمدن اسلامی ـ ایرانی واکاوی شود.
واژگان کلیدی
 ایلخانان، مدارس، فرهنگ و تمدن اسلامی ـ ایرانی، آذربایجان، اصفهان، یزد، شیراز.
 
مقدمه
روي داد هجوم مغول به سرزمين هاي اسلامي، به عنوان يكي از نقاط عطف در تاريخ اين سرزمين،‌ هميشه مفاهيم قتل، غارت، وحشي گري، قساوت قلب، حكومت بيگانگان، افول تمدن و تخريب زير بناهاي اقتصادي ـ اجتماعي و علمي ـ فرهنگي را در ذهن تداعي مي كند. اين امر بيشتر معلول گزارش های منابع دست اول و پيروي پژوهش گران تاريخ از آنان است. بديهي است كه نيمه اول قرن هفتم هجري، از ناگوارترين ادوار تاريخي ممالك اسلامي عموماً و سرزمين ايران خصوصاً به شمار می آید. وقوع قتل و غارت، كشتار بي رحمانه مردم، ويراني آثار و ابنيه تاريخي و تخريب زيربناهاي تمدني، مانند هر جنگ و ستيز ديگر، پي آمد هجوم مغول نيز بوده است. با اين حال، توجه به چند نكته ضروري به نظر مي رسد:
يكي آن كه افول و انحطاط تمدن ايراني – اسلامي، از سال ها قبل از هجوم مغول آغاز شده بود و ايلغار مغول، ضربه نهايي را وارد كرد. تعصب ورزي حاكمان و وزراي سلجوقي در برخورد با دانش مندان و يك سونگري آنان در زمينه علم و دين، ضعف اقتدار و تمركز سياسي پس از مرگ ملك شاه سلجوقي، شكست سنجر در نبرد قطوان و به دنبال آن هجوم مكرر غزها به خراسان و ويراني مراكز علم و تمدن خراسان بزرگ مانند مرو و نيشابور، درگيري-هاي خانمان برانداز مدعيان قدرت پس از مرگ سنجر، درگيري هاي خوارزمشاهيان با خلافت عباسي كه خود سرانجام از عوامل هجوم مغولان شد و بسياري عوامل ديگر، پيش زمينه اي را براي نابودي زيرساخت هاي علمي در ايران فراهم كرده بود و هجوم خارجي(مغول)، قاطع ترين ضربه را بر پيكر بيمار تمدن ايراني – اسلامي وارد كرد؛ اگرچه نتوانست به كلي آن را ريشه كن كند. ابوالحسن بيهقي مورخ معاصر با سنجر كه خود در اين زمان «پر مِحن» زندگي كرده، فضاي حاكم بر جامعه آن روزگار را چنين وصف می کند: «آثار علم در اين ايام در بلاد خراسان مندرس گشته است»  و «هِمَم بقاي امم در مَهاوي قصور و نقصان قرار گرفته و هر كس لذت در جمع و منع مي-داند.»
دوم اين كه مغولان در هجوم خود به بسياري از شهرها، قبل از دست زدن به قتل و غارت، هنرمندان، صنعت گران، صاحبان صنايع و علما را يك سو مي نهادند.  همين امر یکی از عوامل اساسی پديد آمدن شاه كارهاي بي نظير تمدني مانند ربع رشيدي، شنب غازاني و مجتمع سلطانيه با آن همه پشتوانه هاي عظيم مالي و برنامه هاي وسيع علمي و تحقيقاتي بود.
 سوم اين كه مسلمانان به جاي تسريع در روند مسلمان كردن مهاجمان غالب و استحاله آنان در تمدن ايراني – اسلامي و تلاش براي بازسازي زيرساخت هاي تخريب شده، خود به روند اين افول و انحطاط كمك مي كردند. وصاف الحضره ضمن تعريف و تمجيد از كردچين، شاه زاده مغول، و خدمات او در شيراز مي نويسد:
 شگفتا كه مغولان براي خيرات مردگان خود، اسبي بر سر چوب كنند تا پرندگان گرسنه از آن بخورند و سير گردند، ولي پيروان آيين محمدي در ابطال خيرات و مبرات مي كوشند و هرچه هست، به ناحق صرف لذات و وسيله جاه و حرمت خود مي سازند .
و در نهايت اين كه دوره ايلخانان از لحاظ تعدد نمايندگان درجه اول علمي و ادبي، يكي از ادوار ممتاز تاريخ ايران است. اين دوره علي رغم تجربه يك هجوم ويران گر و بنيان برافكن، ظهور گروهي از بزرگ ترين و برجسته ترين شعرا، تاریخ نویسان و دانش مندان مانند مولانا، حافظ، سعدي، عطاملك جويني، خواجه رشيدالدين، حمدالله مستوفي، خواجه نصيرالدين توسي، علامه قطب الدين شيرازي و…  را شاهد بود.
مرحوم اقبال آشتياني بر اين باور است كه با توجه به اين تنوع و تعدد مشاهير علمي و ادبي و مراكز علمي و آموزشي بي شمار در عصر ايلخانان، آثار واقعي انحطاط و زوال در دوره صفويه، افشاريه و زنديه ظاهر شد.  هم چنین «استيلاي مغول،  خواهي نخواهي تأثير نسبتاً مهم ديگري را نيز در تمدن و معارف ايران داشته است و آن ارتباط يافتن مماليك شرق و غرب با يك ديگر از طريق ايران و آمدن علما و دانش مندان چيني، اويغوري، تبتي، فرنگي و ارمني به پايتخت ايلخانان و انتشار معلومات آنها در آن جاست.»  با توجه به این نكات، به نظر مي رسد دوره ايلخانان، جداي از دهه هاي نخستين آن، از لحاظ تعدد و تنوع مراكز علمي- آموزشي، از ادوار پربار تاريخ ايران است. منتها اين بار مراكز اصلي، ديگر در خراسان بزرگ قرار نداشت، بلكه به دليل ويراني هاي نخستين مغولان در اين نواحي،  اين مراكز به نقاط امن مركز، جنوب و شمال غرب ايران منتقل شده بود. عمده ترين نقاط تجمع اين گونه مراكز علمي، آذربايجان (حوزه هاي چهارگانه ربع رشيدي، شنب غازاني، مجتمع سلطانيه و رصدخانه مراغه)، يزد، شيراز و اصفهان است. خارج از اين چهار ناحيه، مراكز علمي و آموزشي ديگر نيز در اين نواحي به صورت پراكنده تأسیس شده بود. این جنبش مدرسه سازی در عصر ایلخانان، فصلی درخشان در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران بوده است.
 گفتنی است كه در اين تحقيق، مراد از عنوان «مدرسه»، مفهوم وسیع و تاریخی آن به عنوان مراکز علمی ـ آموزشی است. هم چنین به مراکزی توجه دارد كه عنوان مدرسه داشته اند و يا اين كه وظيفه اصلي آنها آموزش و پژوهش بوده تا از مساجد و خانقاه ها و ساير مراكزي كه گاه و بي گاه در آنها حلقه هاي درس شكل مي گرفته، ممتاز شود. علاوه بر این مسأله، نکته دیگر که محقق این حوزه را با دشواری مواجه می کند، اطلاعات اندک منابع درباره مدارس و مراکز علمی مورد بررسی است. این امر خود معلول یکی از ویژگی های بنیادی تاریخ نگاری ایرانی ـ اسلامی، یعنی توجه اصلی به تاریخ سیاسی در برابر تاریخ اجتماعی ـ علمی است. بدین سان در بسیاری از مواقع، اطلاعاتی که درباره یک مدرسه یا یک مرکز علمی ـ آموزشی به دست می آوریم، از چند خط تجاوز نمی کند. تحقیق پیش رو نیز از این امر مستثنا نیست و اطلاعات در دست رس بسیاری از مدارس مورد بحث، بیش از چند سطر نیست. در هر صورت، تلاش شده تا بیشترین داده های به دست آمده در مورد این مراکز و مدارس، به نسبت اهمیت و جای گاه آنها ارائه گردد.
آذربايیجان
آذرباییجان از جمله مناطقی بود که با پذیرش ایلی مغولان، از ویران گری در امان ماند و به سرنوشت ماوراء النهر دچار نگردید. بر اساس گزارش یاقوت حموی، مغولان در سال 618 قمری، به تبریز رسیدند، اما تبریزی ها با پذیرش ایلی و اهدای هدایا به مغولان، با آنان صلح کردند و تبریز را از قتل و غارت نجات دادند.  علاوه بر این، امر مساعد بودن اوضاع جغرافیایی آذربایجان، این منطقه را به مکان مناسبی برای استقرار مغولان تبدیل کرد. پس از استقرار ايلخانان در ايران و پس از آن كه تبريز را به عنوان پايتخت خود برگزيدند، به دليل توجه پادشاهان مغول به آذربايجان، اين منطقه توانست جايگزين ماوراء النهر و خراسان بزرگ شود و مراكز و مجتمع هاي علمي بزرگي در آن تأسیس گردد. حمدالله مستوفی چنین گزارش می دهد:
 چون در عهد مغول، آن شهر [تبريز] دارالملك گشت، كثرت خلايق در آن جا جمع شدند و بيرون شهر عمارت كردند تا به مرتبه اي كه بر هر دروازه، زيادت از اصل آباداني شد… و اكنون چندان عمارت عالي و خوب كه در تبريز است، در تمامت ايران نيست .
ويژگي اصلي اين مراكز، حالت مجتمع و شهركي بودنشان است كه در يك مجموعه بزرگ، مراكزي مانند مدرسه، دارالشفا، دارالسياده، مسجد، خانقاه، دارالكتب و… قرار داشت. در آذربايجان چهار مجموعه بزرگ تأسیس شد كه در هر يك از آنها، قسمتي به امر آموزش و پژوهش اختصاص يافته بود:
1. ربع رشيدي
ربع رشيدي مجموعه بزرگ و بي نظيري است كه در اواخر قرن هفتم يا اوايل قرن هشتم به امر خواجه رشيدالدين تأسیس شد. اين مجموعه دارای مدارس، دارالشفا، دارالسياده و حجرات بسيار براي طلاب علوم بود و موقوفات بسياري نيز براي اداره آن معين گردید. خود خواجه در مكتوبي كه به فرزند خود سعدالدين نوشته است، آورد:
و ربع رشيدي كه در زمان مفارقت و اوان مباعدت آن فرزند طرح انداخته و تهيه اسباب عمارت آن ساخته بوديم… از هر شهري و ثغري جماعتي آورديم و در ربع ساكن گردانيديم؛ از جمله… علما و فقها و محدثان، چهارصد نفر در كوچه اي كه آن را كوچه علما خوانند، مستوطن گردانيديم و همه را مياومات و ادرارات مجري داشتيم… و هزار طالب علم فحل كه هر يك در ميدان دانش صفدري و بر آسمان فضيلت اختري اند، در محله اي كه آن را محله طلبه خوانند، نشانديم… شش هزار طالب علم ديگر كه از ممالك اسلام به اميد تربيت ما آمده بودند، در دارالسلطنه تبريز ساكن گردانيديم… و هم ما تعيين كرديم كه هر چند طالب علم پيش كدام مدرس تحصيل كنند و ديديم كه هر طالب علمي از اين طالب علمان معدوده، مستعد كدام علم است… 
موقوفات زيادي نيز براي اين مجموعه عظيم علمي معين شده بود كه خواجه همه آنها را با جزییات تمام در وقفنامه ربع رشیدی آورده است.  کل مجموعه ربع رشیدی را می توان به سه قسمت اصلی و مجزا تقسیم کرد:
 1. ربع رشیدی؛
 2. شهرستان رشیدی؛
 3. ربض رشیدی.
 ربع رشیدی اساسی ترین و اصلی ترین قسمت بوده است. روضه، خانقاه، دارالضیافه، دارالشفاه و دارالمساکین، در این قسمت قرار داشت. شهرستان رشیدی مجتمع بزرگی از محله های گوناگون، خیابان ها، کوچه ها و مکان های رفاهی و اقتصادی مانند حمام ها، کاروان سراها و کارخانه های متعدد پارچه بافی، کاغذسازی، دارالضرب و بازار را شامل بود. که هر محله به یک صنف و یا رده شغلی اختصاص داشت.  قسمت سوم یا همان ربض رشیدی در حقیقت محله اعیان نشین و محل احداث کاخ های مخصوص ربع بود که در آن خانواده رشیدالدین و مهندسان و معماران ساکن بودند. مهم ترین اماکن این قسمت، به سه مقام ارشد ربع یعنی متولی، مشرف و ناظر اختصاص داشت و بقیه خانواده و بستگان رشیدالدین، در دیگر اماکن سکونت داشتند.
با این همه، متأسفانه ربع رشيدي پس از ساخت، سرنوشت بهتری از دیگر بناهای تاریخی ایران نداشت و دوبار تخريب شد و اموال آن به تاراج رفت. يكي پس از قتل خواجه در هفدهم جمادي الاولي سال 718  و بار دوم  در سال 736 قمری بعد از قتل غياث الدين محمد فرزندش.
2. شنب غازاني
شام غازان يا شنب غازان (شنب در لغت یعنی گنبد)، مجموعه بزرگ ديگري است كه به امر غازان در تبريز ايجاد شد. غازان اين بنا را درسال 697 آغاز و در سال 702 قمری يك سال پيش از مرگش به پايان رساند. معمولاً در ميان مغولان، رسم نبود كه پادشاهان مغول پيش از مرگشان براي خود مدفني بنا كنند. ولي هنگامي كه غازان اسلام آورد و به زيارت عتبات رفت، پس از مشاهده آرامگاه هاي بزرگان دين و تحت تأثير آنان، تصميم گرفت براي خودش مدفن و مرقدي بنا سازد. «و چون در دارالملك تبريز بود، آن جا اختيار فرمود و خارج شهر در جانب غربي در موضع شنب خويشتن طرح كشيده آن را بنياد نهاد.»  غازان بسیار کوشید تا بتواند مجموعه اي در حد و اندازه هاي ربع رشيدي فراهم آورد. ساختمان اصلي بنا كه دوازده ضلع داشت، متشكل از دوازده بناي جداگانه بود. «اول مسجد، دوم خانقاه، سوم شافعيه براي مسكن و تعليم و تعلم علم اديان بنابر مذهب شافعي، چهارم دارالشفا كه در آن جا طبيبان به معالجه بيماران مشغول شوند؛ پنجم بيت المتولي، ششم كتاب خانه، هفتم رصدخانه، هشتم حكميه جهت اقامت حكما و تعليم حكمت، نهم حنفيه براي مسكن و تعليم و تعلم علم اديان بنابر مذهب ابوحنفيه، دهم حوض-خانه، يازدهم دارالسياده، …»  و «و در هر يك از مدرسه شافعيه وحنفيه، مدرسان و معيدان و طلبه و خادمان…. و در رصدخانه مدرسي كه درس علوم حكمي تواند گفت و معيد و طلبه و فراش و در  دارالشفا، طبيب و كحال و جراح و بيماردار و در بيت الكتب، خازن و فراش و در بيت القانون كاتب…».  غازان نيز مانند خواجه رشيدالدين، موقوفات بي شماري را براي اين مجموعه در نظر گرفته بود.  متأسفانه شنب غازان نيز بعد از مرگ غازان به تدريج رو به ويراني نهاد.
3. مدرسه سلطانيه
نخستين تلاش ها براي احداث شهر سلطانيه، در زمان ارغون شروع شد و الجايتو آن را درسال 712 قمری به اتمام رساند. مجموعه سلطانيه بر خلاف ربع رشيدي و شنب غازان، تا مدت ها پابرجا بود و در زمان حمدالله مستوفي هنوز آباد و معتبر بوده است. «و اكنون چندان عمارت عالي كه در اين شهر است،  بعد از تبريز در هيچ شهر ديگر نيست. مردم آن جا از هر ولايت آمده اند و آنجا ساكن شده اند؛ از همه ملل و مذاهب آمده اند».  الجايتو در ساختن سلطانيه، به همان راهي رفت كه غازان در ساختن شنب آن را پي گرفته بود و مراكز گوناگوني مانند مدرسه، دارالشفا،‌ دارالسياده و خانقاه در آن احداث كرد.  مدرسه سلطانيه با الگوبرداري از مدرسه مستنصريه بغداد ايجاد شد  و براي آن ده مدرس و بيست معيد و صد نفر طلبه علم و چهار معلم تعيين كردند.  براي اين مدرسه هم مانند ربع و شنب، موقوفات زيادي تعيين گرديده بود.
4. رصدخانه مراغه
رصدخانه مراغه چهارمين حوزه علمي و آموزشي آذربايجان در دوره ايلخانان است. هلاکوخان پس از انتخاب مراغه به پايتختي خود، در تعقيب قصدي كه منگوقاآن در تأسیس رصدخانه اي در مغولستان به وسيله خواجه نصيرالدين داشت،  خواجه را مأمور تأسیس رصدخانه و نوشتن زيج كرد. خواجه نيز مراغه را برای بنای رصدخانه برگزید. «محكم شد كه هرچه محتاج عليه آن مهم باشد، ديوانيان و خزانچيان تسليم نمايند. خواجه هركس و هرچيز كه دربايست بود، طلب فرموده و به دست آورده…» . خواجه نصيرالدين سال ها، رئيس و عضو مأثر رصدخانه و سرآمد دانش مندان عالي قدري بود كه از سراسر كشورهاي اسلامي در آن جا گرد آمده بودند. به نظر مي رسد كه خواجه قبل از تأسیس رصدخانه، در كارهاي مربوط به آن سابقه داشته است؛ زيرا حتي قبل از آن نيز منگو به فكر ايجاد رصدخانه به كمك وي بوده است. خواجه در نزديكي رصدخانه، كتاب خانه بسيار بزرگي تأسیس كرد. حدود چهارصد هزار جلد كتاب از بغداد، شامات و الجزيره، غنيمت آورده بودند، در آن كتاب خانه گردآوردند (پس معلوم مي شود كه در اين زمان، مغولان ديگر كتاب ها را نمي سوزانيدند، بلكه به غنيمت مي گرفتند).
رصدخانه مراغه، در حقيقت به صورت يك موسسه علمي مهمي درآمده بود كه علماء بزرگ آن زمان از همه طرف به آن جا روي آورده بودند. رصدخانه مراغه، اولين رصدخانه اسلامي است كه از درآمد موقوفه استفاده كرده و اين امر اهميت به سزايي داشته است  و اهميت چنين سازماني را در آن روزگار نشان مي دهد. تدريس در رصدخانه نيز معمولاً علوم نظري و رياضيات بود كه پايه و اساس نجوم بوده است.
در كار ايجاد و تأسیس رصدخانه هم بسياري از دانش مندان معاصر خواجه او را ياري داده اند مانند: مؤيدالدين عرصي، محیي الدين اخلاطي تفليسي، نجم الدين كاتبي، نجم الدين ربيران قزويني، قطب الدين شيرازي، فخرالدين مراغي و شمس الدين شرواني و… .
علاوه بر اين چهار حوزه بزرگ علمي، مدارس كوچك تر ديگري نيز در آذربايجان وجود داشت كه مدرسه سيار سلطاني مهم ترين آن است.
مدرسه سیار سلطانی
اين مدرسه ابتكار تازه الجايتو در تاريخ تعليم و تربيت ايران بود که به نظر می رسد بیشتر به منظور تعلیم عشایر و قبایلی طرح ریزی شده بود که پیوسته در حال کوچ و حرکت بودند. وصاف الحضره مدرسه سيار را چنين وصف مي-كند:
مدرسه سياره خيمه اي است بس رفيع و بزرگ كه گروهي از علما و فضلا در آن به تدريس اشتغال دارند و اين از مخترعات دو وزير بزرگ رشيدالدين و تاج الدين است .
ولي خواندمير ابتكار ايجاد مدرسه سيار را از خود الجايتو مي داند:
و چون سلطان محمد به صحبت علما و مباحثه مسايل شرعيه به غايت مايل بود، در ايام دولت خود، فرمان فرمود تا به طرح مدرسه از كرباس چهار ايوان و خان ها ترتيب دادند و در اسفار آن را همراه خويش مي گردانيد و مولانا بدرالدين شتري و مولانا عضدالدين ايجي، از جمله دانش منداني بودند كه در آن مدرسه كرباس، مدرس بوده اند و پيوسته قريب صد طالب علم در آن مدرسه اقامت داشته اند و مأكول و ملبوس و الاغ و ساير مايحتاج ايشان و ابواب ديوان اعلا سرانجام نمودند… .
نویسنده تاریخ اولجایتو نیز علت تأسیس این مدرسه را علاقه اولجایتو به مذهب تشیع می داند و علاوه بر دو دانش مندی که خواندمیر نام برده، جمال الدین مطهر حلی (علامه حلي) و پسرش فخرالدین و نظام الدین عبدالملک مراغی و سیدبرهان عربی را که به «فنون علم ایمانی و یونانی موسوم و موشح بوده»، از دیگر علمای مقیم این مدرسه بر می شمارد . صندوق هايي از كتب نيز هميشه همراه مدرسان و محصلان اين مدرسه بوده است. علامه حلي كه تأثيري انكارناپذير در تشيع الجايتو، داشت، در مدرسه سيار در حضور الجايتو مباحثات كلامي بسياري با علماي ساير مذاهب انجام مي داد. حتي گفته شده كه حضور علامه، از عوامل اصلي تأسیس مدرسه سيار سلطاني بوده است:
شاه سفراً و حضراً به مفارقت وي راضي نمي شد و امر ملوكانه صادر گرديد كه براي علامه و طلابي كه حاضر حوزه درس وي مي شدند،‌ مدرسه اي سيار كه داراي چندين مدرس و حجره هاي كرباسي بوده، ترتيب دادند. كه هم واره با اردوهاي همايوني نقل مي گرديد و در هر منزل نصب و مجلس تدريس منعقد مي شد. 
از اين رو مباحثات، تأليفات و درس هاي علامه حلي در مدرسه سيار سلطاني، نقطه درخشاني در تاريخ مدارس علميه شيعه است.
علاوه بر مدارس و مراکز علمی فوق در آذربایجان، خواندمیر از مدرسه دیگری (مدرسه غياثيه) در تبریز نام می-برد که اگرچه به اندازه مدارس فوق اهمیت نداشت، در هر صورت یکی از مراکز علمی ـ آموزشی این شهر بوده است. این مدرسه را غياث الدين محمد پسر خواجه رشيدالدين «دركمال ترفع و وسعت و نهايت تكلف و زينت بنا فرمود … مزارع خوب و مستغلات مرغوب به آن وقف نمود» .
مدارسی که در منطقه آذربایجان از آنها نام برده شد، همگی در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی از جای گاه درخور توجهی برخوردارند، به ویژه رصدخانه مراغه که در نوع خود بی بدیل است. این رصدخانه علاوه بر ویژگی های منحصر به فرد معماری،  نقطه اوج پیشرفت و ترقی مسلمانان در علوم ریاضی و نجوم را نشان می داد. از سوی دیگر، این رصدخانه را یک دانش مند بزرگ شیعی طرح ریزی و تأسیس کرده بود که خود نشان دهنده جایگاه شیعیان در فرهنگ و تمدن اسلامی است. در تأیید این مسأله باید بر نقش علامه حلی، عالم عالی مقام شیعه در تأسیس و تداوم مدرسه سیار سلطانی تأکید نمود تا نقش شیعیان در توسعه علوم در قرن هفتم و هشتم هجری نمایان تر گردد. علاوه بر این، شتاب جنبش مدرسه سازی در منطقه آذربایجان و شمال غربی ایران و توسعه و ترقی علوم در این ناحیه، مسأله اساسی دیگری را نیز نشان می دهد. و آن نقش و دخالت قدرت سیاسی در روند توسعه دانش در این منطقه است. تمرکز قدرت سیاسی در نیمه دوم حکومت مغولان در آذربایجان، نه تنها مرکز فرهنگ و تمدن اسلامی را از ماوراء النهر و خراسان به غرب و آذربایجان منتقل کرد، بلکه با اهتمامی که در این زمینه به خرج داد، آغاز جنبش مدرسه سازی از این منطقه را موجب گردید.
يزد
يزد نيز از مناطقی بود كه با پذیرش ایلی مغولان توسط اتابکان یزد، از هجوم مغول در امان ماند. این اتابکان که از آن پس همیشه مناسبات حسنه خود را با ایلخانان حفظ می کردند، تا اواخر عصر ایلخانان (الجایتو) هم چنان بر یزد حاکم بودند تا این که حکام آل مظفر جانشین آنان شدند. دوره آل مظفر که آغاز آن هم زمان با اواخر عصر ایلخانان بود نیز مانند دوره پیش از خود، از شکوفاترین و مهم ترین ادوار تاریخ میانه ایران محسوب می گردد. یزد در پناه وجود سلسله هاي محلي (اتابکان و آل مظفر) مأمن دانش مندان شد و در اين دوره مدارس بي شماري با حمايت و توجه حاكمان محلي تأسیس گردید. بدین سان زمینه برای پیشرفت علم وادب فراهم بود. علاوه بر حاکمان که در مدرسه سازی و جلب علما اهتمام می ورزیدند، مردان بزرگ و فرهیخته دیگری مانند سیدرکن الدین یزدی و پسرش شمس الدین هم در این زمینه، دست آوردهای چشم گیری داشتند. خاندان رکنیه سراسر عمر خود را صرف این امور نمودند، چنان که تعداد بناهای ساخته شده به دست آنها (مدرسه، مسجد و… ) را تا 45 باب گزارش داده اند از جمله چند مدرسه در یزد، اصفهان، کازرون و سایر نقاط.
بدین گونه یزد در عصر ایلخانان، از شکوفاترین مناطق زیر سلطه ایلخانان بود که به ویژه در زمینه مدرسه سازی، جایگاه والایی دارد. مهم ترين اين مدراس عبارتند از:
1. مدرسه سلطان قطب الدين
اين مدرسه از آثار و ابنيه ابومنصور اسفهسالار معروف به سلطان قطب الدين است.  ابومنصور اين مدرسه را براي آرامگاه خودش بنا كرد و پس از فوتش (سال 626 ق) او را در آن جا دفن كردند.
2. مدرسه محمودشاهيه
پس از فوت سلطان قطب الدين فرزندش محمودشاه به حكومت رسيد. «محمودشاه يزد در تصرف آورد و مدرسه عالي جهت مدفن خود بساخت و در سال 637هجری، سلطان محمودشاه وفات كرد و در مدرسه خودش دفن كردند و صفوه الدين آدم ياقوت تركان، حرم او، آن مدرسه را تمام كرد در سال 640هجری…».
3. مدرسه رشيديه
اين مدرسه به خواجه رشيدالدين همداني انتساب دارد. مدرسه رشيديه مانند دیگر مدارس اين دوره، موقوفات بسياري داشته است؛ از جمله بازار كاغذيان واقع در جنب مدرسه. احمد كاتب اتمام بناي مدرسه را 715 قمری می-داند.
4. مدرسه ركنيه
باني مدرسه ركنيه امير ركن الدين قاضي است كه جعفري در تاريخ يزد آن را «ام البقاع»‌ مدارس مي داند:
درگاه مدرسه رفيع او در عالم به خوبي طاق است و گنبد سبز او… مشهور آفاق است… سقف مرفوع آن در غايت بلندي و علامت و نقوش نازكش كه ماني از تعجب آن انگشت به دندان گيرد، نظير ندارد. در مقابل مدرسه، رصدي ساخته و دو منار كوچك بر دو طرف آن مبني شده است… و مصنف رصد مولانا خليل بن ابي بكر آملي است… و تاريخ اين مدرسه و رصد و قبه و دارالادويه و مسجد و خانه در سال 725هجری بوده… .
اين مدرسه چنان كه از گزارش تاریخ نگاران برمي آيد احتمالاً بزرگ ترين و مجهزترين مدارس يزد بوده است. اين  مكان نيز به صورت مجموعه اي از مدرسه، دارالادويه، دارالشفا، خانقاه و…. تأسیس شده بود. امير ركن الدين، باني مدرسه، پس از فوت در سال 732 قمری در اين مدرسه مدفون گشت.
5. مدرسه كماليه
باني اين مدرسه خواجه كمال الدين ابوالمعالي است و پدرش برهان الدين، سمت وزارت امير مبارزالدين محمد مظفري را داشت.  اين مدرسه نيز در كنار دارالادويه و دارالشفا و حمام ساخته شده بود و موقوفات اولادي و خيراتي زيادي داشت. اتمام بنا در سال 720 قمری بوده است.
6. مدرسه غياثيه سرريگ
باني اين مدرسه امير غياث الدين علي بوده كه « نقابت و صدارت و پيشوايي يزد به استقلال داشته….و اين از مدارس قديم است و در سال 724 هجری اين مدرسه ساخته شده است.
7. مدرسه كوچه حسينيان
اين مدرسه را امير شرف الدين حسين پدر امير معين الدين اشرف در سال 726 قمری احداث كرد. که عمارت آن در اواسط قرن نهم ويران گردید.
8. مدرسه ميرآخور
مدرسه ميرآخوريه، از آثار امير مبارزالدين محمد مظفر است كه « گنبدي رفيع و درگاهي عالي و حوانيت بر ساحت در مدرسه و مسجدي در آستانه مدرسه ساخته در غايت خوبي» . تاريخ اتمام بنا نيز سال 729 هجری است.
9. مدرسه شمسيه (چهارمنار)
امير شمس الدين فرزند سيدركن الدين قاضي، باني مدرسه ركنيه  و داماد خواجه رشيدالدين فضل الله همداني «در تبريز طرح مدرسه چهار منار و دارالسياده و خانقاه و بازار و حمام بينداخت و به يزد فرستاد و بنايان، عمارت بنياد كردند و دو مدرسه در مقابل يك ديگر بساخت و چهار منار در اطراف هر دو مدرسه بنهاد… و در سال 733 هجری اتمام عمارت شد كه اميرشمس الدين در تبريز وفات كرد و جنازه او را به يزد آوردند و در مدرسه خودش دفن كردند.»  تاريخ اتمام بناي مدرسه 727 قمری است.
10. مدرسه عبدالقادريه
اين مدرسه به امر خواجه عبدالقادر محمدبن سديد بنا گرديد. در زمان سلطان ابوسعيد، خواجه عبدالقادر را براي حساب امور ديواني به تبريز آوردند.  اين مدرسه دو طبقه و داراي گنبدخانه اي رفيع برای مدفن باني و نزديكان او بود. اتمام آن نيز در سال 734 قمری بوده است.
11. مدرسه حافظيه
مدرسه حافظيه منسوب به غياث الدين محمدحافظ رازي، وزير اميرزاده اسكندربن عمر شيخ بن امير تيمور است كه جسدش را از هرات آوردند و در اين مدرسه دفن كردند. «درحافظه مدرسه نيكو و مروح است و آب تفت در ميان آن جاري است و ساخت درگاه دو مدرسه ديگر است… و بر كنار صفه بزرگ مدرسه و ديگر صفه ها، موقوفات از حصص و مياه و مزارع و حوانيت و خانه ها نوشته كرده و به كاشي تزيين داده و بناي آن در سال 712 هجری بوده است… ».
12. مدرسه اصيليه دهوك
باني اين مدرسه اصيل الدين محمدبن مظفر عقيل است. «و درگاهي رفيع و قبه عالم و ساحت نيكو دارد و حمام و بازار و كاروان سرايي مقابل آن و مسجدي بر آن متصل ساخته و موقوفات بسياري دارد.»  اتمام بنا نيز در سال 737 قمری بوده است.
13. مدرسه غياثيه چهارمنار
مؤسس اين مدرسه، امير غياث الدين علي بود و «با امير شيخ ابواسحاق پيوند داشت و وزير او بود و از شيراز، طرح مدرسه و خانقاه و بقاع ثلاث بفرستاد و مدرسه عمارت كرد…».
14. مدرسه ضيائيه
باني اين مدرسه مولانا ضياء الدين حسين رضي بن مولانا شرف الدين علي بوده است. وي پيش از اتمام كار بناي مدرسه، درگذشت و مولانا شرف الدين علي و مولانا مجدالدين حسين، فرزندان او ساختمان آن را در سال 750 قمری به پايان رساندند.
15. مدرسه مظفريه
در شهر ميبد یزد نيز تعدادي مدارس كوچك و بزرگ ساخته شد مدرسه مظفريه از مشهورترين آنهاست. اين مدرسه از آثار امير شرف الدين مظفر بود. وقتي وي در سال 713 فوت كرد، در مدرسه مظفريه مدفون گشت.
گسترش جنبش مدرسه سازی در یزد، به طور کلی دو نکته تاریخی را در این زمینه نمایان می سازد: یکی نقش حاکمان محلی در توسعه و گسترش علوم است. بدین ترتیب که در نبود یک قدرت مرکزی مقتدر، حاکمان محلی نیز قادر بودند با عطف توجه خود به علم و دانش، مانع از رکود و انحطاط فرهنگ و تمدن تاریخی خود گردند. چنان که بسیاری از مدارس یزد را همین حاکمان محلی تأسیس کردند و رونق دادند. نکته دوم نقش پذیرش ایلی مغولان در جلوگیری از تخریب بنیان های تمدنی و فرهنگی است. شهر یزد، گویای همین مسأله است. مردم و حاکمان محلی یزد با پذیرش ایلی مغولان، تا اندازه زیادی توانستند از ورود موج ویران گر هجوم آنان به مناطق مرکزی ایران جلوگیری کنند و زمینه های ورود جنبش مدرسه سازی به این ناحیه را فراهم سازند.
شيراز
شيراز يكي از شهرهاي برجسته اي است كه تقريباً هيچ گونه آسيب جدي از هجوم مغول نديد. به همين سبب، پناهگاه بسياري از فرهيختگاني شد كه از نواحي شرقي مي گريختند. سرزمین فارس در جریان حمله مغول و حتی پس از آن، مورد تعرض مستقیم یا گسترده ای قرار نگرفت؛ زیرا اتابکان فارس و آل شبانکاره نیز مانند اتابکان یزد، سیادت مغولان را پذیرفتند و شیراز را از ویرانی نجات دادند. یکی از نکات پراهمیتی که درباره تاریخ فارس در عصر حکومت اتابکان به چشم می خورد، این موضوع است که علی رغم وجود نوعی تجزیه و ناپایداری های سیاسی، اوضاع فرهنگی و اجتماعی، این منطقه نسبتاً مساعد و پایدار بوده است. با توجه به استقبال اتابکان فارس از سنت مدرسه سازی در مناطقی مانند یزد، اصفهان و آذربایجان، شيراز يكي از كانون هاي مراكز علمي و آموزشي ايران عهد مغول گردید. ظهور امثال سعدی و حافظ در این شهر، وجود زمینه ای بسیار مناسب و مستعد برای اهل علم و فضل را نمایان می سازد. مهم ترين مدارس اين شهر عبارتند از:
1. مدرسه فزاري
اين مدرسه از بناهاي ابوطاهر محمدبن عبدالله بن الحسين بن عبدالله فزاري (متوفي 492) است. مؤسس خود از مدرسان آن بود و پس از فوت نيز در همان جا مدفون شد.  اين مدرسه تا اواسط قرن هشتم هجري هنوز آباد بوده است.
2. مدرسه قراجه
اين بنا از آثار اتابك قراجه از اتابكان فارس است. مدرسه قراجه كه موقوفات بسياري بر آن معين گشته بود تا اواسط قرن هشتم هم چنان آباد بوده است.
3. مدرسه منكوبرس
اتابك منكوبرس كه پس از اتابك قراجه به حكومت فارس رسيد نيز مانند سلفش، مدرسه اي احداث كرد و جمعي از دانش مندان فارس را در آن جا مقيم ساخت.
4. مدرسه بنجير خوزي
اين بنا از آثار شيخ بنجير خوزي است كه در سال 572 قمری احداث شد. جنید شیرازی در شرح حال مولانا شرف الدين عمربن الزكي البوشكاني، از اين مدرسه نام برده است: « در سال680 هجری فوت كرد و در صفه جنوبي اين مدرسه دفن شد…». 
5. مدرسه لالا (لالابكيه)
اين مدرسه از آثار ابومنصور لالا از مماليك سلطان غياث الدين ابوشجاع بود كه به همراه منكوبرس به شيراز رفت. شيخ ابوالفتح نيريزي «و كان مدرساً للمدرسه اللالابكيه ( شايد تحريف اتابكيه باشد) و توفي في سنه اربع عشره و ستمائه….».
6. مدرسه قواميه
مدرسه قواميه در محله خلجان شيراز احداث شده بود و مولانا صدرالدين محمدبن حسن الجوهري از مدرسان معروف آن بود. «كان يدرس في المدرسه حسن كيائيه و كذا في القواميه بخلجان…».
7. مدرسه زاهديه
مدرسه زاهديه نيز از مدارس معتبر شيراز بود. شيخ ابوالفضل بن مظفرابي الخير نيريزي، مدرس معروف آن بود. «نزل شيراز و كان يفتي و يدرس في المدرسه الزاهديه… توفي 621هجری». 
8. مدرسه شريفي
اين مدرسه مدفن و مرقد سيدالنظام الدين علوي از علما و فقهاي شيراز است كه در سال530 قمری وفات يافت. مدرسه شريفي در بازار گيوه دوزان شيراز واقع است.
9. مدرسه زاهده خاتون
 باني اين مدرسه، زاهده خاتون همسر اتابك بزابه است.(اين اتابك پس از منكوبرس حاكم فارس شد.) اين مدرسه ابتدا به علماي حنفي و سپس به علماي شافعي تعلق داشت و هر روز در آن جا براي شصت فقيه، راتبه تعيين شده بود.
10. مدرسه تاجي
منصب وزارت اتابك بزابه به عهده تاج الدين شيرازي بود و اين مدرسه از آثار وي به شمار می آید و به همين سبب، به تاجي موسوم است.
11. مدرسه سنقريه ( سلغريه)
اين مدرسه از آثار اتابك سنقربن مودود، سردودمان سلغريان فارس  است كه آن را در ابتداي زمام داري خود احداث كرد.
12. مدرسه اميني
وزراي دودمان اتابكان سلغري فارس نيز نيكوكار و دانش دوست بودند و مدارس زيادي از آنان باقي مانده است؛ از جمله امين الدين كازروني، وزير اتابك تكله در نزديكي مسجد جامع عتيق، مدرسه اي به نام مدرسه اميني ساخت.  كالبد او را نيز پس از مرگش (567 ق) درصفه شمالي مدرسه دفن كردند.
13. مدرسه مقربي
باني اين مدرسه امير مقرب الدين ابوالمفاخر مسعودبن بدر وزير اتابك ابوبكربن سعد زنگي است. اين مدرسه در سوق الكبير شيراز واقع بود و در سال 675 قمری، قاضي امام الدين ابوالقاسم عمربن محمدبن علي بيضاوي از مدرسان آن در آن جا دفن شد.  در كنار مدرسه دارالحديث، دارالشفا و… نيز ايجاد گرديده بود.
14. مدرسه فخري
 امير فخرالدين ابوبكر، وزير ديگر اتابك ابوبكر سعدبن زنگي، بود كه او نيز نزديك خانه اتابك، مسجد، مدرسه، دارالشفاء و دارالحديث ساخت كه به فخري شهرت دارد.  مولانا نظام الدين ابوعبدالله اسماعيل بن محمدبن الحاكم-البندهي الخراساني از مدرسان مشهور آن بود كه‌ «نزل في المدرسه الفخريه بشيراز و فوض اليه تدريس المدارس…».
15. مدرسه شاهي
مدرسه شاهي را شاه زاده كردوچين  در زمان حكومت خويش بر فارس تأسیس كرد. « كه بنايي است در نهايت آراستگي و در آن براي تعيين ساعات و اوقات نمازهاي پنج گانه و معرفت مقادير شب و نزول و عروج سيارات هفت گانه در منازل بروج ترتيب نيكويي داده اند… و براي طلبه علوم و حافظان قرآن و صوفيان وظايف ماهيانه و روزانه معين كرده است».
16. مدرسه عضدي
باني اين مدرسه كه مدفن اتابك سعدبن ابوبكر است. همسرش تركان خاتون بود.  اين مدرسه را تركان خاتون براي عضدالدوله محمد فرزندش احداث كرد.
17. مدرسه مجديه
ابن بطوطه ضمن شرح سفرش به شيراز، از اين مدرسه نام برده است: «چون به شيراز وارد شدم، نيتي نداشتم جز زيارت شيخ قاضي امام مجدالدين اسماعيل پسر محمد خداد كه قطب اوليا و يگانه روزگار بود. من براي زيارت شيخ به مدرسه مجديه رفتم كه او خود بنا كرده بود و در همان جا سكونت دارد».
18. مدرسه تاش خاتون
يكي ديگر از مدارسي كه ابن بطوطه از آنها ياد مي كند، مدرسه تاش خاتون مادر سلطان ابواسحاق است كه به همراه زاويه اي براي مزار احمدبن موسي (شاه چراغ) ساخته است.
19. مدرسه بقعه شيخ ابوعبدالله خفيف
در كنار مقبره امام ابوعبدالله خفيف از بزرگان شيراز، مدرسه اي بنا شده بود كه فقها، علما و قضات هفته اي يك بار در آن گرد مي آمدند.
20. مدرسه بقعه شمس الدين سمناني
اين مدرسه در نزديكي زاويه سعدي و در كنار بقعه شيخ شمس الدين سمناني ساخته شده و به اين بقعه منسوب است.
21. مدرسه عميدي
خواجه عميدالدين ابونصر اسعد وزير خاص اتابك سعد، در محله  درب اصطخر، مدرسه اي به نام عميدي تأسیس كرد. مولانا سراج الدين مكرم بن يحيي، مدرس مشهور آن بوده است.
22. مدرسه كرمانشاهيه
جنيد شيرازي در ذكر احوال شيخ شهاب الدين ابونجيج احمدبن محمد كرماني  از اين مدرسه نام برده است: «… رجع الي شيراز يدرس و يفتي في المدرسه الكرمانشاهيه… توفي 733ه».
23. مدرسه نصيريه
در ذكر حال ابن هراس، از مدرسه نصيريه نيز نام برده شده است: «ابن هراس عماد القراء و شمس الائمه و العلماء»، مرقدش در صحن، رباطش در محله باغ نو پشت مدرسه نصيريه است.
24. مدرسه مسعوديه
 مدرسه مسعوديه در شيراز، از بناهاي جلال الدين مسعود شاه از امراي اينجو است. زركوب شيرازي نویسنده شيرازنامه (متوفي 789ق)، از مدرسان اين مدرسه بود.
نقش دو عاملی که در مورد جنبش مدرسه سازی در یزد نام برده شد، در مورد شیراز نیز صادق و قابل انطباق است؛ زیرا در شیراز هم حاکمان محلی، عمدتاً دوست دار دانش و علاقه مند به سنت مدرسه سازی بودند. علاوه بر این، شیراز نیز با پذیرش ایلی مغولان تقریباً به طور کامل از ویران گری های آنان در امان ماند و به این ترتیب، زمینه برای گسترش دامنه جنبش مدرسه سازی، در این منطقه فراهم گشت. اما شیراز به دلایلی دیگر، توانست نقش بارزتری در تمدن اسلامی ایفا نماید و شخصیت های برجسته تری از این شهر به ویژه در حوزه ادبیات، به عنوان نمایندگان جهان اسلام، به دنیای علم و دانش معرفی شدند.
اصفهان
اصفهان تا پيش از دوره اوج شكوه و بالندگي اش در عهد پادشاهان صفوي (كه متأسفانه تا اندازه زيادي، بر ديگر اعصار تاريخي اين شهر اثر گذاشته است)، چندين بار مركزيت سياسي و به تبع آن مركزيت علمي ايران زمين را از سرگذرانده است. اصفهان در دوره حاكمان آل زيار و آل بويه و به وي‍ژه سلاجقه بزرگ، دارالملك و دارالسلطنه بود. اين عامل به علاوه وجود وزراي دانش مند و فضل‌پروري همانند صاحب بن عباد، ابن سينا و خواجه نظام الملك توسي، سبب گرديد كه شهر اصفهان، كانون آمدوشد علما، فضلا و ادباي عصر قرار گيرد. اين امر مستلزم ايجاد مراكزي بود تا دانش مندان اصفهاني و يا مقيم اصفهان، بتوانند حلقه هاي درس خود را در آن جا تشكيل دهند. اين مراكز علمي و آموزشي نيز به تدريج عمدتاً تحت حمايت و توجه وزرا و صاحبان قدرت ايجاد شد و حلقه هاي درس پررونقي در آنها شكل گرفت. نگاهي به فهرست دانش مندان و اهل علم و فضل و ادب كه حافظ  ابونعيم اصفهاني و مافروخي در ذكر اخبار و محاسن اصفهان تا زمان نگارش كتابشان گرد آورده اند، جايگاه اصفهان را در ميان كانون هاي علمي آن زمان روشن خواهد ساخت.  این سابقه درخشان علمی به علاوه در امان ماندن نسبی آن از ویران گری های مغولان، سبب گردید این شهر در دوران ايلخانان، به يكي از كانون هاي نسبتاً امن براي دانش منداني تبدیل گردد كه به ويژه نواحي شرقي تر براي آنان ناامن بود. به همين سبب در سراسر دوره ايلخانان، مدارس متعددي در اين شهر بنا گرديد كه مهم ترين آنها عتارتند از:
1. مدرسه سلطان جلال الدين منكبرني
اين مدرسه را جلال الدين منكبرني در سال 622 هجري با هزينه سه هزار دينار تأسیس کرد.  جلال الدين خوارزمشاه پس از بازگشت از هند، تواني تازه گرفت و اصفهان دوباره رونقی موقت يافت. جلال الدين دستور داد تا اين مدرسه را بسازند و كساني را فرستاد تا استخوان هاي پدرش را از جزيره آبسكون به اصفهان آورند تا آن مدرسه را آرامگاه خاندان خوارزمشاهي سازد.
2. مدرسه سيدركن الدين يزدي
اين مدرسه در قرن هفتم هجري به همت سيدركن الدين يزدي، در بازار خواجه محمود در اصفهان ساخته شد و دارالحديث، دارالكتب و دارالادويه را شامل می گردید، ولي اکنون اثري از آن نيست. اين مدرسه داراي موقوفات زيادي نيز بود؛ مانند تمام بازار خواجه محمود، حمام مردانه متصل به اين مدرسه و چندين باب دكان ديگر.
3. مدرسه باباقاسم (اماميه)
يكي از باباهاي  معروف اصفهان باباقاسم اصفهاني است كه مزارش پس از چند قرن زيارتگاه مشهوري به شمار مي رود. وی در قرن هشتم زندگي مي كرد و از مردمان عارف و سالك در راه حقيقت بود. يكي از مريدان معروف او به نام سليمان ابي الحسن طالوت دامغاني، مدرسه ای براي سلطان باباقاسم اصفهاني در سال 725 هجري ساخت و باباقاسم در آن مدرسه مشغول به تدريس شد.  مدرسه باباقاسم بناي زيبايي  در اطراف دارد كه دارای حياطي در وسط، چهار ايوان و اتاق هايي بود كه حجرات طلاب بوده است. ساختمان اين مدرسه كه از قديم ترين مدارس موجود طلبه نشين اصفهان است، دو طبقه دارد و طبقه دوم نيز دارای حجراتي است.  اين مدرسه هنگامي ساخته است كه مذهب سنت در اصفهان رواج داشته و سپس در عصر صفويه، تزیيناتي به آن اضافه شده است كه در آن تزیينات، آثار تشيع ديده مي شود. وجه تسميه آن به اماميه نيز شايد به اين دليل بوده كه اين مدرسه از زمان صفويه به بعد، مرجع طلاب اماميه بوده است.
4. مدرسه جعفريه
در جنب بقعه جعفريه يا امام زاده جعفر اصفهان كه از آثار دوره حكم راني ايلخانان مسلمان و به سال 725 هجري مربوط است. مدرسه اي بزرگ بوده که حجرات و كاشی كاري هاي شگرف و زيبا داشته است.  بناي اين مدرسه در قرن یازده هجري، هنوز آباد و طلبه نشين بوده است.
علاوه بر همه عواملی که برای آغاز و استمرار چندین ساله جنبش مدرسه سازی در مناطق مختلف ایران ذکر شد، زمینه تاریخی که از چند قرن پیش در اصفهان وجود داشت، بیش از همه در اصفهان، گسترش و استمرار این جنبش را موجب گردید. همان گونه که گفته شد، این زمینه در اصفهان از دوره آل زیار و آل بویه و سپس سلاجقه پدید آمد و در دوره ایلخانان، بر بستر همان بود که جنبش مدرسه سازی در این شهر رونق گرفت و بعدها در دوره صفویه استمرار یافت. بر همین اساس، اصفهان در گذشته و حال به لحاظ فرهنگی و تمدنی جایگاه اعلایی در تمدن اسلامی داشته است.
ساير مراكز و مدارس
به غير از چهار ناحيه یادشده كه مراكز علمي و آموزشي آنها اجمالاً معرفي شده اند، در ديگر نواحي نيز در عصر ايلخانان مدارس كوچك و بزرگي تأسیس گردیدند كه به تعدادي از آنها اشاره مي شود:
1.    مدرسه مستنصريه بغداد
بناي مدرسه مستنصريه كه المستنصربالله در سال 625 قمری، به احداث آن امر کرده بود، در سال 631 قمری، به اتمام رسيد. متولي اين مدرسه، مؤيدالدين بن علقمي بود. در روز افتتاح مدرسه، «صندوق هاي قرآن و كتاب هاي نفيس، حاوي علوم ديني و ادبي را كه صد و شصت حمال حمل مي كردند، در خزانه  كتاب خانه جاي دادند… و از هر مذهب شصت و دو تن برگزيدند و بر ايشان دو مدرس و دو نايب تدريس تعيين كردند».
مدرسه مستنصريه برخلاف نظاميه بغداد كه به گونه اي تعصب آميز در انحصار شافعيان قرار گرفته بود، به چهار ربع تقسيم شد: ربع اول براي شافعيان، ‌ربع دوم مخصوص حنفيان، ربع سوم از آن حنبليان و ربع چهارم نيز براي مالكيان بود. مدرسه مستنصريه بعد از سقوط بغداد، هم چنان به حيات خود ادامه داد. بغداد علاوه بر مستنصريه در عهد مغولان، داراي مدارس بسيار ديگري نيز بود مانند: بشيريه، جده، اصحاب، مجاهديه، مدرسه حنابله، مدرسه حنفيان، مدرس السعاده و مدرسه مغيثيه. 
2. مدرسه غياثيه هرات
باني اين مدرسه غياث الدين محمدبن محمدبن ابي بكر كرت از حاكمان آل كرت هرات است. اين مدرسه بر در شمالي مسجد جامع هرات واقع شده بود.
3. مدرسه امام شوشتري
ابن بطوطه در شرح سفرش به شوشتر، از اين مدرسه نام برده است. «در تستر در مدرسه امام شرف الدين موسي منزل كردم…. وي مدرسه و زاويه اي بنا نهاده بود … من شانزده روز در اين مدرسه ماندم نه نظم و ترتيب آن را جايي ديدم و نه لذيذتر از غذاهاي آن جا غذايي خوردم».
4. مدرسه بقعه امام رضا(ع)
«مشهد امام رضا قبه بزرگي دارد؛ قبه امام رضا در داخل زاويه است كه مدرسه و مسجدي در كنار آن وجود دارد … و ديوارهاي آن كاشي است».
5. مدرسه التفاتيه قزوين
عمارت اين مدرسه را به يكي از امراي مغول به نام خواجه التفات نسبت داده اند. این مدرسه در برابر مسجد حاج ملاآقاي فقيه در قزوين واقع شده است.
6. مدرسه ارزنجان
اين مدرسه نيز از آثار خواجه رشيدالدين است. خواجه در مكتوب 36 خود مي نويسد:
‌… بنابراين تدريس مدرسه ارزنجان كه به مال خاص انشا‌ و احداث كرده ايم، بدو تفويض فرموديم[ مولانا شمس الدين محمد قونيايي] و به عهده ديانت و امانت او گذاشتيم … و به تدريس فقه و حديث و تفسير و اصولين و علم كلام و انواع علوم معقول مشغول گردد. همگان مي بايد او را مدرس و متولي آن بقعه بدانند …» 
وی سپس به شرح موقوفات و ادرارات آن مي پردازد.
تأثیر جنبش مدرسه سازی عصر ایلخانی در فرهنگ و تمدن اسلامی ـ ایرانی
جنبش مدرسه سازي در عصر ايلخاني پس از يك دوره ويران گري و قتل عام مغولان آغاز گرديد، اما در هر صورت در دوره دوم حکومت ایلخانی در ایران که اين جنبش در نقاط مختلف ایران به راه افتاد، آثار مثبت آن در علم و تمدن ایران و اسلام آن را شاهد هستیم. این آثار، بیشتر به این سبب می تواند باشد که این مدارس تأسیس شده، توانست در طول چند دهه، بستر لازم را برای رشد و شکوفایی صاحبان علم و خرد فراهم آورد که همه بعدها در ردیف نمایندگان طراز اول فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی قرار گرفتند. برای نمونه، نگاه به وضعیت تاریخ نگاری در این دوره، به عنوان یکی از شعبه های علم در تمدن اسلامی، نشان دهنده پدید آمدن برخی از بزرگ ترین و معتبرترین مورخان و کتب تاریخی است که امروزه از منابع و مآخذ موثق به شمار می آید. عطاملک جوینی نویسنده تاریخ جهانگشا (623-681)، شهاب الدین عبدالله وصاف الحضره نویسنده تاریخ وصاف (نیمه اول قرن هشتم)، خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی نویسنده جامع التواریخ (645-718)، ابوالفرج بن العبری نویسنده مختصرالدول (623-685)، حمدالله مستوفی نویسنده تاریخ گزیده (نیمه اول قرن هشتم)، ابن الفوطی نویسنده الحوادث الجامعه (642-723)، الملک اللمؤید ابوالفدا نویسنده تقویم البلدان و المختصر فی اخبار البشر (672-732)، صفی الدین بن-طقطقی نویسنده تاریخ فخری (نیمه اول قرن هشتم) و محمدبن علی شبانکاره ای نویسنده مجمع الانساب (اواسط قرن هشتم) از جمله این تاریخ نگاران بزرگند.
در زمینه علم و حکمت و عرفان نیز علما، حکما و عرفای بزرگی در این دوره یا از دل این جنبش مدرسه سازی پدید آمدند و یا خود از بانیان این جنبش بوده اند. خواجه نصیرالدین توسی (597-672)، سیدبن طاووس (589-664)، نجم الدین کاتبی قزوینی (وفات 675)، کمال الدین میثم بن علی بحرانی (وفات 679)، عمادالدین زکریای قزوینی (600-682)، ابوالخیر قاضی بیضاوی (وفات 685)، بهاء الدین اربلی (وفات 693)، بابا افضل کاشانی (وفات 707)، علامه قطب الدین شیرازی شارح بزرگ حکمت الاشراق سهروردی (634-710)، علامه حلی (648-726)، شیخ صفی الدین اردبیلی (650-735) و کمال الدین عبدالرزاق کاشانی (وفات 731) از جمله این دانش مندان ایرانی ـ اسلامی هستند. از سوی دیگر، ظهور برخی از بزرگ ترین ادبا و شعرای فارسی و بی نظیرترین شاه کارهای ادبی جهان را در این دروه شاهد هستیم: مولوی و مثنوی بزرگ او (604-672)، سعدی و گلستان و بوستان (وفات694)، حافظ و غزلیات جاودانه او (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲) فخرالدین عراقی (وفات 688)، شیخ محمود شبستری (وفات 720)، امیرخسرو دهلوی (651-725)، خواجوی کرمانی (679-753)، ابن یمین (وفات 769) و عبید زاکانی (وفات 772). البته این شکوفایی و بالندگی در علم و دانش، در عصر ایلخانان، به علوم انسانی و شرعی منحصر نبود و در علوم طبیعی و تجربی نیز چنین جهش هایی را شاهد هستیم که رصدخانه مراغه، بارزترین نمود و نمونه آن به شمار می آید. اما بدیهی است که جهش در این گونه علوم، نتوانست به پای ترقی و رشد شعبه های علوم انسانی و شرعی برسد. به این ترتیب جنبش مدرسه سازی در ایران عصر ایلخانان، توانست تا اندازه زیادی بستر و زمینه لازم را برای ظهور برخی از بزرگ ترین نمایندگان طراز اول فرهنگ و تمدن ایران و اسلام در قرن های هفتم و هشتم فراهم نماید؛ قرن هایی که امروزه از آن به عنوان بخشی از دوره انحطاط و فترت تمدن بزرگ اسلامی نام برده می شود.

نتيجه
با بررسي تاريخ علم و آموزش ايران در عصر ايلخانان، می توان دریافت كه علي رغم همه ذهنيت هاي منفي موجود درباره اوضاع علمي و آموزشي ايرانِ عصر ايلخانان، سرزمين ايران در اين دوره از تاريخ خود، ظهور گروهي از بزرگ ترين علما، ادبا و فضلاي خود و نيز تأسیس بزرگ ترين مجتمع هاي علمي و آموزشي را شاهد بوده است كه بدون اغراق در دنياي آن روز، بي سابقه بود و هم چنين به غير از نواحي دوردست شرقي، در مناطق مركزي و جنوبي و غربي ايران، مدارس متعدد و متنوعي ايجاد شد كه مانع از انحطاط كامل تمدن ايراني- اسلامي شد. بنابراین، ضروری است که بین دوره اول استیلای مغولان یعنی دوره هجوم و ویران گری و دوره تثبیت و استقرار ایلخانان، تمایزی جدی قائل شویم. هرگاه در منابع، سخن از ویران گری و کشتار می رود، تقریباً همگی به دوره نخست استیلای مغولان مربوط است، اما زمانی که ایلخانان به طور کامل بر ایران چیره شدند و حکومتی متمرکز و مستقر تشکیل دادند، برای تداوم این تمرکز و استقرار و نهادینه کردن قدرت خود، نیاز به دست بازداشتن از ویران گری و روی آوردن به آبادانی و توسعه مراکز علم و دانش را به خوبی درک کردند. از این رو حاکمان مغولی، سیاست ترویج و تشویق تأسیس مدارس علمی را در پیش گرفتند. آنان بر خلاف بسیاری از حکام مسلمان، در تأسیس این گونه مراکز و انتخاب مدرسان آنها، تعصب مذهبی ـ ملی خاصی نداشتند. این ویژگی، تعامل دانش مندان مختلف را سبب گردید و پی آمد اتخاذ چنین سیاستی، گسترش و رونق مراکز علمی و آموزشی بود. ويژگي عمده اين مراکز، مجموعه اي بودن آنهاست؛ به اين معنا كه در كنار مدرسه، دارالشفا، دارالادويه، دارالكتب، دارالحديث، بيت القانون و حمام، تأسیس مي شد و موقوفات كلاني نيز براي آنها مقرر مي گردید و غالباً نيز مدفن باني آن مي شد.
اما نکته جالب آن که این جنبش مدرسه سازی در ایران، به مثابه یک حرکت متمدنانه و مترقی، هنگامی اتفاق افتاد که جهان اسلام پس از یک دوره درخشان پیشرفت علمی ـ فرهنگی در قرن های دوم تا پنجم هجری، در سراشیبی سقوط قرار گرفته بود. اگرچه این جنبش علمی می توانست با استمرار خود، دوران درخشان فرهنگ و تمدن اسلامی را یک بار دیگر احیا نماید، به دلایل متعدد تاریخی، از جمله پیدایی دوره فترت سیاسی پس از حکومت ایلخانان در ایران، جهان اسلام از این فرصت طلایی بهره نگرفت و به روند پر شتاب انحطاط خود ادامه داد؛ انحطاطی که تا امروز نیز ادامه دارد.
منابع
1.    آوي حسين بن محمدبن ابي الرضا، ترجمه محاسن اصفهان، به كوشش عباس اقبال آشتياني، شركت چاپ و سهامي انتشار، 1328.
2.    ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمه محمدعلي موحد، علمي و فرهنگي، 1361.
3.    ابن فوطي، الحوادث الجامعه، ترجمه عبدالمحمد آيتي، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي،‌ 1381.
4.    افسر، كرامت الله، تاريخ بافت قديم شيراز،‌ قطره،‌ 1374.
5.    اصفهاني حافظ ابونعيم، ذكر اخبار اصفهان، ترجمه نورالله كسايي، سروش، 1378.
6.    افشار، ايرج، يادگارهاي يزد، انجمن اثار و مفاخر يزد، 1374.
7.    اقبال، عباس، تاريخ مغول، اميركبير، 1384.
8.    بيهقي، ابوالحسن، تاريخ بيهق، تصحيح احمد بهمنيار، كتاب فروشي فروغي، بي تا.
9.    جابري انصاري، تاريخ اصفهان، تصحيح جمشيد سروش يار، مشعل، 1378.
10.    جعفري، جعفربن محمدبن حسن، تاريخ يزد، به كوشش ايرج افشار،‌ بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1343.
11.    جنيد شيرازي، شد الازار، تصحيح محمد قزويني و عباس اقبال، نويد، 1366.
12.    حسینی یزدی، جامع الخیرات، به کوشش محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، فرهنگ ایران زمین، 1341.
13.    حموی، یاقوت، معجم البلدان، بی نا، بیروت، 1374.
14.    خواندمير، حبيب السير، به كوشش محمددبير سياقي، كتاب فروشي خيام، 1362.
15.    _________، دستورالوزرا، تصحيح سعيد نفيسي، اقبال، 2535.
16.    رفيعي، ابوالقاسم، آثار ملي اصفهان، انجمن آثار ملي، 1352.
17.    زركوب شيرازي،‌ شيرازنامه، به كوشش اسماعيل واعظ جوادي، بنياد فرهنگ ايران، 1350.
18.    سامي، علي، شيراز، انتشارات نويد، 1366.
19.    سلطان زاده، حسین، تاریخ مدارس ایران، آگاه، 1364.
20.    سمرقندي، عبدالرزاق، مطلع السعدين و مجمع البحرين، به كوشش عبدالحسين نوايي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1372.
21.    صدري افشار، غلام حسين، سرگذشت سازمان ها و نهادهاي آموزشي در ايران، وزارت علوم و آموزش عالي، بي تا.
22.    صاييلي آيدين، خواجه نصيرالدين توسي و رصدخانه مراغه، مجموعه مقالات يادنامه خواجه نصيرالدين توسي، كنگره بزرگ داشت خواجه نصيرالدين توسي، خرداد 1335، دانشگاه تهران، 1336.
23.    قاشانی (کاشانی)، ابوالقاسم عبدالله بن محمد، تاریخ اولجایتو، به اهتمام مهین همبلی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348.
24.    كاتب، احمدبن حسين بن علي، تاريخ جديد يزد، به كوشش ايرج افشار، اميركبير، چاپ دوم، 2537.
25.    كسايي، نورالله، سرگذشت دانش مندان و مراكز دانش در حمله مغول، مجموعه مقالات اولين سمينار تاريخي هجوم مغول به ايران و پي آمدهاي آن، ج 2، دانشگاه شهيد بهشتي، 1379.
26.    گلریز، محمدعلی، مینودر، انتشارات طه، 1368.
27.    مدرس، ميرزا محمدعلي، ريحانه الادب، كتاب فروشي خيام، بي تا.
28.    مرتضوي، منوچهر، دانش و دانشگاه در آذربايجان، نشريه دانشكده ادبيات تبريز، س6، ش3.
29.    مستوفي، حمدالله، نزهت القلوب، به كوشش محمد دبيرسياقي، طه، 1378.
30.    مهدوي، سيدمصلح الدين، مقاله اصفهان يا دارالعلم شرق، مجموعه محيط ادب به مناسبت بزرگ داشت سيدمحمدمحيط طباطبايي، انتشارات مجله يغما، 1357.
31.    نخجواني، حسين، چهل مقاله، به كوشش يوسف خادم هاشمي نسب، تبريز، خورشيد، 1343.
32.    وصاف الحضره، تحرير تاريخ وصاف، به قلم عبدالمحمد آيتي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1372.
33.    ويلبر، دونالد، معماري اسلامي ايران در دوره ايلخانان، ترجمه عبدالله فريار، علمي ـ فرهنگي، بي تا.
34.    همداني، خواجه رشیدالدین، وقف نامه ربع رشیدی، به کوشش مجتبی مینوی و ایرج افشار، انجمن آثار ملی، 1356.
35.    _____________، جامع التواريخ، به كوشش بهمن كريمي، بي تا.
36.    _____________، مكاتبات رشيدي، به اهتمام محمد شفيع، سلسله نشريات كليه پنجاب، لاهور، 1364ه/1945م.
37.    هنرفر، لطف الله، گنجینه آثار تاريخي اصفهان، ثقفي،1350.

 

لینک کوتاه مطلب: https://tarikhi.com/?p=14732

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 × 2 =

آخرین مطالب